نمایش پست تنها
  #23  
قدیمی 04-27-2013
li@
Guest
 
نوشته ها: n/a
پیش فرض

كانادا دراي!!!

آخ كه چقدر خوشمزه بود اين نوشابه زرد رنگ!با اون شيشه قشنگ كه پايينش شطرنجي بود!

البته بعداًيه مدل ديگه اومد كه پايينش مارك شركت كانادا دراي به صورت برجسته داشت و لي من همون شطرنجيشو دوست داشتم! نميدونم چرا اين نوشابه هاي گازدار محبوب همس!؟ بچه هامم عاشق نوشابه هاي گازدارن! هرچي هم از مضراتش براشون ميگم حاليشون نيست كه نيست! ...آره ميگفتم منم مثل همه بچه ها و بزرگترا عاشق نوشابه هاي گازدار مخصوصاً كانادا بودم وبه نظرم هنوزم كه هنوزه هيچ نوشابه اي مزه كانادا هاي اون موقع رو نميده! البته نوشابه هاي ديگه هم بود مثل شوپس و پپسي و كوكا كولا و...خوشمزه بود ولي كانادا يه چيز ديگه بود!....يادمه يه مغازه نزديك خونمون توي همون كوچه سرازيري بود كه جلوش يه درخت بزرگ چنار قد الم كرده بود! توي گوگل ارت ديدم كه درخته هنوزم هست! اسم صاحب مغازه عمو فتح اله بود پيرمرد عبوسي بود كه اغلب در حال آب دادن به اون درخته بود! كنار درخت سنگچين بود و صفاي خاصي داشت! ...قيمت نوشابه اون زمان دونه اي ۲ تومن بود و خرجي روزانه من روزي يه تومن! اونوقتا بچه ها مثل امروز پر توقع نبودن! وقتي ميگفتن اين يه تومن خرجي امروزته! ديگه آسمونم كه به زمين ميومد همون يه تومن بيشتر سهميه ما نبود! ..در نتيجه من هميشه براي نوشابه خوري كمبود بودجه داشتم! به همين خاطر خواهر كوچيكه كه اون موقع هنوز دبستان نرفته بود رو ترغيب ميكردم كه خرجيشو بده تا باهم بريم نوشابه بخوريم! اونم يه تومن در روز خرجي داشت(بي عدالتي محض!) و قبول ميكرد و باهم ميرفتيم دكان عمو فتح اله و يه شيشه نوشابه كانادا ميخريديم و مي نشستيم روي سنگچين دور درخت كنار مغازه و شروع ميكرديم به خوردن اون گنج گرانبها! يه قلوپ اون و يه قلوپ من! البته اون طفلي خيلي كوچيك بود يه قلوپش يه ذره بيشتر نبود و گلوشو ميسوزوند !ولي هر قلوپ من يك سوم شيشه رو خالي ميكرد! اينجوري عدالت برقرار ميشد!! طفلي خواهر كوچيكه هيچوقت نميفهميد چه كلكي بهش ميزدم!!


اون موقع يه دائي داشتم كه توي شركت توزيع نوشابه كار ميكرد و راننده ماشينهاي مخصوص حمل نوشابه بود و كارش اين بود كه نوشابه براي مغازه دار ها ميبرد! خيلي از روزها با ماشينش ميومد خونه ما و پولها يي رو كه از مغازه دارها ميگرفت اونجا حساب كتاب ميكرد! اين ماجرا دو قسمت شيرين داشت اول اينكه گاهي پول خورده هاي اضافي رو بين ما تقسيم ميكرد وگاهي هم نوشابه هاي نصفه كه مغازه دارها قبولش نميكردن ميداد به ما واين شيرين ترين قسمت ماجرا بود!

الان سالهاست كه ارتباطش با ما خيلي خيلي محدود شده البته بيشتر تقصير از منه چون كمتر وقت ميكنم برم خونه اقوام !!

ویرایش توسط li@ : 04-29-2013 در ساعت 11:24 AM
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید