با عرض معذرت از بیژن ارژن
پسر شدیم و بدون پدر بزرگ شدیم
و با هزار غم و دردسر بزرگ شدیم
بیژن ارژن
پسر شدیم و بدون پدر بزرگ شدیم
و بی درنگ وبال پدربزرگ شدیم
پدربزرگ که سنی گذشته بود ازش
کتک نمی زد و ما لای پر بزرگ شدیم
اجازه داد که ما توی کوچه هم برویم
و توی کوچه و زیر گذر بزرگ شدیم
به جای فحش به ما کیک و بستنی می داد
به این دلیل چنین تخس و سربزرگ شدیم
ولی چو دوره تحریم اقتصادی بود
بدون روغن و قند و شکر بزرگ شدیم
پدربزرگ از احوال روزگار مدرن
خبر نداشت؛ و ما بی خبر بزرگ شدیم
پسر شدیم؛ و با دختران رفیق شدیم
در این معامله ما آن قدر بزرگ شدیم-
که چند نامه به سودایشان نوشتیم و
به شوق آمدن نامه بر بزرگ شدیم
پدربزرگ که مرد اختیارمان کم شد
و زیر دست قضا و قدر بزرگ شدیم
بزرگ گشتن مان اندکی به کندی بود
ولی به لطف خدا مستمر بزرگ شدیم…
پدربزرگ! خدا رحمتت کند، دیگر
بخواب تخت که از هر نظر بزرگ شدیم.
|