#1  
قدیمی 10-14-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض اینو حتما بخونید بدک نیست

در زمان ناصرالدین شاه ///یکی از از نویسندگان قدیمی
از خاطرات جوانی خویش داستانی را نقل می کند ومی گویددر جوانی هنگام سفر به کرمان در قهوه خانه ای توقف کردم در انجا پیرمرد بیماری را در سرداب دیدم که در انبار قهوه خانه در گوشه ای افتاده بود .قهوه چی از روی ترحم هر چند گاه یکبار به زیر زمین می رفت مقداری نان وکوره ابی جلو او می گذاشت زخمهای هولناکی تمام سروصورت وبدن مرد بیمار را فرا گرفته بود واو را از صورت یک انسان خارج کرده بود .وضع او به قدری نفرت انگیز ودر عین حال ترحم اور بود که واقعا مثل /مرگ برای او عروسی است /در باره او مصداق داشت .هیچکس اورا نمی شناخت واز گذشته اش خبر نداشت .چند ماه بود دران بیغوله افتاده بود وجان می کند .من از روی کنجکاوی نزد او رفتم واز وی خواستم تا سر گذشت خود را برایم بگوید .او با چشمان بی فروغ خود به من نگاه کرد وسپس با صدایی لرزان گفت پانزده سال بیشتر نداشتم که نزد عمویم که یکی از فراشان شاهی بود .شاگرد فراش شدم طبق معمول باید بدون حقوق کار کنم تا پس از اشنایی با رموز کاربرایم حقوق معین کنند در همان ماهای اول محیط فاسد ان چنان مرا به اخذ رشوه حریص کرد که حدی نداشت .ولی کسی هنوز برام تره هم خورد نمی کرد .یک روز ماه رمضان نزدیک افطار از یکی از کوچه های محله سنگلج می گذشتم .پیرمردی را دیدم که کاسه ای کوچک محتوی کمی روغن در یک دستش بود ودر زیر بغل دیگرش چند عدد هیمه خشک گرفته بود وبه سوی خانه خود می رفت قیافه پیرمرد به قدری ساده ومظلوم بود که فکر کردم خواهم توانست به بهانه ای از اومبلغی رشوه دریافت کنم جلو رفتم وگفتم عمو در این محل دزدی شده وباید هر کس را که مظنون هستیم جلب کنیم وبه فراشخانه ببریم .زود باش با من بیا .پیرمرد نگاهی به من کرد و گفت فرزندم به من مظنون شده ای گفتم بلی راه بیفت او دیگر چیزی نگفت وبا من راه افتاد .من انتظار داشتم که او به التماس بیفتد وبا پرداخت مبلغی رشوه از من تقاضای کمک کند .اما او بدون انکه حرفی بزند .با من راه افتاد گفتم اگر دو ریال بدهی ازادت می کنم .گفت من نه پولی دارم ونه کاری کرده ام .مبلغ را به ده شاهی رسانیدم اثر نکرد .دیدم بی فایده هست ولی خجالت می کشیدم او را همین طور رها کنم.می خواستم خواهش کند تا ازادش کنم .ولی هیچ حرفی نزد .سرانجام به فراشخانه رسیدیم ووارد حیاط شدیم ناگهان دیدم جنب وجوش غیر عادی به چشم می خورد .در همین لحظه چشمم به ناصرالدین شاه افتادکهاز طرف مقابل می امد.وعده ای از ماموران نیز همراهش بودند .معلوم شد برای سر کشی امده است من مثل بید می لرزیدم .شاه جلو من رسید نگاهی به من وپیرمرد کرد وگفت پسر این مرد چه کار کرده است در حالی که زبانم گرفته بود گفتم قربان بابی است شاه همان طور که می رفت گفت طنابش بیندازید طنابش بیندازید هنوز حرف شاه تمام نشده بود که دو سه نفر از ماموران جلو دویدند و طنابی به دور گردن پیر مرد انداختند واورا روی زمین کشیدندوبه طرف چاهی که وسط حیاط بود بردند وپیرمرد که خفه شده بود داخل چاه انداختند ودنبال کار خود رفتند هیچ کس به من حرفی نزد وسوال نکرد .ظرف چند دقیقه حیاط خلوت شد و جز من کسی باقی نماند .دیدم کاسه روغن ریخته وچوبها وهیمه ها ی پیرمرد اطراف چاه افتاده حالی به من دست داد که گفتنی نیست .پساز چندی بیمار شدم واز ان هنگام تا حال که سی سال است اواره کوه وبیابانم چند سال است که ااین زخمها تمام بدنم را پر کرده است .شب وروز ارزوی مرگ وی کنم .امااز مرگ خبری نیست .حرفهای ان پیرمرد بیمار تمام شد وشروع کرد به گریه کردن ومن مات ومبهوت از نزد او خارج شدم
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها