بازگشت   پی سی سیتی > هنر > موسيقی Music > موسیقی ایرانی

موسیقی ایرانی در این بخش به شناساندن بزرگان موسیقی ایران میپردازیم بیوگرافی ها عکس ها خاطرات و خدمات ... و همچنین اخبار و مسائل مربوط به موسیقی ایران در این بخش گنجانده میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 08-14-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اكبر گلپايگاني - مصاحبه با روزنامه ی شرق و بي بي سي

اكبر گلپايگاني - مصاحبه با روزنامه ی شرق و بي بي سي
خودش مى گويد در راديو ۱۷ سال فقط آواز خوانده است و اين محصول تعصب نورعلى خان برومند بود كه ترانه را براى مردان نمى پسنديد.مرد فقط بايد آواز بخواند، هم او كه اكبر گلپايگانى جهش اخيرش در آواز را به او مديون است. اكبرجوان و با استعداد به زودى خواننده اصلى اركستر گل ها و گل هاى جاويدان شد و شد گلپا.گلپا آواز را هم طورى خواند كه ورد زبان ها شد و بعد از اين دوره موفق به ترانه خوانى روى آورد و از آنجا كه از ريشه محكمى برخوردار بود بسيارى از آثارش خيلى سريع مشهور شد، به شكلى كه بعد از نزديك به ۳۰ سال هنوز فراموش نشده است. فضاى موسيقى ما غيرواقعى است. آنقدر كه در آن بيشتر آثار او را پاپ تلقى مى كنند.آنچه به عنوان موسيقى سنتى مطرح شده همه آن چيزى نيست كه بايد باشد و در اين فضا آنچه كه قطعاً نامشخص و لاينحل باقى مى ماند، تعاريف و مرزها است.
در سينما و ادبيات اصطلاحى با نام ژانر داريم ولى در موسيقى چنين چيزى نداريم و يا اگر هست لااقل ژانر گلپا ادامه پيدا نكرده. گفت وگو با اكبر گلپايگانى مى توانست كسل كننده باشد اگر قرار بود او اسير شرايط باشد اما نشد. چون او هيچ وقت نااميد نشد، گلپا سمبل نشاط نيز هست. در تمام اين سال ها هر روز ساعت 5.30 صبح از خواب برمى خيزد و مى زند به كوه و آنجا آواز مى خواند. وقتى پرسيدم كه چرا سكوت نكرد كه اسطوره شود گفت: من با دو چيز بزرگ شده ام؛ ورزش و موسيقى. من اگر نخوانم مى ميرم، نمى خواهم اسطوره شوم.

• وقتى انقلاب شد در اوج توانايى و شهرت بوديد و بعد بنا به عللى تمام اين بيست و پنج سال را نتوانستيد بخوانيد. چطور توانستيد خودتان را نگه داريد؟

زين العابدين رهنما در كتابى نوشته است زندگى صندوقچه اى است پر اسرار كه آدم نمى داند فردايش چه خواهد شد. گاهى كليد اين صندوقچه كه اسمش زندگى است دست خود آدم است و گاهى دست ديگران. اگر اين كليد دست خودم بود، بدانيد كه حتماً مى خواندم.

• آن موقعى كه كليد دست ديگران بود و شما نمى توانستيد بخوانيد چطور فرم تان را حفظ كرديد؟

اتفاقاً من روى اين كار خيلى مطالعه كردم. اول فكر مى كردم كه نوع خواندن ما قديمى شده است و با اين همه تحول ديگر جاى خواندن ما نيست. ولى با هركسى كه صحبت مى كردم، مى ديدم كه عاشقانه مرا دوست دارند. شما مى دانيد كه انسان با اميد زنده است. من هم با اميد زنده بودم. پدرم هميشه مى گفت كه خورشيد زير ابر نمى ماند. من مى دانستم كه بالاخره مى خوانم. من، اكبر گلپايگانى يكى از چهار خواننده اول گل هاى جاويدان بودم. وقتى هم كه به آنجا وارد شدم به بيست و يك سالم بود. بنان بود، فاخته اى بود، عبدالعلى وزيرى بود و كوچك ترين شان در آن دستگاه، دردشتى بود. من يك جوان بيست و يكى دوساله بودم كه خواننده گل هاى جاويدان شدم. حتماً چيزى در من بوده كه از من براى آن برنامه، دعوت كردند. شما يادتان باشد كه من در هفده سال اول فقط آواز مى خواندم. هفده سال با خلاقيت هايى كه داشتم، فقط آوازم را ارائه مى دادم. بعد از هفده سال ترانه خواندم. من خيلى كار كرده بودم و مى دانستم دوباره بر مى گردم. چون خودم، خودم را شناخته بودم و مى دانستم كه كى هستم، خيالم راحتِ راحت بود.

• يعنى اصلاً نگرانى نداشتيد؟

نگران آواز بودم. دلم مى خواست كه اگر اتفاقى براى من افتاد و به هر صورتى ديگر نبودم، اين آواز بماند.

• من هنوز در فلسفه آن كليد كه اول صحبت تان گفتيد ماندم. آن موقع كه كليد زندگى شما دست ديگران بود، جريان موسيقى داخل و خارج را پيگيرى مى كرديد؟

من دو كار را هيچ وقت ول نكردم، يكى ورزش و ديگرى موسيقى. هر روز سه الى سه و نيم ساعت ورزش مى كنم. (اشاره مى كند به تابلويى كه روى ديوار است) آن تابلو را كه روى ديوار مى بينيد، تابلوى مربوط به پيشكسوتان ورزش باشگاه دارايى است. من در باشگاه تهران جوان بودم و از آنجا آمدم به باشگاه دارايى. آن تابلوى ديگر را هم اگر بخوانيد نوشته عضو افتخارى پيشكسوتان المپيك ايران. من از ورزش و موسيقى جدا نبودم.

• بگذاريد بپردازيم به آواز و مشخصاً آواز شما. بعد از انقلاب موسيقى سنتى ادامه پيدا كرد و حتى به خاطر ممنوع بودن موسيقى پاپ، رشد وسيعى هم داشت. بنابراين سبك هاى مختلف آوازخوانى امتداد پيدا كرد. فكر مى كنيد كه چرا نوع آوازخوانى شما ادامه پيدا نكرد؟

براى اين كه كسى نبود كه آن نوع آواز را بخواند. در سال هاى اخير موسيقى و به خصوص آواز رفت به دنبال فرمول خواننده هايى مثل بنان، مثل فاخته اى مثل دوست عزيز من مــحمودى خوانسارى و صداهاى ديگر، نرفته بودند دنبال دو دو تا چهارتا، سه پنج تا، پانزده تا. اما بعد از انقلاب خواندن آوازهمانطورى كه گفتم شد فرمول. يعنى شما بايد سه گاه را بخوانى و درآمد را بخوانى و زابل و مويه و مخالف و مغلوب و حصار و... اين مثل اين مى ماند كه شما چهار عمل اصلى را ياد بگيريد و هى بگويى سه چهار تا دوازده تا و سه شش تا هجده تا و پنج به اضافه دو مى شود هفت و ... اين فرمول است.

من به اتفاق برادرم حسن گلپايگانى كه يكى از استادان خوب موسيقى ايران است و برادرزاده هايم كه نوازنده هاى خوبى هستند، داريم روى راست پنجگاه كار مى كنيم و چيزى نزديك شصت و هفت هشت تا گوشه در آن است كه مى خواهيم چاپ و منتشر كنيم. مى آيد بيرون و مى بينيد و مى خوانيد. آيا اگر ما اين رديف ها را بدهيم دست يك بچه، پرويز ياحقى مى شود؟ من بعد از هشت نه سال كه شاگر نورعلى خان برومند، اديب خوانسارى و حاج آقا محمد ايرانى بودم و همچنين طاهرزاده كه واقعاً روى صفحاتش كار كردم و دعوت شدم به برنامه گل ها، اصلاً به اين چيزها فكر نمى كردم. من بايد خودم مى شدم. من بايد «گلپا» مى شدم. آن موقع كه آمدم در راديو بخوانم رئيس اداره موسيقى راديو، آقاى مشير همايون شهردار بود

روى آشنايى كه با من داشت و مى دانست كه شاگرد نورعلى خان برومند بودم، گفت مى خواهى چه كار كنى. گفتم: من از طرف آقاى پيرنيا (مبتكر برنامه گل ها كه واقعاً آدم شاخصى بود) دعوت شدم كه كار كنم و آواز بخوانم. گل هاى جاويدان فقط آواز بود با دو نفر خواننده مرد. آواز هم به اين صورت بود كه يك نفر، مثلاً آقاى دشتى، درباره حافظ صحبت مى كرد، رهى معيرى راجع به سعدى صحبت مى كرد و ما غزلى را از سعدى يا حافظ مى خوانديم...

•... نفر ديگرى كه به همراه شما آواز مى خواند چه كسى بود؟

بنده يا با بنان بودم، يا با فاخته اى بودم و در يك برنامه هم با عبدالوهاب شهيدى بودم كه بعد از ما آمده بود. چهار خواننده بيشتر نبوديم. خلاصه، من به آقاى مشير همايون شهردار گفتم كه مى خواهم در اينجا آواز بخوانم. خنديد و گفت: آواز؟ آواز را برو پشت مرده بخوان. من خيلى ناراحت شدم. اين همه زحمت كشيدم، تمام استادان را ديدم و پيش آنها كار كردم و حالا ايشان اين حرف را مى زند. آمدم خانه و مدت ها نرفتم راديو. بعد نشستم و حرف ايشان را آناليز كردم، ديدم بد نمى گويد. اگر قرار است كه من مثل بنان يا مثل فاخته اى يا مثل آقاى عبدالعلى وزيرى بخوانم اينها كه خودشان هستند و دارند به اين خوبى مى خوانند. من رفتم دنبال اين كه كارى را انجام بدهم كه ديگران نكرده باشند.

آن چه بود؟ خلاقيت. همه مى توانند مثنوى شور بخوانند ولى با آن شعر و با آن وصفى كه من خواندم «ساقيا، دستم بگير» مثل ترانه مد شد. بعد بلافاصله «پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يكى است»، «كاروان»، «ما رند و خراباتى و ديوانه و مستيم»، «امشب شده ام مسـت...» را خواندم. اين چهار پنج تا همه در سه گاه است. خلاقيت اگر نباشد خواندن هم مى شود مثل هم. ما بعد از انقلاب رفتيم دنبال آن چارچوب كه مثل فونداسيون يك ساختمان است بنابراين خلاقيت را از دست داديم. وقتى ساختمان كامل مى شود كه براى هر قسمت آن طرح تازه و بكر داشته باشيم. براى در، پنجره، دكوراسيون و همه چيز بايد خلاقيت به خرج دهيم. شما چهار عمل اصلى را ياد مى گيريد كه مسئله حل كنيد. جواب مسئله يكى است و هركس از يك راه رفته است. ما خلاقيت را از دست داديم.

• برخورد خودتان با رديف هم با فرض فونداسيون بودن آن بود؟

رديف فرمول است. چهار عمل اصلى است. يك بچه هم شايد رديف را بلد باشد ولى آيا مى تواند يك خواننده و نوازنده خوب باشد؟ او بايد برود دنبال خلاقيت.

• به هر حال بسترى كه وجود داشت هم مهم بود. استادانى مثل نورعلى خان برومند، ابوالحسن صبا و غيره بودند كه شما توانستيد رشد كنيد و ...

... ببينيد. معلم بودن، خوب درس دادن است. خوب خواندن و خوب ساز زدن نيست. همه معلمينى كه ما داشتيم شايد با سه تار هم حتى فقط بازى مى كردند و طبيعتاً مثل آقاى عبادى بلد نبودند ساز بزنند. اين معلم خوبى است، آن نوازنده خوبى است. نوازنده خوب بودن عبارت از اين است كه رديف را خوب بداند و خلاق باشد آن وقت مى شود آقاى عبادى يا آقاى شهناز. در خوانندگى هم همين است و اين مسئله اى است كه ما توجه نداريم. وگرنه ماشين دودى هم صدايش خيلى بلند است. منظور از ماشين دودى همان ترن است. من گفتم ماشين دودى (مى خندد)

• نوع آوازخوانى و نوع غلت هاى صداى شما در تحرير آيا برخاسته از نوع نوازندگى نوازندگان برجسته آن دوران نبود؟ يعنى نوع نوازندگى آنها باعث نمى شد كه شما كشيده شويد به سمت اين نوع خواندن...

نه. درست عكس آن را ما انجام مى داديم. يعنى...

• اجازه بدهيد بيشتر توضيح بدهم. مى خواهم عرض كنم كه اگر آقاى گلپايگانى اين گونه آواز مى خواند، فقط خود گلپايگانى اين شيوه را ابداع نكرده است بلكه يك مجموعه هستند كه اين نوع آواز خوانى را ابداع مى كنند و ...

ببينيد، قبل از من هنرمندان بزرگى در رشته آواز وجود داشتند. من با مرحوم نورعلى خان خيلى روى نوارهاى مرحوم طاهرزاده كار كرديم. خواننده هاى زيادى داشتيم كه خيلى ها را من نديده بودم و يا اگر هم ديدم آخرهاى كارشان بود، مثل آقا سليمان يا آقاى ظّلى. ولى هيچ وقت به ذهن من نمى رسيد كه بخواهم بروم يك چيزى را بخوانم كه در آن اداى طاهرزاده را دربياورم. يا يك بار ماهور بخوانم اداى ظلى را دربياورم. يا آن شور اديب كه معروف بود: «گر بود عمر به ميخانه روم بار دگر...» را بخوانم و اداى اديب را دربياورم. نه، من همه سعى ام اين بود كه خودم باشم. الان اگر توجه كنيد مى بينيد آواز مى خوانند، صداهاى خوبى هم دارند اما همه شبيه هستند و اين واقعاً خيلى به موسيقى آوازى ما لطمه مى زند. ما بايد به خوانندگان جوان، حتى وقتى پيش خود ما آواز را ياد مى گيرند بگوييم كه اينها كه من به شما مى گويم فرمول است، تو بايد خودت باشى.
بايد خلاق باشى وگرنه به هيچ جا نمى رسى. به هيچ كجا كه نمى رسى، هيچ، لطمه به موسيقى ايرانى هم مى زنى. چون موسيقى ها انواع ديگر دارند خوب كار مى كنند و مى آيند ميدان را مى گيرند. آنها خيلى عالى كار مى كنند و من خودم هم به خيلى از آنها علاقه دارم. شما فكر مى كنيد مايكل جكسون آدم كمى است؟ در بين اين همه جوان يك نفر مى شود مايكل جكسون. حتماً چيزى در وجود اين هست كه مى شود اين. در رشته هاى جاز و پاپ ما هنرمندان بزرگى داشتيم. شما ببينيد، ما آن موقع كه مى خوانديم بنان بود، فاخته اى بود، عبدالوهاب شهيدى بود و ديگر كوچكتر از همه دردشتى بوده .
از آن طرف ويگن بوده، روانبخش بوده، منوچهر بوده و از طرف ديگر هم يك نوع موسيقى بوده كه مردم عامى خيلى دوست داشتند كه قاسم جبلى و منوچهر شفيعى اينها مى خواندند. من در اين فضا و در موسيقى آوازى با «مست مستم ساقيا» گل كردم. اين خيلى مهم است. اين يك خلاقيت است. آنهايى هم كه بودند همه در رشته خودشان گردن كلفت بودند. اين آهنگ كه خواندم يك مثنوى شور بود. همه هم اين مثنوى شور را خوانده اند اما من آمدم يك جورى آن را خواندم كه تازگى داشت.

• از اصول آواز ايرانى و رديف كه فاصله نگرفتيد؟

نه. اين يك مثنوى شور است. خودش گوشه اى است در شور. گوشه اى هم بود كه همه آن را خواندند. ولى من آن را به شكلى خلاقانه اجرا كردم. مردم روى دوچرخه نشسته بودند، فوتبال بازى مى كردند و اين را مى خواندند. اين قطعه آوازى، شبيه يك ترانه مد شد. من كه نرفته بودم اين را از فرنگ بياورم. گوشه اى در شور بود.بعد شما ببينيد من چند نوع سه گاه خواندم. اگر مى خواستم اولى را مثل دومى بخوانم و دومى را مثل سوم كه يك دانه مى خواندم و مى گفتم هر دفعه مى خواهيد گوش كنيد همان را گوش كنيد.

•آيا اين ديدگاهى كه الان نسبت به انواع ديگر موسيقى داريد، آن زمان هم داشتيد؟

همان موقع هم دوست داشتم و گوش مى كردم منتها خودم دوست داشتم در اين رشته كار كنم.

• به نظر شما اين كه شما نسبت به انواع ديگر موسيقى باز فكر مى كرديد، چه اندازه در ايجاد آن خلاقيت ها كه ذكر كرديد، تأثير داشت؟

خيلى تأثير داشت.

• يك سئوال هم هست كه كمى با اين بحث كه مى كرديم بى ربط است ولى بين اين صحبت ها به ذهنم زد . آيا اينها كه رديف را جمع آورى مى كردند، نشده كه بنا به عللى گوشه هايى را گردآورى نكرده باشند؟

معلوم است. يعنى اين چيزهايى كه آقاى دوامى خواند، همه اش همين است؟ ممكن است كه خيلى چيزها از قلم افتاده باشد. در همين راست پنج گاهى كه الان ما داريم مى دهيم بيرون، هيچ وقت ايشان ۶۹ قطعه اجرا نكرده و ما حالا داريم اين كار را مى كنيم. ممكن است كسانى ديگر هم بيايند و باز هم به اين اضافه كنند. من آرزو مى كنم كه همه بيايند و اضافه كنند، نه اين كه اداى همديگر را در بياورند. چون تقليد واقعاً چيز بدى است.

• بگذاريد به روند شكل گيرى كار شما بپردازيم. شما از چه سالى رفتيد پيش نورعلى خان برومند و آن موقع چند سالتان بود.

من موسيقى را پيش پدرم و مرحوم حسن يكرنگى شروع كردم. در خانه همان مرحوم حسن يكرنگى و به وسيله آقاى تجويدى- كه ان شاءالله خدا سلامتى بهش بدهد- به مرحوم نورعلى خان معرفى شدم. آن موقع من شاگرد مدرسه نظام بودم. من قبل از آن موسيقى رديفى را به طور كامل پيش پدرم ياد گرفته بودم. محله اى كه ما در آن زندگى مى كرديم محله اى بود به نام سرچشمه. ما چهار پنج كوچه پائين تر از سرچشمه زندگى مى كرديم. آنجاها تعزيه زياد رواج داشت. تعزيه خوان هاى قدرى كه خيلى از گوشه هايى كه در موسيقى ما وجود دارد توسط همين ها حفظ شده بود.
من نمونه اش را برايتان مى گويم. ما يك نفر داشتيم به نام ابراهيم گردن كه به قدرى زيبا رجز و هودى و يهلوى و گوشه ها، سه گوشه دناسورى و... را واقعاً خوب اجرا مى كرد. يا يك تعزيه خوان ديگر به نام شيخ محمد على بود كه نقش شمر را بازى مى كرد و رجز مى خواند. من خيلى با اينها كار داشتم و خيلى هم تعزيه را دوست داشتم. از اينها هم خيلى چيزها را يادگرفتم. به خصوص اين ابراهيم گردن كه صداى گرمى هم داشت و نقش حضرت عباس(ع) را بازى مى كرد يا شبيه مسلم مى شد و وقتى مى خواست اشك مردم را در بياورد واقعاً دشتستانى زيبا اجرا مى كرد. غير از خود گوشه، مى دانست چگونه آن را اجرا كند كه دل مردم را تكان بدهد.

• آيا از شيوه آوازخوانى تهران يا بيات تهران تأثيرهايى نگرفتيد؟

كلاً آواز را مى گفتند بيات. بيات تهران داريم، بيات اصفهان داريم، بيات ترك داريم. آن موقع به آواز مى گفتند بيات. هر قسمت براى خودش گوشه اى داشت و از دستگاه هاى ايرانى هم خارج نبود. اما اين گوشه اى نبود كه روى آن تكيه كنند.

• من البته مى خواهم از اين بحث نتيجه اى بگيرم . شما قضيه تعزيه را فرموديد و بچه تهران هم بوديد و آنجايى كه شما بوديد (سرچشمه و آن طرف ها) طبيعتاً اين نوع موسيقى هم آنجا رواج داشت...

... موسيقى خاصى نبود. چيزهايى بود كه آقايانى كه دور هم جمع مى شدند غزل هايى مى خواندند كه آن غزل ها به نام بيات تهران معروف بود. آن موقع فرهنگ اين بود... همان موقع آقاى ايرج بود كه صداى خيلى خوبى هم داشت و تخصصش هم در خواندن اين بيات تهران و غزل و اين حرف ها مرسوم است ولى آنها هيچ ادعايى ندارند كه رديف موسيقى ايرانى را مى دانند. مى گويند فلانى رديف دان است، خيلى خوب رديف دان، معلم است. خيلى خوب معلم. ولى خواننده يعنى خلاق، خواننده بايد سبك داشته باشد. بنان سبك داشت، آقاى منوچهر همايون پور سبك دارد و... تاج سبك داشت به نام خودش. همايون پور يك كارى كرد كه مال خودش بود. يعنى يك صدايى كه مى شنويد بلافاصله مى گوئيد اين همايون پور است، فاخته اى است، تاج است يا گلپاست. ظلى هم يك كارى كرد كه به نام خودش ثبت شد.

اما كسانى كه آمدند خواستند اداى تاج را دربياورند، اين تقليد است. اينها همان كسانى هستند كه دارند اداى اين و آن را در مى آورند و مشكل ما هم همين است. مهم نيست، مردم مى فهمند. اينها هيچ وقت دوام نمى آورند.شما دريا را در نظر بگيريد كه آدم مى رود داخل آن و ممكن است چشمش را هم بسوزاند و يك قطره اشك هم از چشم آدم بيرون بيايد. اما آيا مى تواند دل شما را، آن جور كه يك قطره اشك از چشم يك بچه يتيم بيرون مى آيد، دل شما را بسوزاند. آن درياست، اين يك قطره است اما شما را آتش مى زند. ما دنبال آن قطره اشك داريم مى گرديم، من دنبال سه چهار تا دوازده تا. و حالا اين گوشه دناسورى است و اين نى ريز بزرگ است و اين نى ريز كوچك. اين را كه هر بچه مى تواند ياد بگيرد. ما دنبال آن يك قطره اشك هستيم. اگر آن را پيدا كردى ما را هم خبر كن.
• گفتيد كه ۱۷ ساله بوديد كه مرحوم نورعلى خان برومند را پيدا كرديد. چه كسى باعث اين آشنايى شد؟
آقاى على تجويدى. گفتم كه، منزلى بود نزديك منزل ما، كه آقاى حسن يكرنگى در آن ساكن بود كه يكى از خوانندگان تبريز بود. ايشان از پشت بام افتاده بود پائين و متأسفانه فلج شده بود. من يك روز كه با آقاى تجويدى رفته بودم عيادت ايشان، يك آقاى ديگرى هم بود كه ديدم زير بغل ايشان را گرفتند و آوردند آنجا. من در نگاه اول متوجه نشدم كه چشم ايشان نمى بيند. بعد كه نشست به من گفت كه شما يك چيزى بخوان. يادم مى آيد من يك بيات ترك خواندم. همان طور كه مى خواندم سرش را تكان مى داد و به آقاى تجويدى مى گفت: عجب صدايى؟! عجب اسب سركشى؟! من فكر مى كردم كه از بس تعريف مى كنند ايشان دارد خوشايند ما را مى گويد. بعد فهميدم كه ايشان استاد است و آمده روى صداى ما مطالعه كند. از فردايش شروع كرديم.

• آن موقع مرحوم برومند چند سالشان بود؟
حدود پنجاه سال.

• آموزش شما پيش ايشان چند سال طول كشيد؟
هشت و نيم تا نه سال.

• بعداً چطور شد كه از ايشان فاصله گرفتيد؟
فاصله نگرفتم. آن وقت هم من پيش اديب مى رفتم، خانه حاج آقا محمد ايرانى و هم پنج شنبه ها منزل آقاى اميرقاسمى و هرچه كه خواننده بود، بعضى ها ممكن است بعضى ها را نفى كنند ولى به نظر من هر كسى يك چيز خوبى دارد. شما حتى از جيرجيرك ساعت هفت شب كنار ايشان هم مى توانيد چيزى ياد بگيريد.

• آن موقعى كه همراهى شما با مرحوم برومند تمام شد در چه مرحله اى بوديد؟ آيا فقط آواز مى خوانديد؟

اصلاً ايشان مخالف بود با ترانه خواندن. ايشان يك اصطلاحى داشت و مى گفت فقط خانم ها بايد ترانه بخوانند. خيلى بدش هم مى آمد و حتى با آقايانى كه در قديم ترانه خوانده بودند هم مخالف بود. بله فقط آواز مى خواندم.

• يكى از علت هايى كه از ايشان فاصله گرفتيد به اين خاطر نبود كه شور و عشق جوانى در شما اين احساس را به وجود آورده بود كه دلتان بخواهد ترانه هم بخوانيد؟
نه، هفده سال بعد از اين كه آمدم در گل ها، آواز مى خواندم. اصلاً به اين فكر نبودم. يك اتفاق بود كه باعث شد من آن ترانه را خواندم. بعد كه آن را خواندم ديدم مردم عجب استقبالى كردند. گفتم چرا ترانه نخوانم و اين چه فكرى بوده كه نورعلى خان در مغز ما انداخته كه اين مال خانم هاست و... شروع كردم به ترانه خواندن و همه يكى بعد از ديگرى، ورد زبان مردم شد. «قهر و ناز اندازه داره»، «درويش»، «موى سپيد»، «نقش من چرا، نقش ماتمه» و همه به ترتيب. بعد از آن گفتم كه اين حرف ها را بايد كنار گذاشت.

• ترانه خواندن را از چه سنى شروع كرديد؟
از چهل سالگى شروع كردم به ترانه خواندن. وقتى ديدم كه موفق هستم ادامه دادم. در اينجا هم شروع كردم به ارائه كارهاى خلاقانه. شما شايد باور نكنيد، الان من يك ترانه جاز خواندم. دلم مى خواهد اين كار را هم تجربه كنم. شعر قشنگ، با يك موزيك پاپ خيلى زيبا و پايه و اساس دار. آدم اگر مطالعه كند مى تواند يك موسيقى جاز قشنگ هم بخواند. الان دارم روى يك شعر قشنگ از خانم هما ميرافشار كار مى كنم كه در حال تمام شدن است و به زودى آن را روانه بازار مى كنم. اگر زنده باشم بعد از اين هم در جا نمى زنم. باز يك كار ديگر را شروع مى كنم.

• بعضى ها مى گويند كه ترانه هاى شما چه از لحاظ نوع اشعار ترانه و چه از لحاظ نوع استفاده از سازها و نحوه اجرا ديگر موسيقى سنتى نيست...

... چرا. «من كه مى دانم شبى عمرم به پايان مى رسد» يك مخالف سه گاه است. يك گوشه است در سه گاه. مگر مى شود اين گوشه در دستگاه سه گاه نباشد، حتماً هست. حرف دل مردم هم است. مثل «موى سپيدو توى آينه ديدم»، ساده و سهل و روان است مثل كارى كه آقاى معروفى ساخت خواب هاى طلايى كه آن هم سهل و ممتنع و روان است. يا آهنگ «پس از تو نمانم براى خدا» كه آقاى ملك ساخت. يا همين اواخر يك سرى آهنگ ها را خواندم كه آنقدر روان و سهل بود كه حرف دل مردم و حتى جوان ها كه اين را دنبال خودش مى آورد، «من تو را آسان نياوردم به دست» را هر مردى مى تواند به زنش بگويد و هر زنى هم مى تواند به مردش بگويد. آن آهنگ هم در شور است. من همين اواخر خواندم كه: «عجب عمرا تموم شد، چه دور از هم حروم شد، چه خاطرات شيرينى كه موند و ناتموم شد.» در مايه دشتى آيا مى شود از اين قشنگ تر كار كرد. يك عده اين طرف هستند و عده اى ديگر آن طرف. پدرها، مادرها و فرزندها از هم جدا هستند. مى بينيد كه حرف مردم است.

من مى گويم اگر يك ترانه اى گل مى كند به اين علت است كه حرف مردم است. همين داستان بم كه پيش مى آمد ما آمديم و يك آهنگ كار كرديم، حالا مهم نيست كه پخش مى شود يا نه ان شاءالله كه پخش مى شود. اين داستان بم اينقدر غم انگيز است كه آدم نمى تواند حتى گريه كند. اشك آدم انگار خشك مى شود. شاعر و خواننده و آهنگساز با هم صحبت و تبادل نظر مى كنند و مى شود اين: «تو چشام اشك زياد، ولى افسوس نمى آد» اين را در دستگاه همايون خواندم. اين كه يك دستگاه موسيقى است، اين هم يك حرف روزمره است. ادامه آن هم اين است كه «گريه هم حالى مى خواد...» اين حرف دل مردم است. همان موسيقى پاپ و جاز هم كه كار مى كنند توى يكى از اين دستگاه هاى ايرانى است.

• شايد يك علت اين قضيه، نوع سازبندى است و ديگر آن كه در آن موقع خيلى باب نبود كه از زبان شكسته و ترانه عاميانه استفاده كنند...

چون عادت نبود آمدند انجام دادند و وقتى ديدند خيلى خوب در مى آيد ادامه دادند اين كه مشكلى ندارد. اين خلاقيت است. آدم هى برود جلو. من مى گويم الان دارم كار جاز و پاپ مى كنم. ولى آيا آن موقعى كه فقط آواز مى خواندم به فكرم مى رسيد؟ آن موقع مى گفتم كه فقط بايد آواز خواند. اين كه بعضى مى گويند فقط بايد سنتى صرف بود، تعصب است براى اين كه بلد نيستند جور ديگرى كار كنند. اگر مى توانستند مى كردند. اينها تعصب هاى خشك است كه ما از قديم داشتيم. كى گفته كه آنچه از قديم گفته اند من بايد بگويم چشم؟

• آقاى گلپا. اجازه بدهيد بحث را عوض كنم و در مورد اركستر گل هاى آن موقع بپرسيم. بعد از مرحوم پيرنيا چه كسى مسئول گل ها شد؟

بعد از مرحوم پيرنيا آقاى ميرنقيبى بود. آقاى ميرنقيبى هم به اين علت كه معاون هنرستان موسيقى بود و خيلى خوب مديريت مى كرد انتخاب شده بود.

• براى انتخاب خواننده براى گل ها بين زمان پيرنيا و بعد ميرنقيبى و بعد ابتهاج چقدر تفاوت وجود داشت؟

ميرنقيبى يلى بود. چون خودش خيلى ارادت داشت به پيرنيا، همان كار را خودش ادامه مى داد. ضمناً بچه هاى گل ها هم مثل آقاى ياحقى، مثل آقاى شهناز، آقاى كسايى، آقاى فرهنگ شريف، آقاى تجويدى و ديگران ايشان را كمك مى كردند. وقتى كه آقاى ابتهاج آمد شيرازه از دست همه اينها در رفت و مسئله يك چيز ديگرى شد. شما فاصله بين هنرمندان آن دوره و دوره آقاى ابتهاج را ببينيد. اين دارودسته آمدند. بعد همان طورى كه گفتم عده اى بودند كه به قول هنرمندان قديمى دودوتا چهارتايى بودند. اينها آمدند و با تعصب خاصى كه حتماً شكل اجراى كار بايد مثل قديم باشد. بابا، اين كه تا آخر عمر بايد همين بساط باشد كه. آن خلاقيت كو؟ پس بعد از صبا ديگر هيچكس نبايد استاد بشود و نبايد ساز خوب بزند. موسيقى نه، هر علمى اگر اينطور باشد بايد در جا بزند. اين مسئله بود. دنيا خيلى پيشرفت كرده است. كى گفته ما هنوز هم بايد سوار شتر شويم! موسيقى بعد از آن ديگر به حالت حزب بازى در آمد. يك مرتبه عده اى جمع شدند و موسيقى را بردند به حالت هايى كه نتيجه اش را الان مى بينم. آن كارها باعث اين شد كه خيلى از بچه هاى اركستر گل ها كار را ول كردند. هركى هر چى داشت فقط مى خواست خودنمايى كند.

• آن موقع با كدام آهنگسازها راحت تر بوديد؟

با هركس كه آهنگ خوب داشت. با همه هم كار كردم. آقاى تجويدى، آقاى شريف، آقاى توكل، آقاى خرم، آقاى جهان بخش پازوكى، آقاى حيدرى، آقاى انوشيروان روحانى و غيره... هركدام كه كار قشنگى داشت و هر شاعرى كه شعر قشنگى داشت و به دلم مى نشست پيدا مى كردم و مى خواندم.

• فكر مى كنيد چرا آن دوره طلايى موسيقى ديگر تكرار نمى شود؟

اولاً براى اين كه آن موقع اينقدر عقده نبود، مردم گرفتار اقتصاد نبودند. يك هنرمند مجبور نبود كه برود در صف مرغ بايستد. اين چيزها به فكر كسى نمى رسيد. در تمام دنيا همين است. الان حرف اول را در دنيا اقتصاد مى زند. اقتصاد حتى هنرمندهاى خوب را هم مى بلعد. گرفتار زندگى مى شوند.

• حتى روند آموزش هم به نوعى مختل شد. شما مى بينيد كه قبل و بعد از مرحوم نورعلى خان برومند، معلم هايى مى آيند كه واقعاً هم شأن معلمى شان بجاست و هم خودشان...

يك چيزى هست مربوط به آن موقع كه بايد به آن توجه كرد. يك عده مثل حاج آقا محمد ايرانى، مثل نورعلى خان برومند، مرحوم صبا و... اينها وضع مالى پدريشان خوب بود. مثلاً نورعلى خان پسر عبدالوهاب جواهرى بود. اينها خانه هاى خيلى خوب، باغ هاى خيلى بزرگ، زندگى خوب و مرفه داشتند و خيالشان راحت بود. كارى نداشتند جز اين كه خودشان را با موسيقى اقناع كنند. الان معلم هاى موسيقى ما- با بعضى هاشان كه من صحبت كردم- شايد اجاره كلاسشان را هم ندارند كه بدهند. پول آب و برق را هم كم مى آورند. چه جورى مى توانند به يك شاگرد برسند. اقتصاد حرف اول را مى زند. تزى را كه براى دكترايم نوشتم در همين مورد است. بحث هنر و اقتصاد است. يك هنرمند اول بايد مرفه باشد و زندگى خوب داشته باشد. اگر بخواهد غصه بخورد كه بچه اش كفش ندارد و... وقت نمى كند كه به كار هنرى اش بپردازد.

• آن دكترا را در چه سالى گرفته بوديد؟

دكترا را از سازمان يونسكو در رشته اقتصاد و هنر و در سال ۸۱ گرفتم.

• تقريباً مى خواهم آخرين سئوالم را بپرسم. براى اولين كنسرت بعد از ۲۵ سال چه حسى داريد و چه برنامه ريزى هايى كرديد؟

ما به تمام نهادها از طريق كميسيون هنرى «آكادمى نخبگان جوان و توليدگران ايران» به سرپرستى پروفسور صحرائيان نامه نوشتيم. من رئيس كميته هنرى اين آكادمى هستم. ما گفتيم كه كار غيرقانونى نمى كنيم. حتى به وزارت كشور، به قوه قضائيه و خيلى جاهاى ديگر نامه نوشتيم. نامه هاشان هست. چون اين كنسرت قرار است براى كمك به مردم بم باشد، قرار شد كه ما حتى هيچ دخل و تصرفى براى بليت فروشى، و اين حرف ها نداشته باشيم. ما نوشتيم به وزارت ارشاد كه نماينده شان را بفرستد و بعد هم اجازه رسمى صادر كنند كه شما مى توانيد يك كنسرت با كمك هنرمندان بزرگ گل ها بگذاريد در بم يا هر جاى ديگر و پولش را بدهيد براى مردم عزيز بم، حالا ما منتظر جواب ارشاد و ارگان هاى ديگر هستيم كه جواب بدهند، در چه تاريخى و در كجا اين كنسرت انجام شود. البته ما خودمان نظرمان شيراز بوده، مشهد بوده، تهران بوده. اما هرشكلى كه خودشان صلاح بدانند ما اين كار را مى خواهيم براى مردم انجام بدهيم. هر وقت مجوز بدهند ما در خدمت هستيم.

• در گروه شما چه كسانى هستند؟

همه هنرمندان بزرگ كشور. اكثراً از بچه هاى گل ها كه شما هم لابد مى شناسيد. هنرمندان بزرگ گل ها.

• چه آهنگ هايى را مى خوانيد؟

آهنگ هايى كه كاستش را پخش كردم به اضافه آهنگى كه براى بم ساختيم.

• فكر مى كنيد بتوانيد براى آهنگ هاى قبلى اجازه بگيريد؟

بعد از انقلاب هم آهنگ هايى خواندم. آهنگى خواندم كه ساخته آقاى تجويدى است و براى جنگ است. مى گويد: «دلم تنگه، دلم تنگه، تو اين دنيا همش جنگه، چه سودايى بشر دارد... » شعرهاى ديگر هم هست. آن آهنگ «دل خراب» آقاى تجويدى يا آهنگ «باغبان خسته»ش كه همه را بعد از انقلاب خواندم. «من تو را آسان نياوردم به دست» فكر نمى كنم گناهى داشته باشد. آدم زحمت كشيده ازدواج كرده و اين را براى زنش يا بچه اش مى خواند. ما هيچ وقت كار خطا نمى كنيم، كار سياسى هم نمى كنيم. ما هدفمان و وظيفه مان اين است كه به مردم بم كمك كنيم. اگر بگويند نه، هم مى گوئيم چشم...

• ولى متأسف مى شويد، نه؟

خيلى. خيلى متأسف مى شويم. ما دلمان مى خواهد يك كار خيرخواهانه بكنيم. ولى من دوست دارم كارى كه مى كنم، بعدش ديگر صحبتى نباشد. به همين دليل مى گويم نمايندگان نهادها بيايند كه ما نه در فروش بليت دخالت داشته باشيم و نه چيزهاى ديگر.

• بعضى ها مى گويند كه هنرمندانى مثل شما كه مدت مديدى نبودند، اگر نمى آمدند خيلى بهتر بود چون يك جورهايى اسطوره مى شدند...

...نه. ببينيد، من عادت كردم. از زمانى كه خودم را شناختم بايد ورزش كنم و بايد بخوانم. يعنى در كار موسيقى بروم جلو و يك چيزهايى را كه نمى دانم پيدا كنم. ورزش هم همينطور. من با اينها عجين شدم. من اگر يك روز ورزش نكنم مى ميرم، حالا شما بگو اگر ورزش نكنى اسطوره مى شوى، من مى گويم اسطوره نمى خواهم بشوم، ورزشم را مى كنم. بيشتر كه روى كوه ورزش مى كنم، سه ساعت آنجا تك و تنها هستم و مى خوانم و مى روم بالا. در كوه هم صداى آدم باز مى شود. آنجا هم اكسيژن مجانى است و هم يد.

• فكر مى كنيد آن لحظه اولى كه برويد روى صحنه و ميكروفون را به دست بگيريد چه حسى داشته باشيد؟

ببينيد، بچه اى كه به دنيا مى آيد از همان اول به سمت نيستى مى رود. سرت را كه بگذارى روى قلبش مى بينى كه ريتم دارد بدنش. يك بچه يك روزه، باز هم كه لحظات زندگيش مى گذرد، باز به سمت نيستى مى رود و يك جا تمام مى شود. صداى قلب كه تمام مى شود و آن ريتم كه تمام مى شود، آنجا ديگر تمام است. مرگ هم جزء زندگى است و حقيقتى است. اگر ريتم من بايستد، قلبم نزند، نخوانم و ورزش نكنم، من مرده ام. حالا مى خواهد اسطوره باشم، يا نباشم .

روزنامه ی شرق
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 08-14-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اکبر گلپایگانی، گلپا، یکی از چهرهای برجسته موسیقی ایران است. او که در حال حاضر در کاناداست، در چند شهر برنامه هایی را اجرا کرده است.

» اواخر سال 37 بود که به دعوت زنده‌ياد پيرنيا به راديو ايران، آواز "مست‌ مستم، ساقيا دستم بگير" را در دستگاه "مثنوی شور" خواندید. "مست مستم" يکی از ترانه‌های ماندگار شد و حضور شادمانه و موفق شما را در جامعه‌ هنری ثبت کرد. از خاطرات اين ترانه و آن دوران برايمان بگويید؟

کار من با این آهنگ در اوایل سال 1338 شمسی شروع شد. اين ترانه به سرعت مورد قبول مردم قرار گرفت. در تاکسی، در خيابان، در مجالس، خلاصه در همه‌جا مردم اين "مست مستم" را زمزمه می‌کردند و من از اين بابت خيلی خوشحال بودم. من از ميان مردم بلند شدم و هميشه مردم وطنم را دوست دارم. و اين مردم هستند که به من انرژی می‌دهند و تا آخرين لحظه برای مردم وطنم خواهم خواند.
» تا به حال بيش از هشتاد ترانه و حدود سيصد آواز در رديف‌ها و موسيقی سنتی را اجرا کرده اید، که برای بيش از سه نسل خاطره‌انگيز است. آيا با توجه به اينکه شما سال‌ها ممنوع‌الصدا بوديد و در راديو و تلويزيون نمی‌خوانديد، در نگهداری و حفظ و حراست اين گنجينه‌ی هنری اقدامی شده که نسل‌های بعد از ما از آن بهره بگيرند؟

از راديو و تلويزيون خبری ندارم ولی می‌دانم که مردم هنردوست در نگهداری‌اش کوشا هستند و خود من هم در آرشيو شخصی‌ام همه را دارم و مطمئنم که اين امانت به نسل بعد سپرده خواهد شد. مگر هنر آواز و موسيقی که به اين بزرگی‌ست گم می‌شود؟‌ اين هنر سينه به سينه گشته و ما هم تحويل نسل آينده خواهيم داد. اين هنر بزرگانی داشته چون بنان، خوانساری، فاخته‌ای و ديگران. و همچنين آنهایی که نزديک به عربی می‌خواندند، مثل قاسم جبلی، بهرام سير، يا خدابيامرز روانبخش. اين‌ها هميشه ماندگار خواهند بود.

» به غير از نورعلی‌خان برومند و ابوالحسن‌خان صبا نزد استاد ديگری هم تعليم گرفته‌ايد؟

بله. من استادانی چون حاج‌ آقا محمد ايرانی، اديب خوانساری، سيد حسن طاهرزاده و حسن مشحون نيز داشته‌ام.

» موسیقی در زمان شما با نسل قبل چه تفاوت بارزی داشت؟

من وقتی که آمدم، صحبت از خلاقیت بود. بازسازی که کار بزرگی نيست. عارف در زمان خودش خلاق بود. شیدا در زمان خودش خلاق بود، ولی آيا عارف و شيدا هيچوقت آمدند راجع به گرد‌آوردنده‌های موسیقی مثل مرحوم آميرزاحسين‌قلی یا درويش‌خان موسيقی اجرا کنند؟ درويش‌خان خودش خلاق بود و "پيش‌درآمد"‌ را او بود که خلق کرد.

من می‌خواهم اين را به شما بگويم که آيا ما هم بايد می‌رفتيم مثلاً آهنگی که بيست سال يا هشتاد سال قبل خوانده شده بود را بازسازی می‌کرديم؟ ما موسيقی غنی‌ای داریم. من رفتم دنبال کسانی که خلاق بودند.

هنرمندانی مثل پرويز ياحقی، حبيب بديعی، جليل شهناز، مرتضی محجوبی، احمد عبادی... اينها خلاق بودند. . اينها من را همراهی کردند. من به تنهایی نمی‌توانستم موفق شوم.

» ولی از زمان شما خوانندگی هنرمندان ایرانی حرفه ای تر شد؟

یادم می آید که مرحوم حسين تهرانی به من می‌گفت: "گلپا! يک‌عده 'چی‌چی‌الدوله' و 'چی‌چی‌السلطنه' بودند که شب‌ها به جشن‌های اين‌ها می‌رفتيم و برنامه اجرا می‌کردیم. در آخر سر، یک پاکت به عنوان مزد در جیب ما می‌گذاشتند. اين حرف خود آقای حسين تهرانی است. و یک بساط‌هایی را هم آماده می‌کردند که ما آماده شويم، برنامه اجرا کنيم. ولی تو که پيدا شدی، آواز، صفحه شد."

قبل از من آواز صفحه نمی‌شد. توی خانه‌ها مثل کتاب حافظ و مولانا بود. ما چهارتا کاباره بيش‌تر نداشتیم: شکوفه نو، مولن رژ، ميامی و باکارا. يک عده خارجی را می‌آوردند، برنامه اجرا می‌کردند. ما آمديم گفتيم بابا ما ايرانی هستيم، چرا نمی‌گذارید هنرمندان خودتان بيايند روی سن که از پای اون بساط منقل و چيزهای ديگر دور شوند و بيايند و هنرنمايی کنند؟ اگر ما را دوست داريد، بيايید اين هنر را ببينيد و برای آن هم هزينه بپردازيد. وقتی که من رفتم به اسکندريه مصر با آقای بديعی، ديدم که خانم ام کلثوم می‌آيد روی سن يکی‌دوساعت برنامه اجرا می‌کند و جلوی پايش کاديلاک می‌گذاشتند. ما آمديم و گفتيم چرا بايد برویم برای يک مثلاً آدم پولدار کاباره‌داری که از هنر سررشته ندارد بخوانيم؟ اين هنرمندان ما دارند از بين می‌روند.

هنرمند ما هم باید "اسموکینگ" بپوشد، ساعت رولکس داشته باشد و زندگی خوب. برای اينکه آنها که [برای تماشا] می‌آيند، دارند و خوب هم می‌پوشند؛ چرا هنرمند نداشته باشد؟ آمديم گفتيم خودمان یکجایی را باز می‌کنيم، آبرومند و هنرمندانه. هر کسی هم هنر را دوست دارد، می‌آيد. بابتش هم پرداخت خواهد کرد. اين بود که ما "بورسالينو" (ساقی) را باز کردیم، در پل رومی، جاده‌ی قديم شميران و همه‌ی هنرمندان درجه‌ی يک در آن هنرنمايی کردند. اما متاسفانه زمان اجازه نداد! من می‌خواستم اعتبار جایی باشد که مثلاً وقتی که پرويز ياحقی از صحنه پايین می‌آيد، در جلوی پايش همان اتومبيلی باشد که مثلاً کندی سوار می‌شود.


» شما قرار بود که در تخت جمشید برنامه ای اجرا کنید، چه شد؟

من فکر می‌کنم که تخت جمشيد يک عظمت است. هيچ ايرانی نمی‌تواند بشنود یا بگذارد که آن عظمت از بين برود. خواستم که کنسرتی در تخت جمشيد بگذارم که عوايد آن هم برای مردم ستمديده و زلزله‌زده‌ بم باشد. من یک شهروند ايرانی هستم. تابع آن مقررات موجود و بايد رعايت کنم. اين پيشنهاد من بوده. حالا آن‌ها کی به اين پيشنهاد جواب بدهند من نمی‌دانم

» در حال حاضر که در تورنتو هستيد کار جديدی هم عرضه می‌کنيد يا بازخوانی آهنگ‌های قدیمی؟

کارهای جديدی حتماً ارائه خواهم داد. در پایان يک شعری که خيلی دوست دارم و خيلی زيباست برایتان می‌خوانم:

غم مخور، خورشيد اگه رفته توی ابر سياه
غم مخور، چندی اگه تيره شده چهره‌ی ما
بازم آفتابی می‌شه،
بازم آفتابی می‌شه
بازم آفتابی می‌شه، آسمون آبی می‌شه
پر ابرها می‌ريزه، آسمون آبی می‌شه
بازم آفتابی می‌شه
بازم آفتابی می‌شه...
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 08-14-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

گفتگوی شهروند با اکبر گلپا

مقدمه:براي من كمتر پيش آمده كه با هنرمند برجسته و محبوبي چون اكبر گلپايگاني گفت وگو داشته باشم، اما اين فرصت را يافته ام كه نه يك بار بلكه دو بار با خواننده "حنجره طلايي" مصاحبه كنم. نخستين بار در سپتامبر سال 2004 بود، زماني كه "گلپا" يك بغل از گل آوازها، مهر و عشقش را با خود به كانادا آورده بود تا در اينجا براي همه آنها كه دوستش دارند و سالهاست كه با آوازها و بعد با خاطره اين آوازها و ترانه هاي شنيدني او زندگي كرده اند، بخواند. و اين دومين گفت و گوي من با اين هنرمند گرانقدر است.
گلپا در سال 1337 زماني كه تنها 25 سال داشت به دعوت روانشاد پيرنيا مسئول و گرداننده برنامه گلهاي راديو ايران براي خواندن دعوت شد. روز سوم فروردين سال 1338 ترانه "مست مستم" با صداي توانمند و در عين حال لطيف او از راديو پخش شد و يكباره ستاره اي در آسمان هنر آواز و موسيقي ايران زاده شد كه هنوز بعد از گذشت نزديك به نيم قرن مي درخشد.
"ماه هميشه زير ابر نمي ماند". "گلپا"ي محبوب مردم مجبور شد سالها سكوت كند، اما صدايش در خاطره تاريخي ملت ايران زنده و پر جوش و خروش هميشه طنين افكن بوده و خواهد بود.
گلپا با خواندن 298 قطعه آوازي با صدايي كه به گفته كارشناسان بين شش تا شش و نيم گام ( از هشت اکتاو) وسعت دارد در تقريبا بيشتر گوشه ها، رديف ها و دستگاههاي دشوار موسيقي سنتي ايران خوانده است، اما او كه هميشه دلش با مردم بوده و هست خيلي زود به خواندن ترانه آغاز كرد و 85 ترانه هم خوانده است. بسياري از اين آوازها و ترانه ها را سه، چهار نسل شنيده، دنبال كرده و دوست داشته اند.
آنچه كه گلپا را هنوز پابرجا و پرفروغ نگاه داشته صميميت او و عشقش به مردم و كار آوازخواني اش بوده است.
وي اكنون در تورنتوست و شنبه شب با علاقمندان به صدايش قرار دارد. تا هم آواز ها و هم آوازخوان با آنان كه بار ديگر فرصت يافته اند كه گلپا را بر صحنه ببينند شبي از عشق و مهر را با هم خاطره اي ديگر كنند.
پس از دو سال و اندي بسيار شادمانم كه بار ديگر با گلپا گفت و گويي داشته ام كه در اينجا مي خوانيد*.

بيش از دو سال از کنسرت قبلي شما در تورنتو مي گذرد. اين بار براي ايرانيان از وطن دور افتاده چه هديه و ارمغاني آورده ايد‌؟
گلپا: من با قلبم به آنجا مي آيم. احساسم را در اختيار تمام هموطنان ايرانيم قرار ميدهم.

در چه شهرها و كشورهايي كنسرت خواهيد داشت. آيا علاقمندان شما در اين كنسرت ها در كنار آوازها و ترانه هاي زيبا و خاطره انگيزتان كار و يا كارهاي تازه اي هم از شما خواهند شنيد؟
گلپا:در اکثر شهرهاي بزرگ کنسرت گذاشته و خواهم گذاشت. در کانادا در شهرهاي تورنتو و ونکوور برنامه دارم و به ديدار ايرانيان تورنتو و ونکوور خواهيم آمد. ضمن اجراي کارهاي قديمي که مردم از آنها خاطره دارند کارهاي جديد هم ارائه خواهد شد، چون مثل هميشه داريم با زمان پيش مي رويم.


شما با خواندن "مستم مستم" به شهرت رسيديد و پس از پخش اين ترانه زيبا از راديو به يكي از محبوب ترين خوانندگان ايران تبديل شديد. حاصل نزديك به نيم قرن ، خواندن براي خود شما چه تجربه اي بوده و درباره اين همه حضور شادمانه در ميان مردم و براي آنها چه احساسي داريد؟
گلپا: خوانندگان زيادي با من همزمان بوده اند ولي رمز ماندگاري من اصالت و نداشتن عقده و قلب رحيم و صافي بوده که براي بدخواهان خودم هم آرزوي موفقيت مي کردم.

در كارنامه تان 85 ترانه داريد كه گمان مي كنم علاقمندان به صداي شما شمار زيادي از آنها را روي نوار كاست و صفحه گرامافون دارند. آيا 298 آوازي كه در رديف ها و دستگاههاي گوناگون موسيقي سنتي و برنامه هاي راديويي مثل برنامه "گلها"، "گلهاي جاويدان"، "گلهاي رنگارنگ" و "برگ سبز" خوانده ايد حفظ و نگهداري شده و در آرشيو راديوي ايران موجود هستند؟‌
گلپا: من نمي دانم که آثارم در راديو و تلويزيون موجود هست يا نه. ولي در آرشيو خانوادگي ام همگي موجود هستند.

شما پس از انقلاب به اصطلاح ممنوع الصدا شديد و از خواندن باز مانديد. اين اجبار به سكوت را چگونه تحمل كرديد؟‌
گلپا: در موسيقي يک نتي است به نام" سکوت" که من آن "سکوت " را اختيار کردم ولي در کنار اين سکوت در استوديو خانگي خودم مشغول ارائه کارهاي جديد بوده ام که بعداً ارائه خواهند شد.
شما از خواندن باز مانديد ولي موسيقي و آواز روح حيات انساني است و شماري كه بيشترشان جوانان بودند در سالهاي سكوت اجباري شما در زمينه آواز و موسيقي كار كرده اند. موسيقي سنتي ما و بويژه آوازخواني از پس از انقلاب اسلامي 1357 تاكنون به نظر شما چه فراز و فرودهايي داشته و آيا اين هنر والا با روح زمانه پيش آمده است؟‌
گلپا: اميدوارم همه کساني که در راه موسيقي زحمت مي کشند موفق باشند. حتي کساني که در اين مدت اشتباهاً به کوچه هاي بن بست رفته اند برگردند به بزرگراههاي روشن و موفق و نوراني.




به شما لقب شايسته "حنجره طلايي" داده اند. درباره صداي خود و توانمندي هايتان در خواندن آوازهاي ايراني در رديف ها، دستگاه و گوشه هاي آوازي موسيقي سنتي توضيح بدهيد و اينكه مي گويند اين خواننده و يا آن خواننده سه دانگ يا چهار دانگ صدا دارد درباره قدرت آوازخواني شما از چه قرار است؟
گلپا: اين کلمه دانگ که در مورد آواز به کار مي رود غلط است و بايد با گام اندازه گيري کرد.

از دقت نظر شما متشکرم ... اين واژه اي است که عامه مردم ... عوام به کار مي برند . منظورم "گام" و "اکتاو" بود.

گلپا:از تمام القابي که ايرانيان به من داده اند از صميم قلب تشکر مي کنم . اخيراً در مجارستان به من دکتراي موسيقي و شير طلائي اهدا کردند و حتي در ايران هم طبق مصوبه وزارت آموزش و پرورش دکتراي موسيقي داده اند، براي اينها هم متشکرم. کارنامه هنري من در گلهاي جاويدان، رنگارنگ، شاخه گل و برگ سبز خلاصه شده که موجود است و رمز ماندگاري من در اجراي آنچه بود که مردم مي خواستند.

كار خوانندگاني چون زنده يادان قمرالملوك وزيري،‌ استاد بنان، قوامي، عبداله دوامي، فاخته اي، عبدالعلي وزيري و خوانندگان معاصر همانند محمدرضا شجريان، شهرام ناظري و زنده ياد ايرج بسطامي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟‌
گلپا: خوانندگان متقدم تا آقاي شجريان، هنرمندان و ستارگاني بودند که در زمان خود بي نظير بوده اند. درباره خوانندگاني هم که در حال حاضر برنامه اجرا ميکنند مانند آقايان شجريان، ناظري، عليرضا افتخاري و زنده ياد ايرج بسطامي مردم و منتقدان اظهارنظر خواهند کرد.

چه كساني در آموزش آوازخواني مددكار شما بوده اند و چه كساني مشوقان شما براي خواندن؟
گلپا: نورعليخان برومند، حاج آقا محمد ايراني، اديب خوانساري، سيد حسين طاهرزاده، حسن مشحون و ابوالحسن صبا.

چه توصيه اي براي جواناني كه علاقمند به آواز و آوازخواني هستند، داريد؟‌
گلپا: فقط ورزش و دور نگاه داشتن خود از آلودگي ها.

آيا تلاش كرده ايد كه مجموعه كارهايتان را كه مجموعه گرانبهايي است به صورت كلكسيوني به شكل سي دي به مردم عرضه كنيد؟
گلپا: به طور کلي با زحمات بسيار اقدام به پخش اين کارها شده و تاکنون هشت برنامه از گلهاي جاويدان و رنگارنگ در اختيار هنر دوستان قرار گرفته و اميدوارم که بقيه کارهايم به تدريج و به زودي در اختيار هنردوستان قرار گيرد.

از ميان آوازها و ترانه هايي كه خوانده ايد‌ كدامها را خودتان بيشتر دوست داريد؟‌
گلپا:مست مستم ساقيا دستم بگير (در مثنوي شور)، پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يکي است، ما رند و خراباتي و ديوانه و مستيم، کاروان (در سه گاه)، درد عشقي کشيده ام که مپرس (راست پنجگاه)، عيبي نباشد از تو که بر ما جفا رود (نوا).

منبع:شهروند
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 08-14-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

آيا ميدانيد اكبر گلپايگاني چه افتخاراتي را براي ايران و موسيقي ايراني كسب كرده است ؟

گلپا - دانلود آهنگها و ترانه ها و زندگینامه و بیوگرافی اکبر گلپایگانی
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 08-14-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض ن حاضرم یک کنسرت بگذارم و تمام درآمد آن را صرف ساخت یک مدرسه فوتبال حرفه ای بکنم

ن حاضرم یک کنسرت بگذارم و تمام درآمد آن را صرف ساخت یک مدرسه فوتبال حرفه ای بکنم

اکبر گلپایگانی نامش به نیکی در تاریخ موسیقی این مرز و بوم حک شده و شاید قرن ها باید منتظر ماند تا حنجره طلایی دیگری که حداقل بتواند کمی شبیه به او باشد، متولد شود. گپ و گفتگوی ما با استاد موسیقی ایران چهار ساعت به طول انجامید. آوازه خوان دیروز و امروز صحنه موسیقی آنقدر حرف های ناگفته در دل داشت که برای چاپ تمام آن باید یک ویژه نامه 50 صفحه ای در می آوردیم. گلپا به شدت فوتبالی است و حتی عضویت افتخاری کمیسیون پیشکسوتان ورزش کشور را با حکم دبیر کل قبلی کمیته ملی المپیک در کارنامه ورزشی اش ثبت کرده است. او سال ها پیراهن تیم های فوتبال تهرانجوان، دارایی و سرباز را بر تن می کرد و یک بغل چپ خوش تکنیک بود. وقتی وارد خانه اش شدیم بی ریا در حال تست گرفتن از چند جوان اهل گلپایگان بود و داشت درس آواز می داد. بر روی دیوارهایی که نقش ستون های خانه اش را بازی می کنند و در گوشه و کنار منزلش پر بود از افتخارات مختلف، عکس، جایزه های متعدد و چند مدرک دکترای افتخاری داخلی و خارجی. بر روی قفسه کتاب های اکبر گلپایگانی عکسی خودنمایی می کرد، عکسی که او و جهان پهلوان تختی شانه به شانه هم دوردست ها را به نظاره نشسته بودند. گلپایگانی امروز استاد منتخب سازمان یونسکو محسوب می شود و قرار است به زودی جایزه پیکاسو را به عنوان یکی از برترین خوانندگان کلاسیک جهان دریافت کند. جایزه ای که تاکنون تنها 9 نفر آن را دریافت کرده اند. او به شوخی گفت: هنگام دریافت جایزه باید از پله بازیکن محبوبم اجازه بگیرم چون او همیشه شماره 10 را می پوشید و حالا من دهمین خواننده ای هستم که جایزه پیکاسو را خواهم گرفت.

آن موقع فوتبال مردمی تر بود اما الان شده صنعت.
الان فوتبالیست ها حرفه ای شدند و باید مواظب ساق هایشان باشند تا منبع درآمدشان از دست نرود اما آن زمان با توجه به اینکه بازیکنان در زندگی اجتماعی خود تامین نبودند ولی برای دلشان توپ می زدند. اگر آن زمان یکی می شد همایون بهزادی، حشمت مهاجرانی یا حمید شیرزادگان و غیره به خاطر همین فرهنگ بود. آن زمان فقط عشق بود و بس. حرفی از پول نبود.

این روزها فوتبال ما نا امید کننده است؟
بله، می دانید چرا؟ برای پیدا کردن جوابش یک سری به باشگاه های بزرگ اروپا و دنیا بزنید. در بایرن مونیخ و آژاکس از رده کودکان تیم فوتبال دارند و در مدرسه فوتبال استعدادها کشف می شوند اما ما صبر می کنیم هر وقت یک استعداد خودجوش درخشید می رویم سراغش. باید برویم قهرمان تربیت کنیم نه اینکه منتظر باشیم قهرمان ظهور کند.

از شکست تیم ملی در جام جهانی چه احساسی دارید؟
ورزش برد و باخت دارد و نباید گریه و زاری کرد. اگر مدرسه فوتبال داشتیم و کار زیربنایی چند ساله با برنامه ریزی هدفمند و دقیق انجام دهیم فوتبال ما در جام جهانی شکست نمی خورد.

شکست در جام جهانی 2006 خیلی مردم را آزار داد.
توانایی ما همین بود. افتخار مردم باید همین قدر باشد که تیم ملی توانست به جام جهانی راه پیدا کند. ما بیشتر از این توانایی نداشتیم، ایران کشور ثروتمند و پر استعدادی است. باید سرمایه گذاری کرد آن وقت به طور حتم پنج، شش سال دیگر موفقیت را با چشم خواهیم دید.

یعنی به هیچ عنوان جای امیدواری نبود پرتغال یا مکزیک را بتوانیم شکست دهیم؟
با پنج، شش قهرمانی که خودشان ظهور کرده اند نمی توان مکزیک و پرتغال را برد.

نتایج بد تیم ملی از علاقه شما به فوتبال کم نکرد؟
نه علاقه من به فوتبال کم نشده، اندازه ما در جام جهانی 2006 آلمان همین بود که دیدید. نباید توقع بیش از اندازه داشت.

امروز باید چه کار کنیم؟
ریشه یابی صحیح. علت شکست را باید پیدا کرد. چرا علی کریمی با حالت عصبانی بعد از تعویض به لوازم پزشکی کنار نیمکت لگد می زند؟ دلیل آن باید مشخص شود. برای موفقیت در جام جهانی بستر مهیا نبود.

دیدگاه کارشناسانه ای است.
برزیل، انگلیس و آرژانتین هم حذف شدند اما هیچ وقت از سوی خود اعضای تیم یکدیگر را زیر سوال نمی برند. بازیکنان پشت سر مربی و مربی پشت سر بازیکنان مصاحبه نمی کنند. ما همه چیز را احساسی پیش می بریم و توقع داریم علی کریمی مقابل آلمان 6 گل بزند.

از دست استاد گلپایگانی برای این فوتبال چه کاری بر می آید؟
من حاضرم یک کنسرت بگذارم و تمام درآمد آن را صرف ساخت یک مدرسه فوتبال حرفه ای بکنم.

مقصر اصلی باخت تیم ملی در جام جهانی چه کسی بود؟
دایی، میرزاپور، دادکان و برانکو فقط وسیله هستند. به نظر من توقع زیاد مردم موجب شد شکست اینقدر به چشم بیاید. به نظر من مقصر باخت توقع زیاد بود.

یعنی برانکو به عنوان سرمربی و مسئول اول فنی تیم ملی مقصر نیست؟
برانکو هم مقصر است. دیگر اعضای تیم هم مقصر هستند. فدراسیون هم تقصیر دارد اما فراموش نکنید این بضاعت ما بود چون کار زیربنایی، اصولی و پایه ای انجام ندادیم.

به نظر شما بر کنار کردن ها و تغییر یا تحول ها در فوتبال و فدراسیون، تیم ملی را متحول می کند؟
تغییر و تحول ها مسکن مقطعی است. باید درد را تشخیص داد و آن را درمان کرد. با استخدام کاپلو، هیتسفلد و مورینیو هم فوتبال ما موفق نمی شود. مگر اینکه فوتبال را از پایه متحول کنیم.

از عملکرد کریمی و لگد زدنش در اعتراض به تعویض مقابل پرتغال به عنوان یک ایرانی دلگیر نشدید؟
از آقای کریمی دلگیر نیستم. از مسببین اصلی این اتفاق دلگیرم. به کریمی در جام جهانی ظلم شد. ما او را خرد کردیم.

نظرتان در مورد علی دایی باید جالب باشد.
مرحوم تختی با من دوست بود. هنگامی که قهرمان المپیک و جهان بود رسید به نقطه ای که دیگر نباید می رفت روی تشک. تختی خود ساخته بود و با پول توجیبی های پدرش جهان پهلوان شده بود. مردم عاشقش بودند و او سال های آخر به خاطر عشق ایرانی ها فشار تمرینات را و مسابقه را تحمل می کرد. اما هر قهرمانی چه علی دایی، چه هر کس دیگر باید در اوج خداحافظی کند نه اینکه به روغن سوزی بیفتد و خود را خراب کند. چنین کاری زحمات قبلی را بر باد می دهد.

قبول دارید دایی سال ها برای تیم ملی زحمت کشید؟
مگر می شود منکرش شد؟ او 15 سال برای فوتبال ایران درخشیده اما اگر او به موقع فوتبال را کنار نگذارد به خود ظلم کرده.

چرا رکورد دار گل های زده ملی جهان در جام جهانی بعد از 450 دقیقه حضور در 5 بازی نتوانست گلی بزند؟
برای اینکه توانایی نداشت در جام جهانی و مقابل تیم های قدرتمند دنیا گلزنی کند. شما ببینید پوشکاش به چه تیم هایی گل زده و دایی بیشتر گل هایش را در چه قاره ای به ثمر رسانده است. ما احساسی هستیم و موضوعات را به علاقه خود تعبیر می کنیم.

به نظر من برانکو شجاعت تعویض نداشت؟
اصلا شجاعت تعویض نداشت. وقتی مربی می بیند بازیکنی بد بازی می کند باید او را عوض کند. سر مربی باید شجاعت داشته باشد و اگر باخت بگوید من تیم را اشتباه برای این بازی انتخاب کردم. چرا مهدوی کیا در هامبورگ بهترین است اما در تیم ملی کارایی اش افت می کند؟ چون بازیکنان کناری وی به درستی انتخاب نمی شوند. برانکو شجاعت و انگیزه هدایت تیم ملی در جام جهانی را نداشت. مگر ما با حشمت مهاجرانی در جام جهانی 78 آرژانتین بد بازی کردیم یا همین جلال طالبی و نتایج 98 فرانسه.

طرفدار چه تیمی در جام جهانی بودید؟
هر تیمی که خوب بازی می کرد از آن لذت می بردم اما روی تیم خاصی تعصب نداشتم. به بازی فرانسه مقابل برزیل نگاه کنید. مگر می شود فرانسه را دوست نداشت؟ آنها برزیل را با تمام بزرگانش فلج کردند. دلیلش هم مهره چینی مربی فرانسه بود. با این بازی دوست دارم فرانسه قهرمان جهان شود. البته به شرطی که مقابل پرتغال و ایتالیا هم در همین سطح بازی کند.

فرانسه تیمی بود که هیچ کس از آن توقع زیادی نداشت؟
هنری ترین بازی جام جهانی 2006 تا اینجا عملکرد فرانسه مقابل برزیل بود و باید گفت زیدان رهبر ارکستر فرانسه بود.

چه کسی باید جانشین محمد دادکان رئیس قبلی فدراسیون فوتبال شود؟
هر چند آقای دادکان خودش فوتبالی بوده اما نمی تواند معجزه کند. این بهتر است که رئیس فدراسیون از خانواده فوتبال باشد اما برای تحول باید کسی را انتخاب کرد که بیشتر از فوتبالی بودن مدیر باشد. مثل صفایی فراهانی، فوتبال مدیری می خواهد که به پایه و بچه ها توجه کند.

شنیده ام شما خودتان فوتبالیست بوده اید؟
فوتبال را به صورت جدی از مدرسه بدر با غلامحسین نوریان، حسین فکری، ناصر سلطانی، داود حیدری و ... شروع کردیم. بعد از تهرانجوان رفتیم تیم دارایی. در آنجا با تیمسار نوآموز و چند نفر دیگر همبازی بودم تا اینکه راهی مدرسه نظام و دانشکده افسری شدم و عضو تیم سرباز.

در چه پستی بازی می کردید، گلزن هم بودید؟
بغل چپ بازی می کردم چون چپ پا بودم. اگر توپ به ما می رسید و عزیز اصلی هم کنار می کشید شاید گلی هم به ثمر می رساندم (استاد می زند زیر خنده)

به ورزش دیگری علاقه نداشتید؟
چرا، کشتی را خیلی دوست داشتم و به همین دلیل با کشتی گیرها خیلی دوست بودم. خودم را مرید آقا تختی می دانستم و با هم دوستی دیرینه ای داشتیم. تختی مرد خدا بود.

ورزش های دیگر هم انجام می دهید؟
به صورت تفریحی شنا، اسکی و تنیس بازی می کنم اما به همراه همسرم هر روز می رویم کوهنوردی و صبح ها برنامه روزانه ما کوهنوردی در پارک جمشیدیه است و حتی آلرژی همسرم که بهترین پزشک های دنیا هم از درمان آن عاجز بودند با پیاده روی در کوه برطرف شد.

اهل تماشای فوتبال هستید؟
بله، همه کارهایم را این روزها به خاطر تماشای جام جهانی کنسل کرده ام. در بین لیگ های باشگاهی اروپایی نیز بوندس لیگای آلمان را به خاطر حضور بازیکنان ایرانی خیلی دوست دارم اما هر وقت هم فرانسه باشم لیگ این کشور را کامل دنبال می کنم و جدا از اینها به دیدن بازی های لیگ باشگاه های اروپا و جام ملت ها هم علاقه مندم.

به چه تیم هایی علاقمندید؟
از قدیم رئال مادرید را خیلی دوست داشتم اما الان بازی بارسلونا را می پسندم. در آلمان بایرن مونیخ در انگلیس منچستر یونایتد و آرسنال در ایتالیا آث میلان و اینتر میلان را دوست دارم.

چه مربیان و بازیکنانی را می پسندید؟
قبل ها پله، او مرد فوتبال و اقتصاد بود. از بازی گرد مولر و فرانس بکن باوئر هم خوشم می آمد. در بین مربیان کاپلو و فرگوسن عالی هستند.

از بین بازیکنان حال حاضر جهان چی؟
زیدان، او هنوز هم جا دارد تا از فوتبال خداحافظی نکند اما باید به هوشش تبریک گفت که می خواهد در اوج برود تا همیشه بماند.

در بین بازیکنان ایرانی به بازی چه کسانی علاقه داشتید و دارید؟
همایون بهزادی (سرطلایی فوتبال ایران)، پرویز دهداری، نوریان و خیلی های دیگر بهترین بودند. علی پروین را هم خیلی دوست دارم. کریمی، دایی، مهدوی کیا، زندی، کعبی. همه این بازیکنان بهترین هستند. فراموش نکنید علی دایی در زمان خودش بی نظیر بود.

با این بازیکنانی که نام بردید باید پرسپولیسی باشید؟
نه، من طرفدار تیم خاصی در ایران نیستم. هر تیمی بهتر فوتبال بازی کند طرفدار آن تیم هستم.

دوران علی پروین در پرسپولیس به سر آمده است؟
نه، علی پروین باید در پرسپولیس باشد. حالا اگر سرمربی نباشد می تواند مدیر باشد. می تواند برای ساختن آینده پرسپولیس تیم های نونهالان، نوجوانان و جوانان را به عنوان مدیر زیر نظر بگیرد.

تعریف موسیقی از نگاه شما؟
موسیقی یعنی عشق، محبت، دوستی و صمیمیت. البته این تعریف از نگاه من است.

اولین بار که آواز خواندید یادتان هست؟
اولین بار 5 یا 6 ساله بودم ولی نخستین بار که به صورت رسمی آواز خواندم در منزل استاد مرتضی محجوبی پدر پیانوی ملی این مملکت بود آن هم با ساز استاد علی تجویدی و ضرب استاد حسین تهرانی. آن زمان 16 ساله بودم. یک آواز ابوعطا خواندم که هنوز نوار آن موجود است. در آن جمع آقای رهی معیری و علی دشتی هم بودند.

نام خواننده محبوب تمام عمر استاد باید برای مردم جالب باشد؟
خواننده محبوب من در تمام عمر استاد ادیب خوانساری بود.

در بین خوانندگان نسل امروز چی؟
هر گلی یک بویی دارد. در بین صداهای امروز هم آقایان شجریان، افتخاری و اصفهانی. البته صدایی که خیلی دوستش داشتم و اکنون دیگر در میان ما نیست، ایرج بسطامی بود که در زلزله بم به دیار باقی شتافت.

در مورد موسیقی پاپ امروز ایران چه نظری دارید؟
این هم یک سبک موسیقی است که اگر بر مبنای پایه و اساس درستش پیش برود خیلی زیباست. باید بگویم وقتی مایکل جکسون می خواند من لذت می برم.

آخر خط اکبر گلپایگانی کجاست؟
آخر خط من همانطور که اول خطم با عشق شروع شد با عشق تمام می شود. آخر خط من در این بیت نهفته است: به خدا قطع کند خصم اگر سر ز تنم به جهانی ندهم ذره خاک وطنم

اکبر گلپایگانی چه جور آدمی است؟
گلپا دنباله روی راه تختی بود. زود می بخشد و کینه ای نیست چون کینه مثل خوره آدم را می خورد. سعی می کنم مردمدار باشم. اگر اینچنین نبودم می رفتم و خارج از ایران زندگی می کردم. من با این مردم بزرگ شده ام و نمی توانم از آنها دل بکنم.

حضور شما در سینما و بازی در فیلم جالب است.
من یک فیلم بازی کردم به نام مرد حنجره طلایی و در یک نمایشنامه رادیویی به نام آتشی بر دل هم حضور داشتم.

بهترین فیلم ایرانی که دیده اید؟
سوته دلان، از این فیلم خیلی خوشم می آید.

بازیگران ایرانی مورد علاقه شما؟
از قدیمی ها فردین، بهروز وثوقی، جمشید مشایخی، عزت ا... انتظامی، نصیریان و از جدیدی ها هم محمدرضا فروتن، فریبرز عرب نیا، هدیه تهرانی و نیکی کریمی. به خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی هم باید اشاره کنم. اکبر عبدی هم جای خود را دارد. او توانایی بازی در هر نقشی را دارد و آن را به بهترین شکل انجام می دهد. در بین کارگردان ها هم تهمینه میلانی را دوست دارم.

دغدغه امروز؟
هیچ دغدغه ای ندارم. واقعا آنقدر راحتم که باور نمی کنید اما منتظرم ببینم سرنوشت موسیقی ملی و کلاسیک این کشور به کجا می رسد. آیا باید باز هم بنشینیم و بگوییم 3 ضربدر 4 می شود 12 یا اینکه می رویم دنبال خلاقیت؟!

برای خودتان چه آینده ای متصور هستید؟
اینکه سلامتیم را حفظ کنم و جواب همه را با خوشرویی بدهم. دوست دارم تا آنجا که از دستم بر می آید برای جوانان بدون ذره ای چشمداشت مالی قدم بردارم.

استاد با این هم شاگرد ساعتی چقدر هزینه کلاس های شماست؟
اگر ریا نشود باید بگویم من از شاگردانم پول نمی گیرم. گلپایگانی، گلپا نشده تا از علاقمندانش پول بگیرد. به قول شما فوتبالی ها، فوتبال 90 دقیقه است و الان من در وقت اضافی زندگی هستم. پول گرفتن من از دوستدارانم کار صحیحی نیست.

پس از چه راهی پول در می آورید؟
من کارشناس بانک مسکن بودم و یک رستوران به نام ساقی در ایران داشتم. اکنون هم در شهر اشتوتگارت آلمان یک هتل دارم به نام شاهین و در کنار آن از کنسرت هایم در سراسر دنیا هم منبع درآمد دارم.

اگر منبع درآمدتان دیگر پولی برایتان به همراه نیاورد از چه راهی گذران زندگی می کنید؟
از پس اندازی که دارم استفاده می کنم و با دوستانم می نشینیم و شکر خدا می کنیم.

اگر بخواهید از یک نفر معذرت خواهی کنید آن یک نفر کیست؟
همسرم. او مدت 35 سال است که مرا تحمل می کند. من خیلی کارها را می توانستم انجام دهم اما به خاطر عشقم به هنر از بسیاری از توانایی هایم گذشتم.

بدترین ساعات زندگی شما؟
وقتی می خوابم. چون خواب دوستانم را می بینم که از دست رفته اند مثل فردین و تختی.

منفورترین آدم دنیا؟
هیتلر، مگر می شود یک انسان اینقدر آدم بکشد و منفور نباشد؟

دوست دارید همین الان روح چه کسی را ببینید؟
انیشتین، در آلمان به تازگی با همسرم کلی گشتیم تا خانه اش را پیدا کنیم. دوست داشتم خانه کسی را که اینقدر به علم دنیا کمک کرد ببینم.

تا به حال عاشق شده اید؟ چندبار؟
بله، همان یک بار که ازدواج کردم.

سال تولد؟
دهم بهمن 1312 در سر چشمه تهران متولد شدم.

در کجاهای تهران زندگی کرده اید؟
خیابان 17 شهریور کنونی، چهار راه آب سردار، دربند و الان هم در فرمانیه.

چند فرزند دارید؟
دو دختر به نام های ساقی و ساغر که هر دو به خوبی پیانو می نوازند و در فرانسه پزشک هستند. دو نوه دارم که یکی در فرانسه و دیگری در آمریکا زندگی می کند. شوهر یکی از دخترانم فرانسوی است و جراح قلب و شوهر دیگری یکی از نویسندگان معروف ایران به حساب می آید. او هم دکتر است و هم خلبان.

تحصیلات؟
دیپلم طبیعی و فارغ التحصیل از دانشگاه نقشه برداری، دانشگاه افسری و کارشناسی بانک مسکن.

دوست دارید چه طوری بمیرید؟
دوست دارم مریض نشوم. برخی مرگ ها نعمت است. مثل آن کسی که شب می خوابد و صبح بلند نمی شود.

روی سنگ قبرتان چی می نویسید؟ چرا؟
گلپا، در خانه اگر کس است یک حرف بس است

از چه چیزی در دنیا بیشتر از همه چیز می ترسید؟
از شایعه و دروغ. برای هنرمندان شایعات بی پایه و اساسی می سازند که وحشتناک است.

کمترین مبلغ قرار داد شما در کل زندگی؟
دستمزد من هیچ وقت کم نبود. چهل سال قبل در خیابان ایرانشهر زمین متری 11 تومان بود من آن موقع شبی 2250 تومان دستمزد می گرفتم.

دوست دارید چه اتفاقی هیچ وقت در دنیا نیفتد؟
جنگ

منبع : سایت قدیمی ها
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 08-14-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

عكسي از گلپايگاني و تختي (شادروان غلامرضا تختي)


پست 17 اين تاپيك 17
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها