پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قاپ کسی را دزدیدن
داستان:
عبارت مثلی بالا کنایه از این است که کسی را به لطایف الحیل تحت تاثیر قرار دهند و آنچنان نظر مساعدش را به خود جلب کنند که :« هرچه از او بخواهند بکند و هر حرفی به او بگویند باور نماید و مخصوصا در مورد قسمت دوم بیشتر موقع استعمال دارد .»
قاپ در آنندراج به معنی : استخوانی خُرد در پاچه ی گوسفند و غیره آمده وآن را قاپ مورد نظر استخوان پاشنه و سر زانوی گوسفند است که با آن قاپ بازی میکنند.
این بازی اختصاص به افراد و جوانان طبقه ی سوم دارد و با آن چند نوع بازی میکنند که اهم آنها عبارت از قاپ سرپا که به دو طریقه ی تیلی و پئی که امروزه رواج چندانی ندارد، و سه قاپ وچهار قاپ و جز اینهاست.
بازی سه قاپ همان طوری که از اسمش پیداست از سه قاپ تشکیل شده و راجع به طرز و کیفیت این نوع بازی در نوشتار «نقش آوردن» به تفضیل بحث شده است.
قاپ بازی به این ترتیب است که مقداری قاپ معمولی را در وسط دایرهای به شکل افقی میچینند. هریک از بازیکنان یک شاه قاپ در میان دو انگشت دست دارند و در خارج دایره متناوبا و پشت سرهم با شاه قاپها به قاپهای وسط دایره میزنند. هرکس توانست قاپهای بیشتری را بزند و از دایره خارج کند برنده شناخته میشود.
مطلب و موضوع نوشتار بر سرهمین شاه قاپ است. شاه قاپ بزرگتر از قاپهای معمولی است. و برای آنکه سنگین باشد معمولا قسمت مقعر وفرو رفته آن را که جیک میگویند با سرب پر میکنند و یا به طور کلی آنرا سوراخ کرده درونش را سرب میریزند تا به علت ثقل وسنگینی بتواند قاپها را از وسط دایره خارج کند. این عمل را بارزدن قاپ و آن قاپ را قاپ پر یا «قاپ بار زده» میگویند.
به قول دانشمند معاصرآقای جمال زاده :« مردم، کهنه قالتاق و کاربر و آزموده و ناقلا را نیز میگویند : فلانی قاپش پراست.»
پیداست هرکس قاپش از نظر سنگینی خوشدست و آمادهتر باشد در بازی موفقتر است. در بازیهای دیگر هم بعضیها با قاپهای مخصوص خودشان که قبلا آن را پر کرده اند بازی میکنند تا هر نقشی را که بخواهند بر زمین بنشیند.
این قاپها در نزد اهل فن خیلی قیمت دارد و اگراین قاپها دزدیده شود سارق و رباینده آن، هرچه از صاحب قاپ بخواهد ناچار است تمکین کند و قاپش را پس بگیرد. در ازمنه واعصار گذشته که بازیها و تفریحات سالم به قدر کفایت وجود نداشت قاپ بازی در نزد جوانان وحتی پیران و سالمندان فارغ البال کاملا رایج بوده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قمپز در کردن
داستان:
آدمی ذاتا خوش دارد که از خود تعریف کند و به بعضی از اعمال و رفتار خود جنبه ی شاهکار وپهلوانی بدهد و گمان میبرد اگرحرفهای گنده بزند وکارهای مهمی را بر خلاف حقیقت به خود نسبت دهد حقیقت مطلب همیشه مکتوم میماند و رازش از پرده بیرون نمیافتد
در حالی که چنین نیست و قیافه ی حقیقی این گونه افراد مغرور و خودخواه به زودی نمودار میگردد.
اینجاست که حاضران مجلس وشنوندگان به یکدیگر چشمک میزنند و میگویند : «یارو قمپز در میکند» یعنی حرفهایش توخالی است، پایه و اساسی ندارد. بشنو وباور مکن.
خلاصه قمپز در کردن به گفته ی علامه دهخدا به معنی : «دعاوی دروغین کردن، بالیدن نابجا و فخر و مباهات بیمورد کردن» است.
اگرچه قُمپوز لغت ترکیای است و در لغتنامه ی دهخدا به معنی آلتی موسیقی از ذوات الاوتار است اما بر اثر تحقیقات ومطالعات کافی، قمپوز توپی بود کوهستانی و سرپر به نام «قمپوز کوهی» که دولت امپراطوری عثمانی در جنگهای با ایران مورد استفاده قرار میداد. این توپ اثر تخریبی نداشت زیرا گلوله در آن به کار نمیرفت بلکه مقدار زیادی باروت در آن میریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سُنبه در آن به فشار جای میدادند و میکوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود. سپس این توپها را در مناطق کوهستانی که موجب انعکاس و تقویت صدا میشد به طرف دشمن آتش میکردند. صدایی آنچنان مهیب و هولناک داشت که تمام کوهستان را به لرزه در میآورد و تا مدتی صحنه ی جنگ را تحت الشعاع قرار میداد ولی کاری صورت نمیداد زیرا گلوله ای نداشت.
در جنگهای اولیه بین ایران و عثمانی صدای عجیب و مهیب آن در روحیه ی سربازان ایرانیان اثر میگذاشت و از پیشروی آنان تا حدودی جلوگیری میکرد ولی بعدها که ایرانیان به ماهیت و توخالی بودن آن پیبردند هرگاه صدای گوشخراشش را میشنیدند به یکدیگر میگفتند :«نترسید قمپوز درمیکنند» یعنی تو خالی است وگلوله ندارد.
کلمه ی قمپوز مانند بسیاری از کلمات تحریف و تصحیف شده رفته رفته به صورت قمپز تغییر شکل داده ضرب المثل شده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جور مرا بکش
داستان:
عبارت بالا هم چون «اشکی بریز» از مصطلحات میگساری و میگساران است که چون میگساری بیش از آن توانایی باده نوشی نداشته باشد از دیگری خواهش میکند که جور اورا بکشد، یعنی تمام یا باقیماندهی محتوای پیاله را که میزبان یا ساقی یا جام گردان مجلس به او تعارف کرده است بنوشد تا قطره ای در آن نماند.
این عبارت که دیرزمانی صرفا در مجالس باده نوشی و میگساری مورد استفاده و اصطلاح بوده است رفته رفته در رابطه با خوردنیها و نوشیدنیهای غیرالکلی به کار گرفته شده در اینگونه موارد هم چون پای تعارف و اصرار به میان آید و نخواهند دست رد بر سینه ی میزبان و متقاضی بگذارد از دیگران میخواهند که جورشان را بکشند و از آن خوراک یا نوشیدنی بخورند و نوش جان کنند.
جور واژه ای است عربی که از آن معانی ظلم و ستم و جفا و اعمال خلاف انصاف و وجدان از قبیل جور کردن و جور کشیدن و جورآمدن وجور بردن و جور پذیر یعنی مظلوم و جور پیشه و جز اینها افاده میشود. در اصطلاح عرفانی هم، جور به معنی بازداشتن به کار آمده که سالک را از سیر در عروج باز میدارد. ولی عبارت جور کسی را کشیدن دو معنی دارد :
معنی عام و معنی خاص.
معنی عام در تداول عامه به جای کسی دیگر تحمل و تقبل امری صعب و ناگوارکردن است. اما درمعنی خاص که مورد بحث این مقاله است جور نام یکی از خطوط جام جم است که خط لب جام و پیاله باشد.
توضیح آن که : جام شرابخواری در قدیم که آن را جام جم و جام جمشید هم مینامیدند هفت خط معین و مدرج داشت که نشانه های میزان باده گساری بود و باده نوش تا خطی شراب میریخت یا میخواست که توانایی نوشیدن آن را داشته باشد چه در ازامنه ی قدیمه اگر باده نوش حتی یک قطره از شراب جامش را باقی میگذاشت خلاف ادب و نزاکت تلقی گردیده شرابخوار مورد ملامت و تحقیر و تخفیف قرار میگرفت.
اینکه باده گساران به هنگام باده گساری و پس از آنکه به حد اشباع رسیده اند به یکدیگرتعارف میکنند که جور مرا بکش واژه ی جور مقتبس از همین هفت خط جام جم است یعنی باقی را تو بنوش تا در جام چیزی باقی نماند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جیک و بوکشان درست است
داستان:
هرگاه دو یا چند نفر با یکدیگر اتفاق نظر داشته باشند و مهمات و مشکلات امور را با توحید و تشریک مساعی حل و فصل کنند در چنین موارد گفته میشود : «جیک و بوکشان درست است» و یا به اصطلاح دیگر میگویند : «جیک وبوکشان یکی است» یعنی : قبلا توافق کردند و میدانند چه میکنند.
سابقا بازی سه قاپ از رایجترین بازیها و تفریحات نیمه سالم در میان جوانان طبقه ی سوم و چهارم بوده است و هم اکنون نیز در گوشه و کنار حتی در جنوب شهر تهران معمول و متداول است.
در این بازی فقط سه قاپ مورد استفاده قرار میگیرد وهر قاپ چهار گوشه ی غیر منظم دارد که یک طرف آن گوژ (مُحَدَب) و طرف دیگرو سطوح جانبی آن کاو (مُقَعَر) است.
در اصطلاح بازیکنان طرف گوژ را بوک و طرف دیگر را که کاو است جیک میگویند. از دو سطح جانبی مقعر هم طرف ناصاف سرکج را اسب و طرف مقابل را که قدری صاف است خر میگویند.
در بازی سه قاپ بازیکنان حلقه وار و به طور چمباتمه مینشینند وهر کدام متناوبا سه قاپ را در لای انگشتان دست خود جای میدهند و هرسه را یک جا بر زمین میاندازند. برد و باخت بازیکنان مربوط به قرارداد قبلی و منوط به طرز قرار گرفتن قاپها بر روی زمین است.
بازی سه قاپ صرفا اختصاص به همان بازیکنان شرکت کننده ندارد بلکه سایر حاضران و تماشاچیان نیزمیتوانند هر کدام مبلغی بخوانند و شرط بندی کنند. آنگاه قاپها تحت نظارت کاسه کوزه دار از طرف بازیکنان بر زمین ریخته میشود.
