در هیاهویِ غمناکِ این شهر
یکی سکوتِ خود را شکسته
تو را از عمقِ شب
صدا میکند
تو رفتهای
رفتهای ، اما
یکی رو به یک جایِ خالی نشسته
به نامِ عشق
خدا خدا میکند
تو نیستی
نمیدانی که هر ثانیه
غمی سنگین
غمی وحشی
خودش را در آغوشِ او
رها میکند
دروغِ آینه بود
دروغِ یک دنیا
فراموش کردنِ عشق
کجا قلب را
مداوا میکند؟
آه تو نیستی
تو نیستی ، نمیبینی
یکی در نبودِ تو
چگونه با مرگِ خود
مدارا میکند
نیکی فیروزکوهی