مشاعره سنتی

[mohammad.90]

من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد

[مستور]

در خزان با سرو نسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم

[پریشان]

من ز مسجد بخرابات نه خود افتادم

اینم از عهد ازل حاصل و فرجام افتاد

[ماهین]

در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما

[پریشان]

ای دوست،دزد حاجب و دربان نمیشود

گرگ سیه درون،سگ چوپان نمیشود

[ماهین]

در دلــم بود که بی دوست نباشم هرگـــز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

[پریشان]

دل به امید روی او همدم جان نمیشود

جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند

[ماهین]

در ازل پـرتــو حُـسـنت ز تجَـلـّی دَم زد
عـشـق پیـدا شـد و آتش به همه عالم زد

[پریشان]

در آن مکان که جوانی دمی وعمر شبی است

به خیره می طلبی عمر جاودانی را

[مستور]

ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آنی کز تو ناید هیچ کار