در بازی سه قاپ همیشه اسب با جیک و خربا بوک از لحاظ برد و باخت تناسب دارد یعنی هرگاه یکی اسب و دوتای دیگر جیک، یا یکی خر و دوتای دیگر بوک بنشیند قاپ اندازه ی مبلغ خوانده را از طرف مقابل میبرد. در غیر این صورت یعنی اگر یکی اسب ودوتای دیگر بوک، و یا یکی خر و دوتای دیگر جیک بنشیند قاپ انداز مبلغ شرط بندی را به طرف مقابل خواهد باخت.
با این توصیف به طوری که ملاحظه میشود بازیکنان در بازی سه قاپ باید جیک و بوکشان درست باشد یعنی اسب با جیک و خر با بوک بنشیند تا بتوانند بازی را ببرند وگرنه خواهند باخت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جیم شدن
داستان:
هرکس از جمعیتی بگریزد و یا به علت ارتکاب جرم وگناهی از انظار مخفی شود اصطلاحا میگویند : « فلانی جیم شده است »
به جز ارباب اطلاع و تحقیق، کمتر کسی میداند که «جیم» چیست و از چه عصر و زمانی، این حرف ناظر بر اختفا شده است.
بهلول ( به ضم با و سکون ها ) که به معنی گشاده رو و خوب آمده است و مردان اهل مزاح و بذله گو حاضرجواب و عاقل کهنه کار را به او تشبیه میکنند، اگرچه به ظاهردیوانه مینمود ولی از عقلا و خردمندان روزگار بوده است.
در تذکرهها بهلول زیاد داریم ولی بهلول معروف ومورد بحث همان شخصیتی است که در زمان هارون الرشید میزیست و از شاگردان مخصوص امام جعفرصادق بوده است.
بهلول از بستگان نزدیک وبه روایتی برادر مادری هارون الرشید بوده که با وجود این قرابت و انتساب، به امام اول شیعیان و فرزندان بزرگوارش ارادت میورزیده است. زادگاه او شهر کوفه ونام اصلیش را «وهب بن عمرو» نوشته اند.
جنون و دیوانگی ظاهری او به این علت بوده که هارون الرشید برای بقای خلافت و حفظ مقام و قدرت خود تصمیم گرفت امام جعفرصادق را از میان بردارد و بهانه ها برمیانگیخت تا وی را به درجه ی شهادت برساند. چون به هیچ وسیله توفیق نیافت پس امام ششم را متهم به داعیه خروج کرده از فقهای زمان از جمله بهلول استفتاء به قتلش کرده است.
بعضیها فتوا دادند ولی بهلول به دستور امام صادق تظاهر به جنون ودیوانگی کرد تا از او شرعا فتوی نخواهند.
این روایت صحیح به نظر نمیرسد زیرا بعید است امام معصوم شخص عاقلی را صریحا امر کند که خود را به دیوانگی بزند.
اصح روایات این است که چند تن از صحابه و دوستان خاص امام صادق به مناسبت علاقه و ارادت به ایشان، تحت تعقیب قرار گرفتند و هارون به وسایل و دسایس مختلفه در مقام از بین بردن تمام علاقه مندان و محبان امام عصر برآمده بود.
این عده، از امام که آن موقع در مدینه به سر میبرد چاره جویی وکسب تکلیف کردند.
امام جعفر صادق جواب آنها را با یکی از حروف الفبایی نمودار ساختند وآن حرف «ج» بود یعنی به طور رمز و سربسته پیام دادند که :« جیم شوید »
از آنجا که سوال کنندگان مجاز و مأذون نبودند بیش از این از امام توضیح بخواهند زیرا عمال و جاسوسان خلیفه مراقب احوال بودند لذا پیام اختصاری حضرت را با همان ایجاز و اختصار که اصغاء کرده بودند به اطلاع علاقه مندانش در بغداد رسانیدند. هر کدام از آنان پیام امام صادق را به زعم خویش تعبیر کرده بدان وسیله از کید هارون نجات یافتند.
بعضیها حرف ج را جلاء وطن دانسته عراق را ترک گفتند. عدهای منظور حضرت را جبل استنباط کردند و به کوهستانها پناه بردند ولی بهلول حرف ج را به جنون تعبیر کرده بر اسب چوبین سوار شده خود را به دیوانگی زد و باوجود آنکه زندگانی اعیانی داشت دست از تمام تجملات دنیوی کشیده خویشان و بستگان و سایر متعلقان را به هیچ شمرد و در طریق جنون و سرگشتگی که جنبه ی عرفانی آن در این مورد بیشتر قابل تأمل است به حقگویی و حقیقت جویی پرداخت وگمراهان و بیخبران را به صراط مستقیم انصاف و عدالت ارشاد و رهبری کرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گوهر شبچراغ
داستان:
واژهی مرکب بالا در شرح و توصیف قصص و داستانها و همچنین زیبایی لعبتان طناز و دلربا به کار میرود ولی دانش پژوهان از آن در تعریف مقام رفیع دانش و معرفت استفاده میکنند، چه اگر به حقیقت مداقه نماییم علم و دانش گوهر شبچراغی است که حجاب جهل و تاریکی را دریده، حقایق و دقایق جهان را در نظر آدمی جلوه گر میسازد.
به همین جهت است که غالبا در تعریف و توصیف شخیتهای بارز و موثر جهانی گفته میشود:
«این دانای محقق گوهر شبچراغی است که افق آفاق را به نور کمال و هنرش روشن کرده است.»
اکنون ببینیم گوهر شبچراغ چیست که تا این اندازه مورد توجه و عنایت محققان و روشنفکران جهان واقع شده است.»
به طوری که در مقاله ی «بادآورده را باد می برد»، شرح داده شده، خسروپرویز، پادشاه ساسانی به مال و خواسته و نفایس عجیبه و گرانبها اشتیاق وافر داشته است و به جرأت میتوان گفت تقریبا تمام خزائن و تجملاتی که بعد از جنگ قادسیه به دست اعراب افتاد، همه به وسیله ی خسروپرویز تهیه و تدارک شده بود.
ماحصل مطالبی که در کتب تاریخی به ویژه کتاب «ایران در زمان ساسانیان» در این زمینه نوشته شده است به شرح زیر است:
«... از عجایب و نفایس دستگاه پرویز یکی شطرنج بود که مهره هایش را از یاقوت و زمرد ساخته بودند. دیگری نرد از بُسَد و فیروزه، قطعه ای زری به وزن دویست مثقال که آن را مشت افشار یا دست افشار میگفتند زیرا چون موم نرم بود و میتوانستند آن را به شکلهای مختلفه درآوردند.
دیگری دستار که ظاهرا از پنبه ی کوهی بود و شاه دستهایش را با آن پاک میکرد. دستار مزبور چون چرکین میشد آن را در آتش میافکندند و آتش چرکهای دستار را از بین میبرد ولی دستار را نمیسوزانید.
بزرگترین نفایس خسروپروز تخت طاقدیس بود یعنی تختی به شکل طاق که در غایت وسعت و مرصع به جواهر قیمتی بود و یکصد و چهل هزار میخ نقره در اطراف آن به کار برده بودند.
دیگر قالی بزرگ و زربفت موسوم به وهاری خسرو یا بهار کسری و یا به اصطلاح معروف بهارستان بود که به قول بلعمی آن را فرش زمستانی میگفتند به طول و عرض شصت ارش که تالار بزرگ قصر سلطنتی تیسفون را مفروش میکرد و گل و بوته ها و نقش و نگارهای قالی مزبور در فصل زمستان منظره ی بهاری را در نظر شاهنشاه جلوه میداده است.
همچنین خسروپرویز تاج مرصعی داشت که شصت من زر خالص در آن به کار رفته بود. بدون شک این همان تاجی است که نوشته اند مرصع به زر و سیم و یاقوت و زمرد بوده به وسیله ی زنجیری از طلا به سقف تیسفون آویخته بوده اند.
این زنجیر چنان نازک بود که از دور دیده نمیشد و چون بیننده از مسافتی نسبتا بعید نگاه میکرد میپنداشت که واقعا تاج بر سر شاه قرار دارد در صورتی که این کلاه به قدری سنگین بود که هیچ سری تاب نگاه داشتن آن را نداشته است.
در سقف تالار یکصد و پنجاه روزنه به قطر دوازده تا پانزده سانتیمتر تعبیه کرده بودند که نوری لطیف از آنها به درون میتافت و در این روشنایی اسرار آمیز، آن همه شکوه و جلال و تجمل، اشخاصی را که برای دفعه اول به آنجا قدم مینهادند چنان مبهوت میکرد که بیاختیار به زانو درمیآمدند.
چون پادشاه پس از بار از تخت برمیخاست و میرفت، تاج همچنان آویخته بود و آن را با جامه ی زربفت مستور میکردند که از گرد و غبار محفوظ بماند. حلقه ای که زنجیر تاج را به سقف میبست تا سال 1812 میلادی برجای بود و در آن وقت آن را برداشتند...»
باری، یاقوتهای رمانی آن در شب چون چراغ روشنایی میداد و آن را در شبهای تار به جای چراغ به کار میبردند. بدون شک مقصود از گوهر شب چراغ همین یاقوتهای رمانی تاج خسروپرویز بود که بعدها به صورت ضرب المثل درآمده است چه قبل و بعد از این تاریخی مدارک و شواهدی موجود نیست که دال بر اثر وجودی گوهر شب چراغ باشد.
«شاردن» سیاح معروف فرانسوی راجع به گوهر شب چراغ نوشته است:
«.. ایرانیان میگویند که یاقوت احمر و زبرجد و همچنین گوهر شب چراغ که سنگ مشهوری است که دیگر وجود خارجی ندارد و قریبت به یقین است که فقط یاقوت آتشی است که دارای رنگ و جلای عالی میباشد از کانهای مصر استخراج میگردد. در ایران برای این سنگ خاصیت درخشندگی خاصی که تمام اطراف خود را روشن کند قائل میباشند و به همین جهت آن را شب چراغ یعنی شعلهی شب مینامند و «شاه مهره» یعنی سنگ سلطانی و «شاه جواهرات» یعنی سلطان گوهرها نیز میخوانند. ایرانیان برای این سنگ صفات مافوق الطبیعه ای قائلاند و برای آنکه داستان کاملا اسرارآمیز باش حکایت میکنند که گوهر شب چراغ در سر اژدهایی یا بر سر سیمرغ و یا عنقایی در کوه قاف به وجود میآید. مشرق زمینیان از این کوه جبال اقصای شمال را قصد میکنند ... »
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
داستان:مصراع مثلی بالا حاکی از تطور زمانه است که گاهی آدمی را به کمال مطلوب میرساند و هرچه خواست و آرزویش باشد برمیآورد. زمانی آن چنان پشت میکند که تمام خان و مان و مال و خواسته را به باد فنا نیستی میسپارد.
آزاده ی طوس «حکیم ابوالقاسم فردوسی» در شرح زندگانی پهلوان نامی ایران رستم دستان سروده است.
پس از آنکه سردار نامدار ایران رستم پیلتن از جنگ با افراسیاب تورانی پیروزآمد و مدتی در زابلستان به استراحت پرداخت مجددا بار سفر بست و در محل سمنگان واقع در مرز ایران و توران که دشتی وسیع و مرغزاری طرب انگیز بود به شکار گورخر پرداخت:
به تیر و کمان و به گرز و کمند
بیفکند بر دشت، نخجیر چند
زخار و ز خاشاک و شاخ درخت
یکی آتشی برفروزید سخت
چو آتش پراکنده شد پیلتن
درختی بجست از دریا بزن ؟
یکی نره گوری بزد بر درخت
که در چنگ او پر مرغی بسخت
چو بریان شد از هم بکند و بخورد
ز مغز استخوانش برآورد گرد
پس آنگه خرامان بشد نزد آب
چو سیراب شد، کرد آهنگ خواب
بخفت و برآسود از روزگار
چمان و چران رخش در مرغزار تنی چند از سواران تورانی که سالها در پی فرصت بودند تا از پشت اسب تیز تک رستم رخش کره بگیرند در این موقع که رستم به خواب رفته بود موقع را مغتنم دیدند و به آن حیوان کوه پیکر که در مرغزار سمنگان میچمید و میچرید، یورش بردند.
سواران ز هر سو برو تاختند
کمند کیانی در انداختند
چو رخش آن کمند سواران بدید
چو شیر ژیان آنگهی بردمید
دو کس را بزخم لگد کرد پست
یکی را سر از تن بدندان گسست
سه تن کشته شد زان سواران چند
نیامد سر رخش جنگی به بند
پس آنگه فکندند هر سو کمند
که تا گردن رخش کردند بند
گرفتند و بردند پویان بشهر
همی هر کس از رخش جستند بهر پس از دیر زمانی رستم بیدار شد و از مرکوبش رخش اثری ندید. ناگزیر زین اسب را بر پشت خویش گرفت و افسرده و غمگین از گردش روزگار به جانب شهر سمنگان رهسپار گردید:
غمی گشت چون بارگی را نیافت
سراسیمه سوی سمنگان شتافت
همی گفت اکنون پیاده دوان
کجا پویم از ننگ تیره روان
ابا ترکش و گرز و بسته میان
چنین ترک و شمشیر و ببر بیان
بیابان چگونه گذاره کنم
ابا جنگجویان چه چاره کنم
چه گویند ترکان که رخشش که برد
تهمتن بدینسان بخفت و بمرد
کنون رفت باید به بیچارگی
به غم دل نهادن بیکبارگی
همی بست باید سلیج و کمر
بجایی نشانش بیابم مگر
برفت اینچنین دل پر از درد و رنج
تن اندر بلا و دل اندر شکنج
به پشت اندر آورد زین و لجام
همی گفت با خود یل نیکنام
چنین است رسم سرای درشت
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت
پی رخش برداشت ره بر گرفت
بس اندیشه ها در دل اندر گرفت
چون نزدیک شهر سمنگان رسید
خبر زو بشاه و بزرگان رسید
که آمد پیاده گو تاجبخش
بنخجیر گه زو رمیدست رخش
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گوش خواباندن
داستان:
عبارت بالا مجازا به معنی و مفهوم منتهز و مترصد فرصت بودن است تا افراد دوراندیش و مال اندیش با استفاده از موقع و فرصت، به منظور دست یابند و مقصد و مقصود حاصل آید.
آنچه نگارنده را به تأمل واداشت که عبارت بالا باید ریشه ی تاریخی داشته باشد، واژه ی گوش و خوابانیدن گوش است که ظاهرا هیچگونه مناسبت و ارتباطی با منتهز و مترصد فرصت بودن و استفاده از موقع ندارد.
سرانجام پس از بررسی و پیجویی به این نتیجه رسید که این ضرب المثل هم چون سایر امثال و حکم معمول و مصطلح ریشه ی تاریخی دارد و نقش اصلی را در این عبارت همان گوش بازی میکند تا فرصت مغتنم از دست نرود و علاج واقعه قبل از وقوع بشود.
در قرون و اعصار قدیمه که وسایل موتوری و سلاح گرم و آتشین هنوز اختراع نشده بود سپاهیان بر اسبان تیزتک و راهوار سوار میشدند و با سلاحهای سرد از قبیل نیزه و شمشیر و تیر و کمان و دشنه و خنجر و کارد و کمند و فلاخن و جز اینها در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده به جنگ و ستیز میپرداختهاند و غالب و مغلوب وقتی معلوم میشد، مغلوبین پشت به دشمن کرده راه هزیمت و فرار میگیرفتند و سپاه غالب تا مسافتی آنان را تعقیب کرده آنچه از سپاه منهزم برجای مانده بود به غنیمت میبردند.
در عهد باستان چه در ایران و چه در سایر ممالک جهان شبیخون زدن و اتخاذ تدابیر امنیتی و حیله های جنگی که امروزه به صوَر و اشکال دیگر منطبق و متناسب با سلاحهای آتشین خودنمایی میکند وجود داشت و طرفین متخاصم، هرکدام مغزهای متفکر و فرماندهی لایق و کار آزموده داشتند که با استفاده از تدابیر و حیله های آنها بر سپاه دشمن غلبه میکردند.
دو نوع از تدابیر امنیتی، «آب زیر کاه» و «نعل وارونه» بوده که درباره ی آنها خواهیم نوشت.
تدبیر امنیتی دیگر موضوع «گوش خواباندن» عنوان این مقاله است که ریشه ی تاریخی آن فی الجمله شرح داده میشود:
در محاربات قدیم وقتی که فرمانده یکی از سپاهیان متخاصم لازم میدید از محل و موضع دشمن آگاهی حاصل کند و مخصوصا هنگام شب که اردو زده و سربازان و دواب همه در خواب خوش غنوده بودند کاملا هوشیار باشد که دشمن از تاریکی شب استفاده نکند و با سواران خویش بر او و اردوی بی سلاحش شبیخون نزند از افراد تیزهوش و تیزگوشی که در اردو داشت استفاده میکرد. به این ترتیب که افراد مزبور در مسیر جادهی دشمن روی زمین دراز میکشیدند و گوش راست یا چپشان را بر روی زمین میچسباندند و دقیقا گوش میکردند. قوهی شنوایی این افراد به قدری تیز بود که اگر سواران دشمن از چند کیلومتری در حال حرکت به سوی آنان بودند صدای سم اسبان را میشنیدند و از چگونگی زیر و بم صداها، تعداد تخمینی سواران دشمن را که در چه مسافتی بودند به اطلاع فرماندهی سپاه میرسانیدند.
این عمل تنها درمیدانهای جنگ انجام نمیگرفت، بلکه سربازان قلاع نظامی نیز از اینگونه افراد تیزگوش در قلعه ها داشتند که عنداللزوم خارج از چهار دیوار قلعه در مسیر جاده های مورد نظر که احتمال یورش دشمن میرفت به نوبت گوش میخوابانیدند و اعمال و اطوار دشمنان و هر جمعیت و کاروانی را که به سوی قلعه میآمد مراقبت میکردند تا غافلگیر نشوند و مورد تعرض ومحاصره ی دشمن قرار نگیرند.
همچنین سابقا مُقَنیانی بودند که با گوش خواباندن جاری بودن صدای آب را در اعماق زمین میشنیدند و نخستین کلنگ مادر چاه را همان جا میزدند. در واقع همان عملی را که امروزه رادار در مورد هواپیماهای دشمن از لحاظ تعداد و مسیر و سرعت حرکت هواپیماها انجام میدهد، افراد تیزگوش قدیم تعرض و شبیخون دشمن از راه دور را به وسیله ی گوش خوابانیدن و گوش فرا دادن تشخیص میدادند و به حالت آماده باش در میآمدند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گوشت شتر قربانی
داستان:
تجاوز و تعدی به حقوق دیگران را در عرف اصطلاح با ظلم و ستم میخوانند؛ ولی هرگاه این تجاوز به صورت چپاول و تاراج انجام پذیرد فی المثل اموال افراد ضعیف یا جمعیت و یا دولت را آنچنان به یغما ببرند که نه از تاک و نه از تاک نشان اثری باقی بماند، در این صورت اصطلاحا گفته میشود: «مگر گوشت شتر قربانی است.»
باید دید گوشت شتر قربانی چه خواص و مزایایی داشته که به صورت ضرب المثل در آمده است ؟
در باور مسلمانان «عید قربان» یا «عید اضحی» یادگار حضرت ابراهیم خلیل و تصمیم وی در قربانی کردن فرزندش حضرت اسماعیل است که به فرمان الهی گوسفندی را به جای اسماعیل قربانی کرد.
روز عید قربان روز دهم ذیحجهی هر سال هنگام انجام مناسک در «منی» است. در این روز زائران کعبه و هر مسلمان مستطیعی موظف است به فرا خور تمکن و قدرت مالی گاو یا گوسفند و یا اقلا مرغی را قربانی و در راه خدا انفاق کند.
به طوری که از مندرجات کتب تاریخی استنباط گردید شتر قربانی به شکلی که مورد بحث است از زمان سلاطین صفویه در ایران معمول گردید و سیاح ایتالیایی «پیتر ودولاواله» که معاصر «شاه عباس کبیر» بود در این زمینه مینویسد:
«... اکنون به شرح شتر قربانی که در این روزهای اخیر ناظر آن بودم میپردازم. نهم دسامبر امسال مصادف با عید قربان بود که عید پاک مسلمانان است. قربانی بدین ترتیب انجام میشود که سه روز قبل از عید یک شتر ماده را در حالی که به گل بنفشه و گلهای دیگر و حتی سبزی و برگ و شاخه های گل زینت داده بودند در شهر میگردانند و برای او نقاره و طبق و شیپور میزنند و یک نفر ملا یعنی روحانی مسلمانها نیز گاهگاه اشعاری میخواند و سخنان دینی بر زبان جاری میسازد. ... هرجا این شتر میگذرد مردم دور او جمع میشوند و دستهای از پشم او را به عنوان تبریک و تیمن میکنند و حفظ میکنند ... این جریان سه روز به طول میانجامد. سپس در روز عید، صبح خیلی زود یعنی قبل از سر زدن آفتاب بعد از نماز صبحگاهی تمام سران و بزرگان حتی خود شاه هرجا که هست با جمع کثیری از مردم، از هر طبقه و دسته، جمعی سوار و جمعی پیاده در محلی خارج از شهر، مثلا در اصفهان در محلی که اقلا دو میل با دیوار شهر فاصله دارد، با سلام و صلوات و سر و صدا جمع میشوند. ... در آنجا حلقه ی بزرگی مرکب از تماشاچیان تشکیل میشود که افراد سرشناس سوار بر اسب در وصف اول آن قرار دارند و به همین ترتیب پیاده و سواره طبقات مختلف در پشت آن قرار گرفته اند و در این سه روز همه سعی میکنند بهترین لباسهای خود را به تن کنند. ... جماعت بیصبرانه در انتظار باقی میمانند تا اینکه حیوان با همان تشریفات از راه برسد و قبلا نیز حیوان را در طویلترین خیابانهای شهر گردانیدهاند چون در مشرق زمین پنجره رو به خیابان وجود ندارد مردم از بالای درب خانه ها و دکانها و دیوار باغها منظره ی گذشتن او را تماشا کرده اند. ... در جلو یک نفر نیزهای را حمل میکند که دارای نوک تیز و درخشانی است و بعدا برای کشتن حیوان مورد استفاده قرار خواهد گرفت. وقتی دستهای به محل مورد نظر میرسد به محوطه ای که به همین منظور در وسط جمعیت خالی مانده است هدایت میشود و از محله های مختلف نیز عدهای با اسب و عدهای پیاده و هه چماق به دست در آنجا حضور دارند که پس از انجام قربانی بلافاصله با قلدری قطعه ی بزرگی از لاشه را طبق آداب و رسوم به محله ی خود ببرند. در موقع عبور حیوان از وسط جمعیت مردم بیش از پیش پشم او را میکنند و بعد هر کسی در جایی قرار میگیرد و منتظر عاقبت کار میشود. ... البته من نتوانستم به خوبی این جریان را ببینم ولی قبلا شنیده بودم با عنوانترین فرد حاضر باید حیوان را بکشد و دیدم که «حیدر سلطان» یعنی نگهبان حرمسرای شاه که با لباس فاخر رو به روی اسب تزیین شده ای قرار گرفته بود نیزهای را طوری به دست گرفت که نوک تیزش رو به عقب بوده و به ترتیبی ایستاد که حیوان سمت راست او واقع شد و سپس چنان گلوی حیوان را سوراخ کرد که نیزه تا قلبش فرو رفت. ... بلافاصله حاضرین سیل آسا به سمت لاشه هجوم بردند و هرکس با تبر و ساطور و شمشیر و کارد وهرچه که در دست داشت مشغول بردیدن تکه ای از گوشت شد. ... قسمتی از این گوشت را همان روز برای تبرک میخورند و قسمتی دیگر را نمک میزنند و در تمام مدت سال برای دفع بیماری یا شفای مریض از آن استفاده میکنند. سر شتر به خانه ی شاه فرستاده شد و تصور میکنم همه ساله به همین ترتیب رفتار میشود...»
از مراسم و تشریفات شتر قربانی به شکل و هیئت مزبور در زمان سلسله های افشاریه و زندیه اطلاع در دست نیست ولی در زمان سلاطین قاجاریه خالی از رونق نبود. به طوری که دکتر «فووریه» طبیب مخصوص ناصرالدین شاه نوشته است:
«... ناصرالدین شاه قاجار در روز عید قربان امر به کشتن شتری میدهد ولی چون شخصا از مباشرت در نحر شتر اکراه دارد و از این حق شاهانه صرف نظر میکند و آن را به یک نفر شبیه خود که روز عید لباس فاخر در بر میکند و بر اسبی آراسته مینشیند واگذار میکند. این مرد به قدری به شاه شبیه است که تا مدتی مردم او را به جای ناصرالدین شاه میگرفتند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
01-20-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قوش کریمخانی
داستان:
عبارت مثلی بالا که بیشتر در جنوب ایران و بین اهل ادب و تاریخ بکار میرود هنگامی مورد استفاده و استناد قرار میگیرد که دستگاهی زحمت و هزینه نگاهداریش زاید بر سود و فایده ی آن باشد، و یا شخصی بیش از حد زحمت وافاضه اش، توقع حقوق و دستمزد داشته باشد.
در اینگونه موارد آن موسسه یا آن شخص را به «قوش کریمخانی» تشبیه و تمثیل میکنند و عطای فایدهاش را به لقای توقع و مزاحمتش میبخشند.
اما ریشه ی تاریخی این ضرب المثل :
به طوری که در کتب تاریخی آمده است شاهان و رجال وبزرگان ایران غالبا عاشق شکار بوده اند و برای صید پرندگان وحیوانات وحشی به شکل جرگه یا انفرادی از طرق مختلف استفاده میکرده اند که از آن جمله پرورش پرندگان شکاری بوده است.
این پرندگان شکاری عبارت بودند از قرقی، قوش، شاهین، باز، سنقر، چرغ، الاطوغان یا آق طوغان و حتی کلاغ که آنها را در بازخانه و یا به اصطلاح دیگر قوشخانه برای صید پرندگان و آهو و خرگوش و جز اینها تربیت میکرده اند.
در بازخانهی سلاطین ایران گاهی تا هفتصد پرنده ی شکاری از هر قبیل نگهداری میشد که برای هریک از این پرندگان مامور ومربی مخصوص گماشته بوده اند.
«شاردن» سیاح معروف فرانسوی در عصر صفویه راجع به بازخانه شاهی مینویسد :
« در این موسسات دفتری وجود دارد که مخصوص ثبت و ضبط مرغانی است که به شاهنشاه تقدیم میدارند و یا اعلیحضرت اعطاء میفرمایند. در این دفاتر اسامی اشخاص و تاریخ و خصوصیات پرندگان شکاری درج میشود. صید با مرغان شکاری در ایران خرج سنگینی دارد چون طیور صیاد فقط از گوشت تغذیه میکنند و لاغیر، و برای بعضیشان ناگزیرند که در تمام مدت روز منحصرا مرغ خانگی بدهند.»
روزی برای «کریمخان زند» سر دودمان سلسله ی زندیه که مطلقا اهل اینگونه تجملات پر خرج نبوده است قوشی به عنوان تحفه آورده بودند که بسیار قشنگ و زیبا بود.
کریمخان از بازیار پرسید :
« خوراک این قوش چیست وچگونه باید از این حیوان پذیرایی کرد ؟»
بازیار جواب داد :
« این قوش شب و روزی دو وعده غذا میخورد و هر وعده باید گوشت یک مرغ بزرگ یا دو کبوتر به او داد. در فاصله ی دو وعده ی غذا اگر مقداری از تنقلات نیز به اوداده شود در فربه ی و سلامتی بی اثر نخوهد بود ! محل سکونت این نوع قوشها باید قفس بالنسبه بزرگ و بسیار زیبا باشد و روزی یک بار او را شستشو دهند تا گرد و غباری که بر سرو رویش نشسته است زایل و زدوده گردد !»
کریمخان زند مجددا پرسید :
« بگویید ببینم این حیوان زبان بسته در ازای این همه تیمارداری و پرستاری چه فایده ای دارد ؟»
جواب دادند :
« هرگاه وکیل الرعایا قصد شکار کند و تصادفا کبک یا کبوتری را از دور ببیند قوش را رها میکند و این حیوان احتمال دارد یکی ازآن پرندگان را صید کند و به حضور سلطان بیاورد. همچنین اگر آهویی از جرگه ی شکار و تیررس سلطان فرار کند هنر قوش این است که خود را به آهو برساند ودر مقابل دیدگانش آن قدر پرپر میزند تا حضرت وکیل الرعایا به آهونزدیک شوند و آن را هدف قرار دهند !»
سرسلسله ی دودمان زندیه که تاکنون سراپا گوش بود و دیده از حیوان تقدیمی بر نمیداشت با تبسمی که حاکی از کمال صفا و وطن خواهی و رعایت اقتصاد و صرفه جویی در دستگاه سلطنت بود به آورندگان قوش گفت :
« با این ترتیب به حساب شما من باید روزی چهار کبوتر ومقداری تنقلات برای تغذیه ی این حیوان تدارک کنم و یک نفر مربی نیز برای تیمارداشت و پرستاریش استخدام نمایم ؟»
حضار مجلس همگی به علامت تصدیق سر فرود آوردند.
کریمخان زند پکی به قلیان زد و به لهجه لری گفت :
« ولش کنید سی خوش بیره، سی خوش بره. (یعنی رهایش کنید تا خودش بگیرد وخودش بخورد) در دربار من ستون خرجی برای اینگونه تفریحات وتجملات بیفایده وجود ندارد .»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت خطی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 06:18 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|