نمایش پست تنها
  #118  
قدیمی 02-11-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

پیرمردی که مهمانسرا داشت نزد او امد و گفت:
با ما در باره خوردن و اشامیدن حرف بزن و او گفت"
ای کاش می توانستید در بوی خوش زمین زندگی کنید و همچوا گیاهان هوا از پرتو نوررشد
می کردید و با ان قانع بودید .اما وقتی ناگزیر برای خوردن موجودی را بکشید و نوزاد کوچکی
را از اغوش مادرش جدا کنید تا از شیزش سیراب شوید ،پس این کارها را از روی عبادت
انجام دهید.بگذارید سفره شما محرابی باشد برای قربانی کردن برکتهای پاک و بی گناه
جنگل ها و دشتها برای انچه پاکتر و بی گناه تر از ان در اعماق وجود نیست.
هنگامی که حیوانی را ذبح می کنید در دل به او بگویید:
همان نیرویی که به من دستور داده است که تو را بکشم مرا هم خواهد کشت و وقتی که
اجلم فرا برسد مانند تو خورده خواهم شد.زیرا همان قانونی که تو را به دست من گرفتار
کرده است مرا نیز به دستی که نیرومند تر از من است تسلیم خواهد کرد.
خون تو خون من چیزی جز شیره ای نیست که در رگهای درخت اسمان جاری استو برای
غذای ان اماده شده است.
انگاه که سیبی را با دندان گاز می زنی به او بگو:
دانه های تو در بدن من زندگی خواهد کرد و شکوفه های فردای تو در دل من خواهند
شکفت و عطر تو با نفس من بالا خواهد رفت و ما با هم در همه فصل ها شادی
خواهیم کرد.
و هنگامی که در پاییز انگورهای خود را از تاکستان می چیند و انها را در چرخشت
می ریزید تا شراب تهیه کنید و در دل به خود بگویید:
من نیز خود تاکستانی هستم که میوه ام برای چرخشت چیده خواهد شد و مرا
مثل شرابی جدید در خم هایی جدید خواهند ریخت.
ودر زمستان هنگامی که شراب را از خم خارج می کنی تا ان را بیاشامی برای هرجامی
که می نوشی در قلب خود ترانه ای بخوان ،ترانه ای که در ان از روزهای پاییزی و از
تاکستان و چرخشت یاد کنی.

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید