نمایش پست تنها
  #15  
قدیمی 01-29-2011
dada6 dada6 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
نوشته ها: 88
سپاسها: : 1

12 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سخنرانی مهم دادا بیلوردی در خصوص شعر زلال ( سبک زلال )




به نام خـدا
خـداوند شاه و گدا
عزیزی که جان مرا خلق کرد
تـوکل دریـن ابتـدا
بدان مقتدا


سلام بر خدمت عزیزانی که در هر جای این کره ی خاکی ، عرایضم را می خوانند و یا
می شنوند.خدا را بسیار سپاسگزارم که عمری را مقرّر فرمود تا دلهای خدایی ،
مهلت همراهی زلال را در یکسال گذشته با آرامش کامل داشته باشند.
چنانکه مستحضرید، « زلال » در دوّم بهمن ماه سال یکهزارو سیصدو هشتاد
و هشت هجری شمسی با عنایت خدا بر عالم ادبیات تحویل داده شده است.
اجازه بفرمایید در خصوص اینکه چگونه شد تا ماجرای زلال به پیش آمد چند کلامی
اشاره ای داشته باشم و سپس نکات مهمی دارم که شنیدنشان خالی از لطف
نخواهد بود .
اینجانب تلاش در زمینه ی ادبیّات را بر خود تکلیف می دانم و از همراهان و دوستان
عزیزی که در طول این یک سال با زلال بودند و زحماتی را متحمل شده اند ،
متشکرم و خواهشمندم که زلال را با اشتیاق تمام ادامه داده و با امیدواری تمام
بر زیبائی ادبیات بیفزایند.
از دوران کودکی، عبارت « زلال » برایم آشنا می آمد.بطوری که هیچوقت معنای لغوی
اش نیز مرا قانع نمی کرد.
مثلاً نمی توانستم بر خود بقبولانم که معنای واقعی « زلال » آنطوری که لغت نامه ها
نوشته اند ، « آب صاف و گوارا » باشد. بعدها در مجلات و شعرهای نشریات هم که
واژه ی « زلال » را می دیدم برای این کلمه ی زیبا ، بسیار متحیّر می شدم. نمی
دانستم که چرا این کلمه برایم جور دیگر می آید و انگار برایم برق و چشمک می زند!

من در نه سالگی کل قرآن را یاد گرفتم و از آن وقت بر عالم شعر وارد شدم.
اما کلمه ی « زلال » را با اینکه مورد توجه ام بود در شعرهایم استفاده نمی کردم.
و با این حال برایم عجیب بود و از دیدنش احساس دیگری برایم دست می داد
که غیر قابل توصیف است. تا اینکه در سال یکهزارو سیصد و هشتاد و هفت،
یک سایت اختصاصی به نام « دادا » باز کردم
و بالای صفحه ی اولش نوشتم : « من شاعر شعرهای زلالم. غزل هایم را در
تلاطم امواجم بنوشید و شعرهای زلالم را با چشم بسته بخوانید. »

( www.dadabilverdi.ir )

از دوستان می پرسیدند که منظورت از « شعر زلال » چیست ؟! آیا همان غزلهایت
هست؟!
جواب می دادم که در راه است و منظورم از زلال ، شعرهای موجودم نمی باشد. اما
می دانم که یک اتفاقی در این خصوص خواهد افتاد. این حرفها را می گفتم و خودم
نیز می ماندم که چه می گویم ؟!
عجیبتر اینکه، من در آن سایت ، هنوز از چیزی خبری نشده، صفحه هم باز کرده و
برای زلال ، جا رزرو کرده ام!!! خودم معطل بودم بر این حال بی اختیار! ( نام صفحات
را نگاه: شعرهای زلال به همه ی زبانهای دنیا(!)....شعرهای زلال قابل ترجمه ی
فوری.... ) الآن که این عنوانها را می بینم در تعجّب می مانم و باز هم معطل و
حیرانم که یعنی چه !؟
چیزی که در ذهن من بود،تصور نمی کردم که این چنین قالب شعری
از روی حساب و کتاب باشد
چیزهایی بود الکی . خودم نیز معطل بودم که چطور شد بدون اینکه در
دستم متاعی و نشانی داشته باشم ، یکسال گفتم : « من شاعر شعرهای زلالم.
غزلهایم را در تلاطم امواجم بنوشید و شعرهای زلالم را با چشم بسته بخوانید!»
هنوز هم از جمله ی « با چشم بسته بخوانید » چیزی سر در نمی آورم و معنایش
بطور کامل برایم کشف نشده است... می گویم یعنی چه ؟!
یعنی چه با چشم بسته بخوانید؟!!
سر انجام اینکه در یکی از پارکهای تبریز به تنهایی قدم می زدم ، متوجّه شدم که
بی اختیار و آرام و فی البدیهه سروده ای می خوانم و عباراتی را زیر لب
زمزمه می کنم.
و از چینش کلماتم، ترانه ای در آهنگی روان و بی نظیر تولید می شود.
برایم عجیب آمد. ترنّم را پشت سرهم تکرار کردم که از یادم نرود و بلافاصله
به تلفن همراهم ضبط کردم.
دوباره از طریق ضبط تلفن همراهم به آوازم گوش دادم دیدم
انگار کلمات در موسیقی خاصّی به رقص می آیند . احساس کردم که آهنگم
تلاطم دارد و مثل موج بر می خیزد و می افتد!!
دیدم خط آواز در یک خط یکسان مثلثی صعود می کند و در همان خط نیز
بر می گردد!!!
بعد نشستم همان را بر روی کاغذ در آوردم دیدم ظاهرش هم انگار به مثلثی
می ماند و شبیه کوه است. و سطرها بسیار منظم و بدون هیچگونه سکته ی
هجایی. و در یک خط منظم عروضی که انگار از قبل طراحی کرده و به مغزم
گذاشته بودند!
و بدین طریق عین شعری که برایم الهام شد و اکنون نیز با آواز خودم
در تلفن همراهم نگهداشته ام اینست:





ترانه خوان شده ای!
تــو بــاز ای گلم! جـوان شده ای!
بیــا که خانه به خانه به خویش سر بزنیـــم
چـــرا ز عاشق ِ سرمست ِ روزگار ِ خود نهان شده ای!؟
بیــا که بی تــو دریـن آشیـانـه می میــــرم
چگونه جان دهمت؟!جان شده ای!
ز دل،گران شده ای!


این سروده برایم احساسی است گرم و شیرین و در عین حال دل انگیز.
تلاطم آواز خیلی برایم چسبید و چندین بار پی در پی خواندم دیدم رفته رفته لذتش
دوچندان می گردد!
سپس حدود طول وزن و خطوط ریتمش را نیز بررسی کردم دیدم بسیار منظم
پیش رفته است:


مفاعلُن فعُلات
مفاعلُن مفاعلُن فعُلات
مفاعلُن مفاعلُن مفاعلُن فعُلات
مفاعلُن مفاعلُن مفاعلُن مفاعلُن فعُلات
مفاعلُن مفاعلُن مفاعلُن فعُلات
مفاعلُن مفاعلُن فعُلات
مفاعلُن فعُلات


و این جرقّه ای شد تا اینکه چهل روز و شب خلوت کردم و به طرّاحی کامل این
طریقه پرداختم.
زبان منحصر به فرد و سادگی و صاف بودن معنای کلمات در این روش شعر گفتن
برایم جالب آمد. ایضاً رِک و روان بودن در مفاهیم این نوع شعر از خصلتهای اصلی
همین طریقه می باشد .
بطور کلّی شیوه ی بیان و انتقال پیام در این فرم متفاوت تر از دیگر روشهای شعری
می باشد . و این مقوله، بخصوص در نوع عروضی قافیه دارش که طرز بیان از نرمیّت
خارج شده و اوج می گیرد کاملاً مشهود است.
بعد از اینکه به طرّاحی کامل این قالب و روش بیانی و زبانی اقدام نموده و تمام
کردم، نوبت به اسم گذاری رسید!!!!!
حالا افتاده ام به جان واژه ها برای این روش خاص بیانی و فرمی ، اسم می
گردم!!!...مثلث،پلّه،تپّه،تلا طم ( آهان تلاطم!!!!)..... تا رسیدم بر عبارت «تلاطم»،
جمله ی بالای صفحه ی اول سایت رسمی ام به یادم افتاد:
« من شاعر شعر های زلالم . غزل هایم را در تلاطم امواجم بنوشید و شعرهای
زلالم را با چشم بسته بخوانید! »
دیدم همان عبارتی که دیرگاهی در ذهنم جنین بود انگار دارد دست و پا می زند!
فوری دریافتم که این همه نقشه برای عبارت «زلال» بود!
آری ! واژه ها جان دارند . من عملاً دیدم که واژه ها جان دارند. لذا کاسه ی چشمم
از خوشحالی پر از آب گشت. زود در اینترنت خبر رسانی کردم و این خبر رسانی
من و تکمیل زلال ، با مثال ها و بررسی هایش،چهل روز طول کشید.
خبر اکنون هم در بسیاری از کامنت ها مانده است بر یکی از این نظرها مروری
داشته باشیم:

خبر خبر خبر
دوم بهمن ماه 1388روز تولد و ظهور زلال
« زلال »
شعری تازه تولد یافته ی امروزی در عصر اینترنت.
و در عصر ظهور برج های شگفت انگیز با طرح های مهندسی جدید.
« زلال »
شعر زلال نه نوزاد شعر دیروزی است و نه نوزاد شعر امروزی .
شعر زلال، زلال است.
شعری تازه تولد یافته که :
تعریف و توضیح دارد.
اصول دارد.
قالب و قانون دارد.
اندازه دارد.
مهارت می خواهد.
... قرار ما دوم بهمن 1388 هجری شمسی

خلاصه خبررسانی را رفته رفته شدیدتر کردم و از چند سایت هم نام بردم که رجوع
بکنند به آنجا و زلال را بخوانند.
عجیب است! این نظرها را چنان با شور و حال به این و آن ارسال می کردم که
گویا در جهانی دیگر قرار دارم!
کم کم به روز موعود که نزدیک می شدم اضطرابم بیشتر می شد .
مطلب را در کامپیوترم آماده کرده بودم که درست در اوایل روز دوم بهمن ماه ،
یک دقیقه بعد از ساعت دوازده که تاریخ عوض می شود، ارسال را شروع بکنم.
یک ساعت مانده بر زمان تولد زلال در اینترنت ، به سایت خصوصی ام حمله کردند و
همه چیز را به هم زدند . اگر به داخل سایتم تشریف ببرید خواهید دید که هنوز
هم خرابه مانده است کلیک: ( www.dadabilverdi.ir ) .

بعد دیدم دسترسی ام به برخی سایتها نیز قطع شده است. می ترسیدم بعد از
این همه خبر رسانی و هیاهو ، چیزی از دستم بر نیاید مرا بدقول شناخته
و حرکتم را نیز خدا نکرده توهین آمیز تلقی بکنند، در حالی که از ماجرا خبر ندارند.
لذا به این خاطر تلاش می کردم به هر نحوی هم که شده این تصمیم را
به انجام برساندم.
چون از چهل روز قبل اطلاع رسانی کرده بودم و خیلی ها منتظر دوم بهمن بودند ،
نگران می شدم که مبادا اتفاقی بیفتد و من نتوانم مطلب را ارسال دارم و پیش همه
شرمنده بشوم. حتّی دست به دعا بودم که خدا کند برق قطع نشود و یا کامپیوترم
خراب نشود و ...امثال اینطور فکرها...
خلاصه با این همه اضطراب و هیجان و احساس مسئولیبت تمام ، زود دست به کار
شدم و از طریق وبلاگ دوستان اطلاع رسانی کردم تا منتظران را بر وبلاگم در سایت
بلاگفا هدایت نمایند . آنها هم انصافاً به طریق سایت شعر نو و به طریق وبلاگهایشان
این کار را انجام دادند .
درست در اولین ساعات روز دوم بهمن ماه 1388 ، مطلب « ظهور زلال » را به وبلاگم
در سایت بلاگفا انتقال دادم و به لطف خدای قادر و توانا ، موفقیّت کامل حاصل
گشت.
امّا تعجّب می کنم که عدّه ای چرا حتّی قبل از تولّد « زلال » هم که هنوز از محتوا
خبر نداشتند، به من می تاختند و هشدارهایی آنچنانی می دادند؟!!
واقعاً این همه واکنش برای چه بود؟!
خدای تعالی به رنجش هیچ دلشکسته ای راضی نیست.
چرا باید برعلیه یک نو آوری این همه حسادت و جهالت و فتنه گری برپا بشود؟!
مگر دعوای شهرت داریم؟!
مگر قصد ما به جز خدمت است؟!
آیا واقعاً من می خواستم در رسیدن به نام و شهرت از دیگران سبقت گیرم یا تکلیفی
به گردنم آمده بود ؟!
نکند که مانع به شهرت رسیدن کسانی بودم؟!!
در هر حال از این به بعد هر تلاشی بر علیه « زلال »، آب در هاون کوبیدن است .
« زلال » ریشه دوانیده و خودش را به سفره ی آبی زیر زمینی رسانده است. مثل
اقیانوس ها که وصل بر سفره های درونی زمین هستند.
« زلال » به آسمان هم شاخه دوانیده است. از تاجیکستان، از ایران، از افغانستان،
از عربستان،از آذربایجان، از آمریکای جنوبی،از هلند...
سرانجام اینکه دیگر ، « زلال » مال ادبیات جهان است و مقامش نیز بسیار بالاتر از
اینهاست که تصوّر می شود.حقیر هم که منشی زلال هستم ، بجز نوکری در
آستانه ی اهل قلم نمی دانم.
مطمئن باشید که امواج زلال را در آینده بیشتر خواهیم دید.
اینجانب به نوبت خود متشکرم از عزیزانی که در طول این یک سال دست به زلال برده
و قلمی راندند.
متوجّهم که بسیاری از دوستان تلاش می کنند تا در بهترین حالت، زلال بنویسند و در
این ژانر جهانی هنر نمایی فرمایند . و خدا را شکر گزارم که زلالسرایی با قوّت خود
ادامه می یابد.
زلال به هیج عنوان خشک نخواهد شد برای اینکه تنبلی کُش و آمیخته باهنراست.

و اما مسئله ی دیگری هم که از دوستان بر روی آن حساسیت نشان داده اند
و گاهاً برایم دردسر آفرین نیز بوده است تخلّصم می باشد.
عرض شود: حدود 25 سال پیش من تخلص نداشتم. شعرهایم را با نام
خانوادگی ام امضا می کردم. دوران پر شور و حالم بود که دوستانی مرا مشتاق
نمودند برای خود یک تخلص انتخاب بکنم. هرکس یک پیشنهادی داد.
یکی گفت پروانه بگذار یکی گفت غریب بگذار یکی گفت دیوانه بگذار....
اینها را یکی یکی امتحان می کردم ولی به دلم نمی نشست.
تا اینکه گفتم چه بهتر از این که با خدایم مشورت بکنم!
بین خود و خدا چنین قرار گذاشتم که: « قرآن را دو بار بطور تصادفی باز کنم ، در
ابتدای چندمین سطر(دقیق یادم نیست که پنجمین سطر بود یا... )
صفحه ی سمت راست، هر کلمه ای که باشد ،دو حرف اولش را بردارم
و این حروف را به ترتیب بغل هم قرار دهم هرچه آمد بعنوان تخلصم بکار ببرم.»
خلاصه،خودم را آماده کردم.با همان قرار،قرآن رابازنمودم دیدم
اولین کلمه«داوود» است. « دا » را برداشتم. و در کاغذ نوشتم.
قرآن را بستم دوباره بطور تصادفی باز کردم دیدم باز در همان شرایط آمد.
کلمه ی « داوود » در ابتدای سطر ...صفحه ی سمت راست . « دا » را برداشتم
گذاشتم بغل قبلی شد: «دا + دا = دادا».(البته شرح عملیات دقیق یادم نیست).
من روی قرارم محکم بودم. اگر کلمه ی نامفهومی هم می آمد، همان را
انتخاب می کردم. مثلاً اگر دو حرف اولی « دم » و دو حرف دومی « نا » بود
که حاصلش یک کلمه ی غیر مصطلح « دمنا » می شود، همین را
به احترام خدا انتخاب می کردم.
بالاخره « دادا » را انتخاب کردم و اینبار افتادم به جان لغت نامه ها که ببینم
معنای « دادا » چیست؟!
با معناهای مختلفی روبرو شدم. اولین معنایی که روبروی چشمم میخ شد این بود:
« دادا یعنی : پیر زن خدمتکار ». راستش این را که دیدم کمی حالم گرفته شد.
بعد دیدم دادا معناهای مختلفی دارد از جانور درنده گرفته تا پدر بزرگ و برادر و ....
و حتی دادا می تواند جمله باشد.
از دوستها گفتند فیلمی هست جالب به نام دادا ، رفتم آن را هم پیدا کردم
دیدم آقای ایرج قادری بازی کرده و بسیار هم تاثیر بر انگیز است.
از این فیلم خوشم آمد و از انتخاب خود خرسند شدم. بعد دیدم در برخی مباحث
و مجالس ادبی، صحبت از مکتب دادا و دادائیسم و چیزهایی مشکوک
می شود ... اینها را که می شنیدم با خود می گفتم عجب به گیر افتادم!
روی بحث همین دادائیسم یک سیلی جانانه هم خوردم. البته آن فرد بعد آمد
از من عذر خواهی کرد و گفت نمی شناختمت!
یادم می آید که بیست سال پیش به یک روزنانه، پیدر غزل می فرستادم
و هی منتظر می ماندم که چاپ خواهد شد ،
می دیدم خبری نیست. علت را به نحوی جویا شدم دیدم به دلیل تخلصم
می باشد. حتی یکی از نویسندگان مشهور که اگر اسمش را بگویم همه می
شناسند به من گفت: می خواهم در خصوص دادائیسم مقاله ای در روزنامه کیهان
منتشر سازم!...(؟)... من هم گفتم : مگر هرکس اسمش دادا باشد
دادائیسم است؟!!
هرکس اسمش دادا باشد دادائیسم است؟! از آن به من چه مربوط؟!....
خلاصه، آثار و اندیشه های دادائیست ها را هم گشتم پیدا کردم و خواندم ،
چنان نتیجه گرفتم که: این اندیشه های پراکنده،
خارج از دایره ی روان من می باشند،
لذا ضمن اینکه به همه ی عقاید و اندیشه ها احترام قائلم
روی اعتقاد خودم که بر امید و ایمان و نظم و نوآوری بسته است استوار و محکمم.
من دادای ادبیات مقدس جهان هستم و از هرج و مرج و پوچگرائی
و ناامیدی خوشم نمی آید. عده ای بنام دادا،اراده و نیت های آسمانی ما را
در زیر سم های هرج و مرج گرا ،نکوبند.
سرتان را به درد آوردم ببخشید. کمی تحمل فرمایید!
این مطلب را که ارائه کردم دیگر همدلی حقیر، یکسال رفت.
تا یکسال دیگر هم یا نصیب یا قسمت!
بنده اصلاً در این کار خسته و نا امید نیستم، اما کمی محزونم .
چرا که تصوّرم فوق تصوّر حال بود. احوال جاری را نمی دانستم.
حال می بینم:
- عدّه ای با عجله ، کتابهای دنیا را به هم می زنند مگر قطعه شعری ظاهراً شبیه
به « قالب زلال » بیابند و بر دادا بتازند و بگویند این قالب و سیاق کلام ، مال دیگران
است و تو سبک دیگری را دزدیده ای! ( درست سخنی شبیه این که بگویند:
شعر نوی نیمایی همان بحر طویل است که امثال طرزی افشارها از هزار سال
پیش ابداع و پشتیبانی نموده اند و حالا نیما یوشیج آن را بریده بریده ، زیر هم
نوشته و اسمش را عوض نموده « شعر نو » گذاشته است!
و یا سخنی شبیه این که گویند : فلان قطعه ی ادبی هم که یک هزار و
پانصد سال پیش با کلام و نگاهی عاشقانه نوشته شده و یا داستانهای کوتا
و سبک قصه های تخیل انگیز که در قرنها پیش به توسط فلانکس ها
نوشته شده است و دارای تصاویری قوی بوده و همان «سبک دکلمه» می باشد
که شاملو آن را بنام شعر سپید بر حلق زمان قورت داده است!
و تنها فرم و سلیقه عوض شده است!! خیال همان خیال . تصویر همان تصویر
و زبان همان زبان ادبی !....)

- عدّه ای ما را به توهّم متّهم می کنند.

- عدّه ای ما را تحقیر و تمسخر می کنند.

- عدّه ای تلاش می کنند با ترفند سخن، مقام و جایگاه بلند زلال را پایین بیاورند.

- عدّه ای علیرغم اینکه یک سال پیش در مطالب « ظهور زلال » هشدار داده ام،
می خواستند زلال را سیاسی تعبیر بکنند مگر بدین طریق مرا سُست بکنند و
بترسانند تا از میدان نوآوری و خلاّقیت و عرصه ها ی افتخار آفرین
در آغوش میهن عزیزم بدر کنند. الآن باز هشدار می دهم که هیچ کس
در هیچ جای دنیا حقّ ندارد از « زلال » بهره برداری و سوء استفاده ی شخصی
و سیاسی بکند.این یک حرکت سالم ادبی است و هیچ ربطی بر سیاست دنیوی
و کار دولت ها ندارد.
- عدّه ای راضی هستند زلال آنقدر ضعیفتر بشود که در زیر ناخن ژانرهایی چون
هایکو و ... له بشود.

- عده ای راضی هستند بمیرند اما پیشرفت زلال را نبینند.

- عده ای چنان بساط توهین و افترا به اینجانب را روا می دانند که گویا خدا نکرده
من قاتل ادبیات هستم و حضرات بعنوان منجی ادبیات از آسمان افتاده اند!

حقیر زحمات زنده یاد نیما یوشیج-زنده یاد شاملو-زنده یاد سپهری-زنده یاد اخوان
و همه ی شخصیت های خون دل خورده در عرصه ی ادبیات را
ارج می نهم و حقشان را محترم و گرامی می دارم.
و همچنان احترام زمین را نگهمیدارم . اینجا زادگاه پیامبران است .
به کسی تهمت و افترا نمی گویم و دیگران نیز احترام ما را نگاه بدارند .
من دعوای مقام ندارم. ولی آزاد مَردم و آزاد مَردی را دوست دارم.
آیا همدردی کجا بهتر از جایگاه نورانی زلال؟! آیا غرض ورزی و تکبر و غرور
و خودپسندی و حسادت پنهان، اینقدر واجب و مست کننده است؟!!
به خدا قسم کوچکترین لذّتی از نام و شهرت دنیوی نمی برم و قصدم
بجز ادای تکلیف و خدمت به دنیای ادبیّات ، چیز دیگری نیست.
اگر می دانستم که « زلال »، چنین مخالفانی خواهد داشت و چنین
حسادت برانگیز خواهد شد به این امر تن نمی دادم.
گاهی اوقات می بینم شلّاقی که بر زلال می زنند، عذابش بر دیگر زلالسرایان عزیز
هم منتقل می شود و من از ته دل خجالت می کشم که می خواهم به بزرگواری
خودشان حلالم فرمایند .
واقعاَ نمی دانم که برای بعضی از آدمیان چه شده است ؟! یعنی جواب محبّت و
احساس های گرم خودجوش این است؟!
راستی دنیا این است؟!
اگر این است دیگر نمی خواهم . هرچه زودتر بهتر!....

در طول این یک سال، عزیزانی در توسعه ی زلال و یا در هموار کردن راه یاورمان بودند.
لذا بایداینهارا فهمیدو شکرگزار بود.ما زلالسرایان ازمدیریت محترم سایت شعر نو
( http://www.shereno.com/ ) ، مدیریت محترم سایت جامع ادبی ایران
(http://www.beyt.ir/ )،مدیریت محترم سایت بلاگفا( www.blogfa.com )
مدیریت محترم سایت جدیدالاحداث شعر ناب ( http://www.sherenab.net/ )
و سایر بزرگوارانی که با قلمشان یاور و مشوّق زلال بودند ، تشکر و قدردانی
می کنیم.حقیر بر آینده ی زلال خیلی خوشبین و امیدوار هستم و یقین دارم
که زلال ، هیچوقت خشک نخواهد شد. زیرا که این قالب گسترده، آمیخته با هنر
است و بدین خاطر برای همیشه با ادبیّات همراه بوده و رفته رفته زاینده ی
شاهکارهای حیرت انگیزی در میادین شعر جهان خواهد شد .
بنابر این از تاثیر گذاران بزرگ زلال خواهش می کنم زلال های عروضی را توسعه
دهند و زبان منحصر به فرد زلال را با شعریّتی قوی و با استعاره هایی بکر و امروزی
حفظ فرمایند تا نسل حال و آینده از لذت بیشتری برخوردار باشد. اینکه در شعری
مثل زلال، هم قالب را حفظ کنی و هم واقعاً ، سخن بنویسی هنر و مهارت
می طلبد و این نمی شود مگر به همّت زلالسرایانی ماهر.
در مقایسه با ژانرهای پیشین دنیا، پیشرفت زلال در طول یک سال ، حیرت انگیز بوده
است. هم زلالسرایان ماهری چون: آقای خجسته ، آقای گوران، آقای صلاحی،
آقای چهارتنگی، خانم تاجبخش، خانم میترا،آقای سالک،آقای آوخ کیسمی
... ظهور کردند که از تاثیر گذاران و راهنمایان زلال به حساب می آیند
(یعنی هرکس از اینها در خصوص زلال راهنمائی و کمک و یا نقد زلالش
را بخواهد دست خالی بر نمی گردد) و هم اولین کتاب شعر زلال
بنام « چشمه زلال » وارد تاریخ ادبیات شد.
بنابر این ،حقیقت امر را نمی توان پنهان کرد.
روند صعودی « زلال » بر همگان آشکار است.
سال دوم را هم بسیار پربارتر و عالیتر از سال اول می بینم. حتماً قبلاً خبرهای
امیدوار کننده ای را در خصوص زلال شنیده اید . من دیگر تکرار نمی کنم.
عملیات آهنگسازی هم روی زلال شروع شده است و امیدوارم زمانی نگذرد که
موسیقی و صدای زلال و همچنین ترانه های زلال ، بدین زودی وارد بازار بشوند .
« زلال » راه خود را یافته است و با سرعت تمام بسوی دریای بیکران اندیشه ها در
حال حرکت میباشد و آنقدر هم کم ظرفیّت و کوچک و حقیر نیست که پشت
سدّهای ناچیزی از جنس سنگ و سیمان به امواجی ریز قانع بوده و یا منتظر تأیید
یک نفر متکبر و خودپسند و اسیر زمان گردد.

یک سال پیش در همین موقع ( چند روز بعد از تولد زلال)، یکی از شاعران مطرح
مملکت خودمان برایم گفت : « این قالبی که تو ارائه داده ای ، بویژه نوع عروضی
قافیه دارش که کاری ساختگی و غیر فنّی است، موفق نخواهد شد و حتّی یک نفر
هم در این روش ، سخن به نظم نخواهد کشید . فقط خودت خواهی نوشت و خودت
خواهی خواند.
طرح هایکو ی ژاپن بسیار با عرضه تر از طرح زلال ایران ماست. آبروی هرچه ایران و
ایرانی است را بردی . بساط من در آوردی خود را جمع کن و خودت را بشتر از این به
دردسر نینداز! و خودت را خراب نکن ».

- من که از عبارت «ساختگی» منظورش را نفهمیدم که چیست؟!!!
یعنی بقیه ی قالبها (چون رباعی و غزل و...) همانجوری از آسمان افتاده اند؟!!

ولی در هر حال، مستحضرید که در طول همین یکسال اول ، زلال ،
چگونه قدّ علم کرده و اتمام حجّت نمود!!

ما زلالسرایان،همه ی این توفیقات را محبّتی از جانب خدا می دانیم.

«شعر زلال» کاملاً تخصصی و علمی بوده و دارای اصول منحصر به فردی می باشد.
قالب بندی،نحوه ی بیان سطر به سطر و زبان منظّم و موجدار موسیقیائی اش،
بخصوص در نوع عروضی قافیه دار ، در مراتب خوانش و شنیداری ، حالت مخصوص
خودش را مالک است. حتّی نوع بررسی وزن و چهارچوبش نیز با سایر اشعار
( چه کلاسیک،چه نیمایی و سپید و...) بطور صد در صد متفاوت میباشد.
تا به حال در کدام شعر عروضی و آزاد ، این چنین بررسی و نتیجه گیری هایی
صورت گرفته است؟!(رجوع شود به « ظهور زلال» www.dadazolal1.blogfa.com )

آیا سظر مادر و سطور قرینه در نیمائی و سپید چیست؟!
سطر مادر و سطور قرینه در کلاسیک هایی چون غزل و مثنوی و رباعی و
دو بیتی چیست؟!
ندارند که !
این مفهوم، فقط در زلال پیدا می شود . آن هم نه بصورت الکی و شانسی،
بلکه فنّی و از روی حساب و کتاب.
تغییر ساختار خارجی و انحراف از هنجار بصورت منظم در «زلال»،
بطور کامل مشهود بوده و شیوه ی بیان، این چنین ساختاری بی نظیر
را سبک آفرین کرده است. در نتیجه: زلال هم قالب است و هم سبک.
ساختار قالب و آرایش هندسی کلام و شیوه ی بیان و خوانش
به شکل خاص خودش و همچنین قالب قانونمند این ژانر و اسلوب،
«زلال» را از سایر شعر ها متمایز می سازد.
لذا از مشخصه ی سبک زلال، رساندن پیام، بصورت رک و ساده و شفاف،
اما با تصاویری تخیل انگیز میباشد.
و ارتباط بدین طریق بیشتر خودمانی تر و خارج از افاده های ثقیل ادبی بوده،
ولی به خاطر اینکه در قالبی دارای هندسه ی منظمی است،
به همراه نزول و صعود صدا ( سطر به سطر ) دلنشین تر می گردد.
ما در «زلال » به غیر از خدمت رسانی قصد دیگری نداریم و لذت بردن
از این فرم و شیوه ،حق مسلم ماست و مکلفیم نسل آینده را نیز
از این لذت های الهی برخوردار سازیم.
همه مستحضرید که عرصه ی سبک زلال ، گسترده است.
اینک، سخنم با آنهایی است که می خواهند در حق زلال ستمی روا داشته
و به قصد تنزّل جایگاه زلال،آن را بعنوان زیر مجموعه ای از سبک نیمائی
و یا سبک های دیگر اعلام کرده و چنین وانمود کنند که هیچ اتفاقی روی نداده
و هیچ پیشرفت و خلاّقیّتی انجام نگرفته است.
می خواهند بگویند: زلال در نهایت، یک قالب تفننی است و دیگر هیچ!!!!
لذا من گوشه ای از مطلب را جهت روشن شدن موضوعُ با مثالی
در مقایسه ی با سبک نیما،اعلام و ثابت میکنم که به دلایل و مقایسات زیر،
« زلال » نمی تواند زیر مجموعه ی « نیمایی »و دیگر سبک ها قرار گیرد
و «زلال» برای خودش سبک جداگانه ی می باشد:

۱- در شعر نیمایی ،بیان عبارات،بطور متفاوت و گاهی بطور نامنظم انجام می گیرد
ولی در شعر زلال بطور منظّم. یعنی وقتی که کسی شعری نیمایی می خواند
و یا می نویسد، می تواند در بلند ترین سطر آن،نوا را کمی تغیر بدهد
و یا مکثی داشته باشد اما این سلیقه در زلال نیست
و بیان با اسلوبی منظّم پیش می رود.

۲- شعر زلال، قالب های متعدد تعریف شده ای دارد اما در نیمایی اینگونه نیست.

۳- در زلال ( در نوع عروضی قافیه دار )، آرایه ی قوافی بطور منظم
و از روی حساب و کتاب پیش می رود اما در نیمایی بطور تصادفی و غیر متقارن.

۴- در زلال، سطرها بطور منظم و از روی اصول خاصّ،بلند و کوتاه می شوند
( چه در نوع عروضی قافیه دار و چه در نوع عروضی بدون قافیه )،
اما در نیمایی بطور نامنظم.

۵- زلال دارای وزن معلوم و تعریف شده می باشد اما نیمایی وزن عروضی معلوم
و تعریف شده ندارد. حتّی نحوه ی بررسی و تقطیع و تشریح قالب و وزن هم
در زلال با سایر شعرها صد در صد فرق می کند.

۶- زلال، با ریتم یکسان پیش می رود و در خوانش ، دارای امواج متقارن
و منظّمی بوده و شور و جوش خاصّی ( به دلیل موسیقی درونی سطور قرینه )
به همراه دارد.لذا با لحن و زبانی روان و متفاوت اجرا می گردد.
در حالی که در بررسی شعر های نیمایی با سکته هایی بیانی مواجهیم.

۷- سبک زلال،قالبهای منظم و تعریف شده دارد اما سبک نیمایی،اینها را ندارد.

۸- شعر نیمایی در خوانش و طرز بیان، اغلب با مکث بدون فواصل مساوی
همراه است اما شعر زلال در خوانش،خودش را معلوم می کند که
شعر زلال است.برای اینکه سطرهای شعر بطور منظم بلند و کوتاه می شوند
( چه در بی قافیه و چه در قافیه دار ) و دارای سطور مادر و سطور قرینه بوده
و این ها در شیرینی و طرز بیان نیز اثر بخصوصی دارد.

و همینطور به تاکید عرض میدارد که:
ازجمله ویژگی هایی که شعر زلال را از سایر اشعار جدا می سازد عبارتند از :
شیوه ی بیان بخصوص
طرز تخیل و حرکت تصویر
زبان رک و راستی بدون ملاحظه
ترکیبات کلامی آهنگین در وزن منظم مواج
انحراف از هنجار
آسان نبودن ورود به قالب زلال برای همه .
تشریح و بررسی ویژه در ساختار
دارای انواع گوناگون با تعریفهای خاص.
-لذا شیوه ی بیان وهندسه منظم کلامی وزبانی درزلال،مختصّ خود زلال است
و بر هیچ فرم منظم تعریف شده (چون: غزل-رباعی-دوبیتی-مثنوی- ...)
یا فرم غیر منظم تعریف نشده ای(چون:نیمائی- سپید-نثرواره-طرح و....)
گرایش ندارد.
منظم و تعریفدار بودن قالب در سبک زلال،زبان موسیقیائی و بیان شعر زلال
را منحصر به فرد نموده و به دلیل دارا بودن ریتم و لطافت کلامی خاص خود،
هر سلیقه ای را نمی پذیرد.
این بدین معنی نیست که شعر های سبک نیمایی دارای ریتم
و هندسه وآهنگ نیستند.بلکه طبق موارد گفته شده، متفاوت از زلال می باشند.
طراحی قالب در سبک زلال،طوری است که شاعر را درخلوت به دایره ی تمرکز فکر
و زحمت می اندازد تا مجبور کند آنچه در دلش دارد همان را بر صفحه جاری سازد.
شیوه ی روان،زبان شفاف با کنایه های شفاف،سلیقه ی ساده گویی مصور
در ریتم و قالبی منظم و تعریف شده،حرکت هندسی منظم صدا درخوانش،
حرکت عمودی هندسی موجدار منظم در بیان،در سبک زلال ،
متفاوت با سایرین و منحصر به فرد می باشد.
طرز ترکیب عبارات تخیل آمیز و تفکر بر انگیز ،شیوه ی منحصر به فرد بیان
در یک فضای فکری و زبانی و لحنی ( نفس نفس )،در یک قالب منظم
و تعریف شده ی بی سابقه ی منحرف از هنجار ، خود دلیلی محکم
بر ظهور سبکی جدید به نام ( زلال ) می باشد.
خدا نکرده، ما نمی خواهیم در حقّانیّت کسی جسارت تصرّف داشته باشیم.
اما این را هم راضی نیستیم که بر زحمات شبانه روزی ما پرده کشیده
و حقّانیّت ما را به نام و حساب کسی دیگر بنویسند.
سبک نیمایی برای خودش اسلوب و نحوه ی بیان خاصی دارد
و سبک زلال هم برای خودش اسلوب و نحوه ی بیان خاصی دارد.
«زلال» نه می خواهد «نیمائی» بشود و نه « نیمائی » می تواند « زلال » باشد.
بنابر این هر ترانه و قطعه شعری که به ظاهر،شبیه زلال باشد ولی با قانون و
خصوصیّات و تعاریف و شیوه ی بیان و زبان منظم موسیقیائی زلال در نیامیزد،
خارج از سبک زلال است.
و راز حساس و مهمی که شیوه ی بیان را در قالب عروضی زلال،
منحصر به فرد کرده و در تعاریف و قوانین زلال به آن تاکید شده است،
تفاوت بین سطور
فقط با ۲ ضرباهنگ
می باشد.
و این راز ( دو به دو ) می باشد که باعث انحراف از هنجار شده است.
( رجوع شود به بخش قانون زلال عروضی قافیه دار در مطلب سبک زلال ).
شما بیایید من در سایتهای مختلف، اشعاری برایتان نشان بدهم که
از روی شکل نوشتاری شبیه غزل هستند و اسمشان را هم غزل گذاشته اند
اما در حقیقت غزل نیستند ( ایراد وزن و تقطیع دارند،ایراد در تعداد ابیات دارند...)!
هرشعری در صفحه،بطور عمودی به شکل مستطیل صاف در آید که غزل نیست!
و هر شعری که در صفحه به شکل بیرونی مثلث و لوزی درآید زلال نیست!
مگر ما می گوییم،زلال باید در روی صفحه بصورت لوزی و مثلث نوشته شود؟!
شما غزل بنویسید اما در صفحه، شکل خارجی قالبش را که
مستطیل می باشد،آرایش نکنید.اما درست بنویسید.
آیا می گویند این غزل ایراد دارد؟!!
شما زلال را مطابق تعریفش بنویسید و شکل ظاهری قالبش را هم آرایش نکنید.
(با کشیدن حروف ، شکل لوزی و مثلث بودن قالبش را تنظیم نکنید)
اما درست بنویسد. آنکس که شاعر است تشخیص خواهد داد که
این زلال است یا نیمائی و سپید و نثرواره و...
لیکن در هر نوع شعر،از مثنوی و غزل و رباعی گرفته تا زلال،
اگر به دور از هرج و مرج، سلیقه ی نوشتاری را رعایت بکنیم شعر قشنگتر
و جذّابتر دیده می شود.
نظافت یک شعر خوب،هرچه بهتر باشد آنقدر هم تاثیر گذاری اش بیشتر خواهد شد.
خواهش می کنم غرض ورزی ها و حمله های ناجوانمردانه بر زلال را کنار بگذارند.
اکنون بستن دست و پای زلال و انحراف ذهن نسل های نوطلب و هنردوست
از خط زلال، خیلی آسان می باشد، برای اینکه (زلال)، کودک است
و یک سالش تازه تمام شده است.حمایت کننده ی چندانی هم ندارد.
لذا به جای نقد غیر منصفانه و بازدارنده، بستر و عرصه را بر زلال
فراهم سازند تا خودش را نشان بدهد.
جوانان ما را تنبل به بار نیاورند. عرصه را گشاد کنند تا تن به فنّ و هنر بدهند.
آقای نگران ادبیات ایران و جهان !
ادبیات مقدس ما به کجا می رود؟!
ادبیات منظم ما به کجا کشیده می شود؟!
بسیار جای تاسف است که اکثر قریب به صددرصد عزیزانی که شاعر نوی آزاد
و سپید و نیمائی و نثرواره و هایکوی ژاپن و امثال اینها هستند،
نمی توانند حتی کوچکترین زلال عروضی را بدون ایراد وزنی خلق بکنند.
اکنون شما خودتان قضاوت بکنید که آیا ظهور زلال برای تکان ذهن جوانان ما
ضروری بوده است یا نه ؟!!
ما بر افزایش سریع تعداد زلالسرایان عجله نداریم.
حقیقت این است که کم نوشته شود اما واقعا زلال نوشته شود .
شما تصور فرمایید : اگر به تعداد شاعران آزاد و سپید سرا و نثرپرداز ها،
غزلسرا داشتیم ، آیا اقتدار غزل به این محکمی بود ؟!
این را هم یاد آوری نمایم که با معلوم شدن مخالف و موافق ، در واقع ،
پرده ها کنار رفت. لذا هرکس از وارد شدن بر زلال پشیمان شده است
و نمی خواهد اسم و تصویرش در تابلوی زلال باقی باشد،
در رو در بایستی نماند، اعلام فرماید تا نسبت به حذف اقدام گردد.
امیدوارم رفته رفته زلالهایمان از لحاظ معنا به اوج رسد و سال نود ،
سال ظهور استعاره های زلال باشد.
با عنایت خدا،هر روز بر شیرینی زلال و همچنین بر معنویت زلال افزوده میشود
و ما در دومین سالگرد نیز، که دوم بهمن سال آینده( ۱۳۹۰) می باشد،
شاهد و تماشاگر چهره های درخشانی از زلالسرایان ماهر خواهیم بود.
بدون تردید از بین منتخبین دوم بهمن ۱۳۸۹ و منتخبین دوم بهمن ( ۱۳۹۰)،
راهبران و راهنمایان ماهری که درحقیقت با رعایت دقیق قانون زلال،
پایه گذاران و تاثیرگذاران اصلی زلال در ادبیات جهان به حساب می آیند
عرصه را برای نسل آینده آماده و جذاب خواهند نمود.
به امید دیدار.
برای همه ی زلالسرایان عزیز ضمن توصیه ی ارتقاء محتوای کلام ،
آرزوی سربلندی میکنم و امیدوارم که در هر کجای کره ی زمین مشغول خدمتند،
سلامت و خوشبخت و موفق باشند .

خدا همراهتان باد

خادم اهل قلم
دادا بیلوردی
دوم بهمن ماه سال یکهزارو سیصدو هشتادو نه هجری شمسی

(ایران)



منبع: http://www.hagzolal.blogfa.com/cat-4.aspx



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید