بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-18-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض در ميان من و تو فاصله هاست

در ميان من و تو فاصله هاست



در ميان من و تو فاصله هاست
گاه مي انديشم ،
مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري
تو توانايي بخشش داري
دستهاي تو توانايي آن را دارد ،
که مرا زندگاني بخشد
چشم هاي تو به من مي بخشد
شورِ عشق و مستي
و تو چون مصرعِ شعري زيبا ،
سطرِ برجسته اي از زندگي من هستي...




مي خواهم و مي خواستمت، تا نفسم بود .
مي سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود .
عشق تو بَسَم بود، كه اين شعله بيدار
روشنگر شب هاي بلند قفسم بود .

آن بخت گريزنده دمي آمد و بگذشت
غم بود كه پيوسته نفس در نفسم بود .
دست من و آغوش تو ، هيهات ، كه يك عمر
تنها نفسي با تو نشستن هوسم بود

سيماي مسيحائي اندوه ، تو ، اي عشق
در غربت اين مهلكه فرياد رسم بود .
لب بسته و پر سوخته ، از كوي تو رفتم
رفتم ، به خدا اگر هوسم بود ، بَسَم بود .





پيداست غم عشق تو از رنگ نگاهم
سوگند به چشمان تو حاشا شدني نيست
بي مرحم اعجاز نگاه تو عزيزم
اين کهنه ترين زخم مداوا شدني نيست
بعد از تو نبندم دل به ... اري
عشق دگري در دل من جا شدني نيست
باور بکن اين زندگي اندر منظر من
بي منظر چشم تو زيبا شدني نيست
افسرده ترين است دلم بي تو بهارا
اين باغ خزان ديده شکوفا شدني نيست
يخ بسته وجودم ز زمستان جدايي
برف غمت از دشت دلم پا شدني نيست
گفتم ببرم خاطره ي عشق تو از ياد
هر چند که کوشيده ام اما شدني نيست
ديريست به دنبال تو ميگردم و افسوس

اين گمشده انگار که پيدا شدني نيست...



قصه برگ و باد ( خدا )

آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها

تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا

یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم

آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم

وقتی برگ درختو می دید داره از غصه میمیره

به خدا راز و نیاز کرد اونو از درخت نگیره

با دلی خرد و شکسته گفت نذار از اون جداشم

ای خدا کاری بکن که تا بهار همین جا باشم

برگ تو خلوت شبونه از دلش با خدا می گفت

غافل از این که یه گوشه باد همه حرفاشو میشنفت

باد اومد با خنده ای گفت:آخه این حرفا کدومه؟

با هجوم من رو شاخه عمر هر دو تون تمومه

یه دفه باد خیلی خشمگین با یه قدرتی فراوون

سیلی زد به برگ و شاخه تا بگیره از درخت جون

ولی برگ مثل یه کوهی به درخت چسبید و چسبید

تا که باد رفت پیش بارون بارونم قصه رو فهمید

بارون گفت با رعد و برقم می سوزونمش تا ریشه

تا که آثاری نمونه دیگه از درخت و بیشه

ولی بارونم مثل باد توی این بازی شکست خورد

به جایی رسید که بارون آرزو می کرد که میمرد

برگ نیفتاد و نیفتاد آخه این خواست خدا بود

هر کی زندگیشو باخته دلش از خدا جدا بود...



بعد ديدار تو
تو مثل راز پاييزي و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسيرت شد قسم به شب نمي دانم

تو مثل
شمعداني ها پر از رازي و زيبايي
و من در پيش چشمان تو مشتي خاک گلدانم

تو درياي تريني آبي و آرام و بي پايان
و من موج گرفتاري اسير دست طوفانم
تو مثل آسماني مهربان و آبي و شفاف
و من در آرزوي قطره هاي پک بارانم

نمي دانم چه بايد کرد با اين روح آشفته
به فريادم برس اي عشق من امشب پريشانم
تو دنياي مني بي انتها و ساکت و سرشار
و من تنها در اين دنياي دور از غصه مهمانم

تو مثل مرز احساسي قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت ديدار چشمت رو به پايانم
تو مثل مرهمي بر بال بي جان کبوتر

و من هم يک کبوتر تشنه باران درمانم
بمان امشب کنار لحظه هاي بي قرار من
ببين با تو چه رويايي ست رنگ شوق چشمانم

شبي يک شاخه نيلوفر به دست آبيت دادم
هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
تو فکر خواب گلهايي که يک شب باد ويران کرد
و من خواب ترا مي بينم و لبخند پنهانم

تو مثل لحظه اي هستي که باران تازه مي گيرد
و من مرغي که از عشقت فقط بي تاب و حيرانم
تو مي ايي و من گل مي دهم در سايه چشمت
و بعد از تو منم با غصه هاي قلب سوزانم

تو مثل چشمه اشکي که از يک ابر مي بارد
و من تنها ترين نيلوفر رو به گلستانم
شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
و شايد يک مه کمرنگ از شعري که مي خوانم

تمام آرزوهايم زماني سبز ميگردد
که تو يک شب بگويي دوستم داري تو مي دانم
غروب آخر شعرم پر از آرامش درياست
و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم

به جان هر چه عاشق توي اين دنياي پر غوغاست
قدم بگذار روي کوچه هاي قلب ويرانم
بدون تو شبي تنها و بي فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد ديدار تو باشد وقت پايانم



به روي برگ زندگي دو خط زرد مي کشم

و چشم عاشق تو را که گريه کرد مي کشم

تو رفتي و بدون تو کسي نگفت با خودش

که من بدون چشم تو چقدر درد مي کشم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 11-04-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پنج وارونه چه معنا دارد ؟!خواهر کوچکم از من پرسيد من به او خنديدم کمي آزرده و حيرت زده گفت: روي ديوار و درختان ديدم. باز هم خنديدم گفت: ديروز خودم ديدم پسر همسايه پنج وارونه به مينو ميداد ! آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسيد بغلش کردم و بوسيدم و با خود گفتم بعدها وقتي غم سقف کوتاه دلت را خم کرد بي گمان مي فهمي پنج وارونه چه معنا دارد!


شاعران می گویند: " نقره بر صفحه سرخ چقدر خوشرنگ است"! و من از این تعبیر،روز و شب با سیلی میکنم صورت زردم را سرخ و بر این گونه سرخ میکِشم اشک سپید تا بگویم به تمام شعرا در همه عمر می شود شعر شما را به رخ خویش به تصویر کشید..



به تو عادت دارم


مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت


و تو هر لحظه كه از من دوری، من به ویرانگری فاصله می اندیشم


در كتاب احساس واژه فاصله یك فاجعه معنا شده است


تو توانایی آنرا داری كه به این فاجعه پایان بخشی



فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم/ دلم چون دفترم خالی قلم خشكیده در دستم/ گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم/ به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم /رفیقان یك به یك رفتند مرا با خود رها كردند /همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند


سیب سرخي را به من بخشيد و رفت/ ساقه سبز مرا او چید و رفت/ عاشقيهاي مرا باور نکرد / عاقبت بر عشق من خنديد و رفت/ اشک در چشمان گرمم حلقه زد/ بي مروت گريه ام را ديد و رفت/ چشم از من کند و از من دل بريد/حال بيمار مرا فهميدو رفت/ با غم هجرش مدارا مي کنم /گر چه بر زخمم نمک پاشيد و رفت... رفت... رفت... رفت


من غزلواره چشمان تو را مي خواهم... دست بي رحم زمان فاصله مي اندازد... گرچه معني رسيدن ويکي گشتن بود... عشق در حد توان فاصله مي اندازد... صحبت از قسمت وتقدير نکن مي دانم... بين شوريده دلان فاصله مي اندازد... بايد از خويش گذشت وغم يکديگر خورد... صحبت سود وزيان فاصله مي اندازد

