گفتم: سلام ما را پاسخ نمی دهی؟ گفت :
اجلال پادشاهی با تو نمی شود جفت
گفتم: شب از خیالت خوابم نمی برد گفت:
در راه عشق ما کی عاشق دلی توان خفت ؟
گفتم: دلم ز زلفت آشفته گشت و حیران
گفتا: که عاشقان را همواره دل بیاشفت
گفتم: که اشک چشمم تا چند خواهد ارزید
گفتا: که این دو گوهر حتی گران بود مفت
گفتم :که گفتت ای عشق راز نهان ما را
گفتا: به گوش من دوش باد سحر گهی* گفت
· منظور این است که باد سحر گاهی هنگام سحر از جانب عاشق به راه افتاده و شب هنگام نزد معشوق رسیده است
|