نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 03-05-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

فليني و برگمان همپاي ديکنز و تولستوي
جو رايت؛ چهار ميليون يورو هزينه آن سکانس باشکوه کرديم
ترجمه؛ الهام طهماسبي

فيلم تاوان يا کفاره درامي عاشقانه - تاريخي است که اغلب جوايز امسال را در جشنواره ها و مراسم هاي هنري از جمله گلدن گلاب به خود اختصاص داد و شايد حالا زمان آن فرا رسيده است که تاوان در مراسم اسکار هم با درخشش خود چشم ها را خيره سازد.اين متن گفت وگويي با جو رايت کارگردان فيلم است.

---

- آيا از جانب تهيه کننده تحت فشار خاصي بوديد يا سفارش خاصي مبني بر اينکه فيلم کمتر به رمان وفادار بوده و کمتر حال و هواي ادبي داشته باشد، وجود داشت؟

متن اين رمان قابليت هاي بسياري براي تبديل شدن به تصوير داشت بنابراين من تمام تلاشم را صرف اين کردم تا فيلم، اقتباس ادبي کاملي از اين رمان باشد. در کتاب بخش هاي جذابي وجود داشت مثل جاهايي که از گذشته تنها صحبت مي شد (پيش از آنکه اتفاق را نشان دهد). ما در اين مواقع بعضي بخش ها را در فيلم وارونه مي کرديم اما در همه موارد بسيار به متن کتاب وفادار بوديم و اغلب تفاوت هايي که در متن رمان با فيلم ديده مي شود بيشتر به محدوديت هاي مالي برمي گردد. معمولاً اهالي ادبيات و نويسندگان معتقدند که کارهاي نوشتاري و مکتوب داراي حقوق انحصاري و باارزش تري نسبت به حقايق دروني بشر (و کارهاي تصويري) است اما من شخصاً اين طور فکر نمي کنم و معتقدم کارهاي فليني، برگمان و خيلي از فيلمسازان بزرگي که شاهکار هاي کلاسيک را ساخته اند همپايه کارهاي ديکنز و تولستوي باارزشند و تنها جنس اين دو رسانه با هم متفاوت است و به نظر من کساني که فکر مي کنند فيلم تاوان بر مبناي رمان و همپايه آن نيست قدرت رسانه تصويري و فيلم را دست کم گرفته اند.

- در مورد سکانس باشکوه و ديدني دانکرک کمي توضيح مي دهيد؟

در اين سکانس مطابق متن کتاب و بر اساس تاريخ (در جنگ جهاني دوم) بمب افکن ها در طول جاده هزاران هزار نفر از مردم بي دفاع و سربازان آواره را مورد هدف قرار مي دهند و اين واقعاً تصويري دردناک و حماسي است. با توجه به اهميت اين سکانس من پيش از شروع آن نزد يکي از تهيه کنندگان فيلم تاوان - تيم بوان- رفتم و به او گفتم که براي به تصوير کشيدن واقعيت آنچه که در ساحل دانکرک اتفاق افتاده به چيزي حدود چهار ميليون دلار بيشتر از مبلغ توافق شده براي ساخت فيلم نياز دارم و او بلافاصله پاسخ داد که حاضر به پرداخت حتي يک دلار بيشتر از مبلغ مزبور يعني 30 ميليون دلار هزينه تصويب شده براي يک فيلم هنري نيست. من که به شدت جا خورده بودم، از او پرسيدم پس چرا من را براي ساخت اين فيلم انتخاب کرده اند و... اما بعدها فهميدم که او بر سر اين موضوع توافق کرده است و در نتيجه من در کمال حوصله و دقت هر چه را که براي ساخت اين صحنه، بازنمايي حقيقي و تاثيرگذاري آن نياز داشتم سفارش داده و به کار بستم. در اين صحنه مردم آواره مدام به طرزي مونوتن و يکنواخت راه مي روند و من اين را تکرار کردم و همين مونوتن بودن اين حرکت تاثيري شگرف بر مخاطب داشت. من تمام ابزار را با خودم به ساحل دانکرک بردم و به خاطر فيلمبرداري اين سکانس بودجه اين فيلم چيزي حدود 4 ميليون يورو بيشتر از فيلم عظيم غرور و تعصب شد. ما تمام انرژي خودمان را براي خلق و بازآفريني صحنه هاي کنار ساحل صرف کرديم و فقط در طول يک روز به هزار نفر سياهي لشکر نياز داشتيم و من بايد طوري آنها را تعليم مي دادم و از آنها بازي مي گرفتم که حضورشان تاثيرگذار باشد حتي اول فکر کردم اين سکانس را با مونتاژ به شکل دلخواه درآورم ولي بعد منصرف شدم. من در مورد دانکرک تحقيقات زيادي پيش از آغاز کار انجام داده بودم، بنابراين دقيقاً مي دانستم چه مي خواهم و مي دانستم در پايان روز اول تمام تصاويري که مي گيريم تنها راش محسوب مي شوند و جايي يادم مي آيد که به شوخي گفتم در فيلم غرور و تعصب قسمتي از تصاوير را با استيدي کم گرفتيم، چه جالب مي شود اگر اينجا هم همان کار را انجام دهيم و همه به اين شوخي خنديدند اما اين جوک و شوخي غيرقابل تصور در نهايت بدل به واقعيتي جسارت آميز شد.

- و در نهايت چطور اين کار را انجام داديد؟

ما اول نور را در نظر گرفتيم. من مي خواستم در محل مشخصي که انتخاب کرده بودم از نور واقعي استفاده کنم و اغلب لوکيشن هاي انتخابي من در جهت نور عصر بودند. من تصاويري جادويي مي خواستم؛ تصويري تاثيرگذار از يک نااميدي محض در لحظات دردناکي از زندگي انسان، ماشين، حيوان و... همه چيز. بنابراين ما تمام طول روز را به تمرين گذرانديم و در ساعت شش عصر شروع به فيلمبرداري کرديم و من سه برداشت گرفتم و در سومين برداشت، نور همان طور بود که مي خواستم و واقعاً خوب از کار درآمد هرچند فاصله وسيله تماس با دوربين و ساير ابزار بسيار دور بود و همه صداي هم را به سختي مي شنيديم و آنقدر از هم دور بوديم که بايد مي گشتيم تا همديگر را پيدا کنيم. يکي از دلايلي که به خلق اين صحنه کمک شايان توجهي کرد حضور موثر سياهي لشکر ها بود. آنها با تمام وجود براي خلق اين صحنه تلاش کردند و البته هماهنگي 1600 نفر سياهي لشکر در قسمت کوچکي از فيلم کار دشوار و تجربه يي بزرگ بود که من هرگز آن را فراموش نمي کنم.
اقتباس از ادبيات رمانس در سينما
سينماي هاليوود و حديث نامکرر عشق
بهزاد عشقي

سينماي حرفه يي - تجاري امريکا گريزي از عشق ندارد و حتي فيلمسازان شاخص و مولفي که بر اساس مولفه هاي سينماي حرفه يي فيلم مي سازند، در متن يا حاشيه آثار خود به مضامين عاشقانه مي پردازند. عشق و هجران از مضامين ابدي - ازلي ملودرام هاي عاشقانه است و رد پاي اين مضمون را در تمام گونه هاي فيلمسازي امريکا، از وسترن تا حماسه هاي تاريخي، از فيلم هاي اجتماعي و سياسي تا سينماي فاجعه و وحشت و... مي توانيم باز بيابيم. بنابراين، چه در فيلم هاي اقتباسي و چه فيلم هايي که بر اساس فيلمنامه هاي ارژينال ساخته مي شوند، چه فيلم هايي که به گذشته مي پردازند، يا فيلم هايي که هيولاي درون آدمي را محور قرار مي دهند، چه در آثاري که از فجايع طبيعي سخن مي گويند يا از فيلم هايي که از جنون اصحاب قدرت فاجعه مي آفرينند، در هر صورت عشق و موانعي که بر سر راه عاشق پديد مي آيد، يکي از مضامين طلايي فيلم هاي امريکايي را شکل مي دهد. عشق بدون هجران و افتادن مشکل ها جذابيتي ندارد. ملودرام انسان هاي خون به جگر مي خواهد و عشاق به ذلت به افتاده بيشتر مي توانند همدردي مخاطب را جلب کنند. بر سر راه عشق مي بايد مانع تراشي کرد و براي عاشق مي بايد رقيب تراشيد. از اين نظر مثلث عشقي يکي از مضامين طلايي و تکرارشونده فيلم هاي امريکايي محسوب مي شود. در اين زمينه به چند نمونه اقتباسي مهم اشاره مي کنم.

اسپارتاکوس (استنلي کوبريک- 1960) برگرفته از رماني به همين نام نوشته هوارد فاوست است. داستان فاوست اثري تاريخي با درونمايه سياسي و اجتماعي بود. اما همين اثر در روايت کوبريک به فيلمي رمانتيک و با مايه هاي عاشقانه بدل مي شود. از منظر فاوست اسپارتاکوس نه همچون يک فرد، بلکه بيشتر به مثابه رهبر بردگان و نمادي از جنبشي اجتماعي مورد توصيف قرار مي گرفت. اما از زاويه فيلم، هويت فردي اسپارتاکوس و داستان دلدادگي اش با يک زن، يکي از پاساژ هاي عاطفي و مهم فيلم را شکل مي دهد. کراسوس در رمان فاوست شخصيت مقابل اسپارتاکوس بود و به مثابه نماد اشرافيت و نظامي گري روم، با ارتش بردگان مي جنگيد و از نظر ويژگي هاي فردي تقريباً شخصيتي بي چهره بود اما در فيلم به شخصيتي با مختصات فردي و ويژه بدل مي شد. طرح تعارض هاي اجتماعي بر بستر رقابت هاي عاشقانه از مولفه هاي تعداد زيادي از فيلم هاي حماسي و تاريخي سينماي هاليوود است. در اسپارتاکوس نيز کراسوس زني را دوست مي دارد که به رهبر بردگان عشق مي ورزد. در نتيجه کشمکش کراسوس و اسپارتاکوس، جدا از تضاد اجتماعي و سياسي، وجهي عاشقانه و عاطفي پيدا مي کند و تاثير بيشتري در مخاطب به جا مي گذارد.

هيچکاک استاد ترس و دلهره است و در فيلم هاي خود معمولاً اضطراب هاي بشري را بر زمينه بحران هاي اجتماعي و سياسي و روانشناختي و ماورايي طرح مي کند. اما هيچکاک در عين حال استاد فيلم هاي عاشقانه نيز هست. آدم هاي هيچکاک، همچون شخصيت هاي کافکا، ناخواسته به فضايي پرتاب مي شوند که خود انتخاب نکرده اند و حقيقت هايي را کشف مي کنند که از آن بي خبر بوده اند. کشف حقيقت همواره با دلهره قرين است و در موقعيت ناامني که به وجود مي آيد فقط عشق مي تواند آدم ها را نجات دهد. رديابي عشق در فيلم هاي دلهره آور هيچکاک مي تواند زمينه تحقيق مستقلي قرار بگيرد. در اينجا بگويم که پاره يي از فيلم هاي هيچکاک براساس آثار ادبي ساخته شده اند. ربکا و پرندگان برگرفته از آثار نويسنده درجه چندم و عامه پسندي به نام دافنه دوموريه است که اعتباري در ميان نخبگان نداشت. اما اعتبار هيچکاک کمک مي کند که ربکا و پرندگان به آثار ناموري بدل شوند و به تبع آن دوموريه نيز وجاهتي کسب کند. ربکا زمينه يي جنايي داشت و داستان بر اساس مرگ مشکوک زني به همين نام بنا مي شد. داستان پرندگان مربوط به يورش خونين پرندگان به مردم بي دفاع شهرکي ساحلي بود. در چنين قصه هايي تعليق و حادثه پردازي حرف اول را مي زنند و جايي براي ماجراهاي عاشقانه باقي نمي گذارند. اما در روايت هيچکاک، مثلث عشقي و رقابت هاي عاشقانه به سهم خود به نيروي محرک و مهمي در فيلم بدل مي شوند. در ربکا دختري از لايه هاي فرودين جامعه، با مردي اشرافي و مقتدر ازدواج مي کند. همسر اول مرد، ربکا، درگذشته است و دختر مي بايد پا جاي پاي کسي بگذارد که همه مي گويند هيچ زني جذاب تر و زيباتر از او نيست. آيا سينما مي تواند چنين زني را به تصوير بکشد؟ ادبيات تصاوير تصورشدني خلق مي کند و هر کس مي تواند در نقش خيال خود ربکا را به شکلي که مي پسندد تصور کند. اما سينما چنين امکاني ندارد و اگر هيچکاک ربکا را به تصوير مي کشيد، همان بود که ديده مي شد و ديگر نمي توانست برترين و بي رقيب ترين باشد. بنابراين هيچکاک با حذف ربکا زن بي تصويري مي سازد که مي تواند به تعداد مخاطبان فيلم تکثير شود و اشکال مختلفي به خود بگيرد. در هر صورت ربکا با نبودن خود رمز و راز بيشتري پيدا مي کند و به عنوان رقيبي مقتدر و نامرئي، زن محوري فيلم را زير سيطره خود مي گيرد و زندگي اش را دچار بحران مي کند. فيلم پرندگان متعلق به سينماي فاجعه است، اما موازي با فاجعه ماجراهايي عاشقانه نيز شکل مي گيرد. فاجعه از زماني آغاز مي شود که زن غريبه يي (تيپي هدرن) پا به شهرکي ساحلي مي گذارد. آمدن اين زن نه فقط با يورش پرندگان، که با شکست يک رابطه عاشقانه نيز قرين مي شود. در اين شهرک خانم معلم جواني (سوزان پلشت) زندگي مي کند که رابطه عاشقانه اش با يک مرد (راد تايلور) به بن بست رسيده است. رقيب تازه از راه مي رسد و مرد کاملاً دلبسته زن غريبه مي شود و خانم معلم را کاملاً فراموش مي کند. پرندگان حمله مي کنند و خانم معلم را به کام مرگ مي فرستند و اکنون زن غريبه بي رقيب مي ماند. اما يورش پرندگان ادامه پيدا مي کند و زن و مرد به کمک عشق از فاجعه مي گذرند.

در اين زمينه از اقتباس هاي ادبي بسيار ديگري مي توانيم مثال بياوريم. از ادبيات بازاري تا رمان ها و درام هاي فاخر، از آثار نويسندگاني چون ارنست همينگوي و بوريس پاسترناک و تنسي ويليامز، تا رمان هاي عامه پسندي چون بر باد رفته. مهم نيست که منبع اقتباس ملودرام هاي عاشقانه باشند، مهم اين است که سينماي امريکا هر اثري را به قواره خود درمي آورد و بدل به فيلمي شورانگيز و عاشقانه مي کند. در واقع از عشق گريزي نيست و اين احساس انساني هرگز به کهنگي راه نمي دهد و به هر زباني که شنيده شود نامکرر است.
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید