مشاعره سنتی

[فرانک]

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی

[مهدی]

یاد آیدت آن روز که ‌گفتم به تو در باغ
بنشین برگل‌کاتش بلبل بنشانی

[فرانک]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

[مهدی]

سپیده‌دم که صبا دامن سمن بدرد
ز مهر روی تو گل جیب پیرهن بدرد

[فرانک]

دلا یاران سه نوعند ار بدانی
زبانیند و جانیند و نانی
به نانی نان بده از در برانش
حذر بنما ز یاران زبانی
دلا یاران جانی را نگهدار
برایش جان بده تا میتوانی

[مهدی]

یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه بجز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش
من آن توام مرا به من باز مده

[فرانک]

هر آنکس که جور بزرگان نبرد
نسوزد دلش بر ضعیفان و خرد

[niyaz]

دل مي‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[مهدی]

امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد

[فرانک]

امروز که در نزد توام مرحمتی کن
فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت