نمایش پست تنها
  #4  
قدیمی 05-17-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Exclamation ♥ "من دلم کودکی ام را میخواهد..! ♥


"
من دلم کودکی ام را میخواهد..!"




دیگر بزرگ شده ای.این چه کاری ست؟؟فکر کرده ای هنوز بچه ای؟؟

باشد قبول ! همه ی اینها درست ولی گاهی دلم برای قهر های کودکانه ام تنگ میشود.

گاهی هوای بچگی ام را دارم و هوای خاطره هایم.خاطره خوش بازی های کودکانه

کشیدن موی دختر همسایه، بی هوا شادی کردن ها،پرواز های خیالی روی بال بادبادک ،

مشق های نیمه نوشته
و آلو های مرد بقال...

خاطره ی برفی که باریده بود و شورو اشتیاقی که برای پوشیدن چکمه های قرمزم داشتم.

خاطره ی زمین خوردن ها، مداد شکستن ها و خاطره ی حیاط مدرسه که چهار تکه بود:

سنگ ریزه ، سیمان ، علف های کوتاه وبلند و برگ های پاییزی

یادم هست همیشه دوست داشتم روی برگ های پاییزی اش بنشینم ؛ قدم بزنم و انشاء بنویسم !

هوای سر شکستن هایم را دارم.هوای گریه های معصومانه.

دلم برای قهر های کودکانه پسرک ِمو طلایی ِهمسایه که هم بازی دیروزم بود تنگ میشود!

هوای فرار های نرفته ام را دارم و هوای سنجاق قرمزی که هدیه گرفتم و خیلی دوستش داشتم.

امروز ولی عادت کرده ام بشنوم " دیگر بزرگ شده ای"

این روزها گاهی برای فرار از مسئولیت بر سر هم فریاد می کشیم و گاهی یکدیگر را تحقیر میکنیم

دیگر حال و هوای بچگی را نداریم !

چه خوب میشد دل هایمان را برای پرواز هم قسم میکردیم .. پرواز از پیله ی بزرگ بودن ... از پیله ی نا مهربانی...

چقدر زود بزرگ شدیم !!

کاش کودکی هایم در خاطره هایی دور ، زنجیر نمیشد...

این روزها شاید سکوت تنها حرفی باشد که دوستت دارم را خوب هجی میکند...

بگذار ساعت ها سکوت کنم ...

به حرمت فریاد های پر از شور ِ دخترک بازیگوش ِدیروز.......................................

غزل

__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید