11-24-2010
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
امید
شخصی را به جهنم میبردند.در راه بر میگشت و به عقب خيره میشد.
ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببريد.
فرشتگان پرسيدند چرا؟
پروردگار فرمود: او چند بار به عقب نگاه کرد... او اميد به بخشش داشت...
عاشق
امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.
شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سرتو ایستاده است.
امیر برگشت و دید هیچکس نیست .
شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!!عاشق به غیر نظر نمیکند .
زیبایی
دخترک طبق معمول هر روز جلوي کفش فروشي ايستاد وبه کفش هاي قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد.
بعد به بسته هاي چسب زخميکه در دست داشت خيره شد و ياد حرف پدرش افتاد:
"اگر تا پايان ماه هر روز بتوني تمام چسب زخم هايت رابفروشي آخر ماه کفش هاي قرمز رو برات مي خرم"
دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:يعني من بايد دعا کنم که هر روز دست و پا يا صورت 100 نفر زخم بشه تا...
و بعد شانه هايش رابالا انداخت و راه و افتاد و گفت:
نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمي خوام...
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|