روي قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت* زير باران غزلي خواند ، دلش تر شد و رفت* چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم* آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت*روز ميلاد همان روز که عاشق شده بود* مرگ با لحظه ي ميلاد برابر شد و رفت* او کسي بود که از غرق شدن مي ترسيد* عاقبت روي تن ابر شناور شد و رفت* هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد* پسری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت


مرو از پيشم و عمري نگرانم مگذار/يا چو رفتي باميد دگرانم مگذار/گاهگاهي بمن از مهر پيامي بفرست/فارغ از حال خود اي جان جهانم مگذار/بر دلم داغ غم عشق تو ايام نهاد/تو دگر داغ غم هجر بجانم مگذار/منشين در بر غير و مبر از ياد مرا/غم ديگر به غم و درد نهانم مگذار/چون دم صبح بروز سيهم خنده مزن/در کف گريه از اين بيش عنانم مگذار/جز تو چشم طمع از هر دو جهان پوشيدم/ پس تو تنها دگر اي سرو روانم مگذار/حاصل من که ز هستي همه ناکامي بود/برو اي عمر و بجا نام و نشانم مگذار/دامن از دست من دلشده ايدوست مکش/درسر فرقت خود تاب و توانم مگذار / پای بر دیده »............« بنه ای مایه ناز/ مرو از پیشم و عمری نگرانم مگذار


به نسیمی همه راه به هم می ریزد/کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد/ سنگ در برکه می اندازم و می پندارم/ با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد/ عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است/ گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد/ آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است/ دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد/ آه یک روز همین آه تو را می گیرد/گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست/ آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست/ مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب/ در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست/ آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد/ بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست/ بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است/ مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست/ باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق/ وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
.............................
ویرایش شد
رزیتا2




__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )

ویرایش توسط رزیتا : 11-04-2009 در ساعت 10:02 AM
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 11-04-2009
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است




بمان با من که من بی تو صدای خسته در بادم،
در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در یادم،
نمیدانم چرا غم ها نمیدانند که من سلطان غم هایم،
بیا ای دوست با من باش که من تنهای تنهایم





__________________
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 11-04-2009
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به نفس ...
به تو نزدیکم و دور
از همه کس ...

غریبه ای بودم که دلم آشنای عشق شده بود
ولی نمی دانستم که در کوچه های بغض گرفته ی این شهر،
غم همچون چتری سایه گسترانیده است

هر شب بی بهانه گریه میکنم ، بی بهانه ،
نه از درد غربت،نه برای این دل غریب بلکه برای ...

در کوچه ی دلتنگی ام اشک پنهانی میریزم
چرا که دردهایم را در تاریکی با سپیده ای می گفتم
اهنگ شب را با صدای گریه هایم می نوازم

اری
غریبه ای بودم در این دیار
غریبه ای که هیچ نگفت اما چشمانش فریاد می زد

کاشکی بداند که چقدر دوستش دارم
کاشکی بداند

رهگذری غریبه را میبیند میگوید :
غمگین مباش درست میشود
غریبه ارام لبخند میزند اما اما اگر نشد چه ...
و باز بی اختیار اشک میریزد

گویی تقدیرش اینگونه بوده
ولی مگر می شود که تقدیر اینقدر بی رحم باشد ....شاید باشد


غریبه ارام در گوشه ای نشسته، زانوانش را در آغوش گرفته است و به دوردست ها می نگرد
به ان سوی مرزهای خیال ...
و به امید روزی زنده است که بتواند راز دل را به او بگوید

نزدیک سحر است غریبه ارام با یاد او بخواب می رود
کاشکی صدای خنده ی رهگذران بیدارش نکند او شب سخت دیگری را در پیش دارد ...

پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 11-04-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

به چه میخندی تو؟به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟به چه میخندی تو؟به نگاهم که چه مستانه تورا باور کرد؟یا به افسون گری چشمانت که مرا سوخت و خاکسترکرد؟به چه میخندی تو؟به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز بهفکر خود نیست؟خنده دار است بخند


چشمان خسته ات ، آرام و بي صداست گويي ز راز تو، آگه فقط خداست ناگفته هاي تو، در سينه ات نهان اما سکوت تو، گوياي صد بيان آن گونه هاي تو ، دشت شقايق است شرح سکوت تو، نشر حقايق است تنهايي و غريب ، در بزم بي کسان رنجيده سينه ات ، از ظلم ناکسان گر چه تبسمي ، بر لب نشانده اي در پشت خنده ات ، دل خسته مانده اي
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )

ویرایش توسط Omid7 : 11-04-2009 در ساعت 11:06 AM
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 11-04-2009
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

کی ام ؟ شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم

چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم

بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم

نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، به دوش ناله کشیدم

جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم

به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم

وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 11-04-2009
تاري تاري آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,296
سپاسها: : 0

33 سپاس در 31 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

هر چند ميان من و تو فاصله ها بسيار است اما وسعت نگاههايم تو را از دورترينها به نزديكترينها ميخواند
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....

رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......





ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني
(تاري)


پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 11-04-2009
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

با هر که سخن گفتم در خود گره ای گم بود
چون کرم شبان تابان می تابیو می تابم
بر هر که نظر کردم گریانو پریشان بود
چون ابر سبک بالان می باریو می بارم
من درده محبت را هرگز به تو نسپردم
این عقده ی دیرین را میدانیو می دانم
بر مرثیه ام بنگر نقش رخ خود بینی
این قصه ی غمگین را میخوانیو می خوانم
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 11-04-2009
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو را ساختم با اون برفا ، آدم برفي
تو اون شب اومدي دنيا ، آدم برفي
شبي كه عمرش از هر شب دراز تر بود
به او شب ما مي گيم ، يلدا ، آدم برفي

يه جورايي من و تو عين هم هستيم
توام تنها ، منم تنها ، آدم برفي
من عاشق بودم و خواستم پناهم شي
توام عاشق بودي اما ، آدم برفي
همه انگار پي اونن كه كم دارن

تو بودي عاشق گرما ، آدم برفي
منم از عشقم و اسمش واست گفتم
نوشتم با دسام زيبا ، آدم برفي
تو خنديدي و گفتي ، قلبت از يخ نيست
تو عاشق بودي عين ما ، آدم برفي

تو گفتي كه براش مي ميري و مردي
آره مردي همون فردا ، آدم برفي
ديگه يخ سمبل قلباي سنگي نيست
سفيدي داشتي و سرما ، آدم برفي
تو آفتاب و مي خواستي تا دراومد اون

واسش مردي ، چه قدر زيبا ، آدم برفي
نمي ساختم تو رو اي كاش واسه بازي
تو يه پروانه اي حالا ، آدم برفي
چه آروم آب شدي ، بي سر و صدا رفتي

بدون پچ پچ و غوغا ، آدم برفي
كسي راز تو رو هرگز نمي فهمه
چه قدر عاشق ، چه قدر رسوا ، آدم برفي
من اما با اجازت مي نويسم كه

تو روحت رفته به دريا ، آدم برفي
تو روحت هر سحر خورشيد و مي بينه
مي بينيش از همون بالا ، آدم برفي
ببخشيد كه واسه بازي تو را ساختم
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 01-01-2010
عسل بانو آواتار ها
عسل بانو عسل بانو آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: غمکده
نوشته ها: 283
سپاسها: : 97

78 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو آنقدر از من دور بودی
که هرگز فاصله ی میانمان را نمی دیدم
و تو می خندیدی بر این فاصله
و من می خندیدم بر خنده ی تو
فاصله برای من تهی از حجم بود
و تو می خندیدی بر این حجم
و من می خندیدم بر خنده ی تو
آرام تر ، آرام تر گام بردار
دیشب در خواب فاصله را دیدم
و تو را که گام بر میداشتی
استوار ، پیوسته ، سریع
دیشب از هجوم فاصله ترسیدم
و از تو ، از تویی که آنقدر دور بودی
که نمی دیدمت و نمی شناختمت
آرام تر ، فقط قدری آرام تر گام بردار
من از فاصله بیزارم ...
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:31 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها