بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
جدید گلچینی از بوستان تاریخ



تاريخ عبارت است از بيان وقايع و حوادثى كه در دوره زندگى بشر روى داده است و در
آن فراز و نشيبها، شكست و پيروزيها، تلخى و شيرينيها را بخواننده عرضه دارد. چنانكه گويى خويشتن را با آنان و حوادثى كه اتفاق افتاده هم عصر و همگام مى پندارد. حضرت على (ع ) در اين مورد چنين مى فرمايد: اگر چه من عمر دراز نكردم ، مانند عمر كسانيكه پيش از من بودند، ولى در كارهاى ايشان نگريسته و در اخبارشان انديشه نموده ، در بازمانده هايشان سير كرده ام چنانكه ماننديكى از آنان گرديدم . بلكه به سبب آنچه از كارهاى آنها به من رسيده چنان شدم كه گوئى من با اول تا آخرشان زندگى كرده ام . نهج البلاغه نامه 31. همچنين گفته اند: كه تاريخ آيينه و درس حال و آينده است و چنانكه ابن فندق مى گويد: مدت كوتاه عمر انسان اجازه نمى دهد كه هر كس جداگانه يك يك كارها را تجربه كندناچار بايد از تجارب ديگران خاصه گذشتگان هم بهره ببرد و اين چيزى است كه ازمطالعه تاريخ بدان مى توان رسيد.
بدينگونه كسى كه در تاريخ تامل كند و در آنچه براى وى پيش مى آيد از حوادث گذشته عبرت و حكمت بياموزد مثل آن است كه در رويدادهايى كه برايش پيش مى آيد، باتمام خردمندان عالم مشورت كرده باشد.
قرآن مجيد نيز در آيه كريمه(قل سيروا فى الارض ثم انظروا كيف عاقبه المكذبين)انعام آيه 11. و آيات ديگر: مردم درس بياموزند و عاقبت كج انديشان وطغيانگران و ظالمان را به چشم خود ببينند و از فرجام نيك حق طلبان و آزاديخواهان پندگيرند. تا از ستمگرى و طغيان دورى نموده و راه فلاح و رستگارى را در پيش گيرند.
حال با توجه به نقش ارزشمند تاريخ در زندگى بشر، لزوم مطالعه آن بر كسى پوشيده نيست . اما براى همگان اين امكان وجود ندارد كه تاريخ را مورد تجزيه وتحليل قرار داده آنچه كه موجب ترقى و سعادت بشر گرديده سرمشق خود قرار دهند و ازآنچه موجب سقوط و بدبختى ديگران شده دورى نمايند.
لذا لزوم تلخيص تاريخ و بيان تلخى ها و شيرينيهاى آن بيش از پيش نمودار مى گردد وفلسفه وجودى اين مجموعه (گلچینی ازبوستان) نيز همين مى باشد.
جمع آورى داستانهاى تاريخى در يك جامى تواند درسهاى عبرت انگيز را به راحتىدر اختيار علاقه مندان قرار داده ، نياز آنها به كتب تاريخى تا حدى مرتفع سازد.

پيامبر (ص ) و اصحاب صفه


روزى پيغمبر اكرم (ص ) در وقت بين الطلوعين سراغ(اصحاب صفه)رفت(پيامبر، زياد سراغ اصحاب صفه مى رفت .)در اين ميان ، چشمش ‍ به جوانى افتاد. ديد اين جوان يك حالت غير عادى دارد: دارد تلوتلو مى خورد، چشمهايش به كاسه سرفرو رفته است و رنگش ، رنگ عادى نيست . جلو رفت و فرمود: كيف اصبحت(چگونه صبح كرده اى ؟)عرض كرداصبحت موقنا يارسول الله در حالى صبح كرده ام كه اهل يقينم ؛ يعنى آنچه تو با زبان خودت از راه گوش به ما گفته اى ، من اكنون از راه بصيرت مى بينم . پيغمبر مى خواست يك مقدارحرف از او بكشد، فرمود:
هر چيزى علامتى دارد، تو كه ادعا مى كنى
اهل يقين هستى ، علامت يقين تو چيست ؟ما علامه يقينك ؟عرض ‍ كرد:
ان يقينى يارسول الله هو الذى احزننى و اسهر ليلى و اظما هو اجرى، علامت يقين من اين است كه روزها مرا تشنه مى دارد و شبها مرا بى خواب ؛ يعنى اين روزه هاى روز و شب زنده داريها،علامت يقين است . يقين من نمى گذارد كه شب سر به بستر بگذارم ؛ يقين من نمى گذارد كه حتى يك روز مفطر باشم . فرمود: اين كافى نيست . بيش از اين بگو، علامت بيشترى ازتو مى خواهم . عرض كرد: يا رسول الله ! الان كه در اين دنيا هستم ؛ درست مثل اين است كه آن دنيا را مى بينم و صداهاى آنجا را مى شنوم ؛ صداى اهل بهشت را از بهشت و صداى اهل جهنم را از جهنم مى شنوم . يارسول الله ! اگر به من اجازه دهى ، اصحاب را الان يك يك معرفى كنم كه كدام يك بهشتى و كدام جهنمى اند. فرمود: سكوت ! ديگر حرف نزن .
گفت پيغمبر صحابى زيد را

كيف اصبحت اى رفيق با صفا

گفت عبدا موقنا باز اوش گفت

كو نشان از باغ ايمان گر شكفت

گفت تشنه بوده ام من روزها

شب نخفتستم ز عشق و سوزها

گفت از اين ره كو، ره آوردى بيار

در خور فهم وعقول اين ديار

گفت خلقان چون ببينند آسمان

من ببينم عرش را با عرشيان

همين بگويم يا فرو بندم نفس

لب گزيدش مصطفى يعنى كه بس
.
بعد پيغمبر به او فرمود: جوان ! آرزويت چيست ؟ چه آرزويى دارى ؟ عرض ‍ كرد: يارسول الله ! شهادت در راه خدا(. اصول كافى ج 2 ص 53.) آن ، عبادتش و اين هم آرزويش ؛ آن شبش و اين هم روز و آرزويش . اين مى شود مؤ من اسلام ،مى شود انسان اسلام ؛ همانكه داراى هر دو درد است ، ولى درد دومش را از درد اولش دارد؛ آندرد خدايى است كه اين درد دوم را دراو ايجاد كرده است . (شهيد مطهرى انسان كامل قسمت نهم انسان سالم).
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مى خواستند پیکر مبارک پيامبر (ص ) را بدزدند


مى خواستند پیکر مبارک پيامبر (ص ) را بدزدند

در سال 557 هجرى قمرى فرانكها در صدد آن برآمدند كه جسد پاك حضرت رسول (ص ) را بربايند و از مدينه خارج كنند، نورالدين زنگى امير ترك كه در مبارزه با صليبيان شهرتى به دست آورده بود به صورت شگفت انگيزى از ماجرا آگاه شد،شبى كه وى در حلب مشغول عبادت و شب زنده دارى بود، در رؤ يايى حضرت محمد (ص)دو مرد بلند بالا را به او نشان داد و گفت(نورالدين ، كمك كن)اين شهسوار متقى بيدرنگ عازم مدينه شد و آن دو مرد بلند بالا را در آنجا يافت .
اين دو به بهانه زيارت قبر حضرت رسول (ص ) در مدينه مقيم شده از زير زمين نقبى به قبررسول خدا (ص ) زده بودند، نزديك بود كار خود را تمام كنند كه نورالدين از راز ايشان آگاه شد و با چراغى به بازديد آن نقب رفت ، پس از آن بر گرداگرد قبر حضرت رسول (ص ) خندقى ژرف كندند و آن را با سرب گداخته پر كردند .

(حسين قره جانلوحرمين شريفين تهران انتشارات امير كبير 1362، ص 146.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سر فرانسوى و بدن انگليسى

سر فرانسوى و بدن انگليسى


هانرى هشتم پادشاه انگليس با فرانسيس اول پادشاه فرانسه معاصر بود و هر دو مستبد و سريع الغضب بودند.
روزى هانرى تصميم گرفت يكى از وزراى خود را بنام(سرتومس موز)براى رساندن پيامى نزد فرانسيس بفرستد، سفير چون از تندى مزاج فرانسيس واقف بود به هانرى گفت :
اگر اين پيام را به او بگويم ديگر مالك سر خود نخواهم بود. هانرى گفت :
هيچ وحشت نكن به شرف بريتانيا قسم اگر سر تو را بريد دستور مى دهم تمامى فرانسويانى كه در بريتانيا هستند ببرند.
سفير با خضوع گفت :
از چاكر نوازى شماممنونم ليك گمان نكنم كه در تمام سرهاى فرانسوى ، سرى كه موافق با گردن من باشد يافت شود.
هانرى از اين جواب خنده اش گرفت و او را از سفارت معاف داشت.
سيد محمد رضا طباطبايى( بزم ايران تهران شركت سهامى ناشرين كتب ايران 1328 ص 99.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سر كراسوس...

سر كراسوس

در زمان پادشاهى ارد اول(اشك سيزدهم)پادشاه اشكانى ، كراسوس ‍ سردارمعروف رومى به قصد جنگ با ايران وارد بين النهرين شد.
ارد سفيرى نزد كراسوس فرستاد كه اين پيغام را برساند:

اگر مردم روم مى خواستند با من جنگ كنند من جنگ مى كردم و از بدترين عواقب آن بيمى نداشتم.

وليكن چنين فهميدم كه شما براى منافع شخصى به خاك ايران دست اندازى مى كنيد،حاضرم بسفاهت شما رحم كرده ، اسراى رومى را پس ‍ بدهم .

كراسوس به سفير گفت :

جواب پادشاه شما را در سلوكيه خواهم داد.
سفير خنديد و جواب داد:
اگر از كف دست من ممكن است مويى برويد شما هم سلوكيه را خواهيد ديد. خلاصه جنگ در حران(بين النهرين)درگير شد و كراسوس و پسرش در اين جنگ كشته شدند و سر كراسوس را براى ارد كه در ارمنستان بود برده به پاى او انداختند.
در اين موقع نمايشى از تصنيفات ( اورى پيدمصنف )مشهور يونانى به مناسبت عروسى پسر ارد با دختر پادشاه ارمنستان در دربار برروى صحنه بود و يكى از بازيگران يونانى سر كراسوس را از جلوى پاى ارد بلندكرد و شعرى مناسب از اورپيد بخواند كه سخت بجا و مورد توجه قرار گرفت .
حسن پرنيا (مشير الدوله)تاريخ ايران باستان تهران كتابخانه خيام ص ‍ 155.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض حدود فدك...

حدود فدك

روزى هارون الرشيد خليفه عباسى به امام موسى كاظم عليه السلام گفت :

حدودفدك را معين نما تا به شما باز گردانم چون مى دانم در اين امر به شما ستم شده است .

امام فرمود:

اگر به آن حدودى كه هست محدود نمايم نخواهى داد. هارون سوگند ياد كردكه :
خواهم داد.
امام فرمود:
حد اول آن عدن است .
هارون برآشفت . امام فرمود:
حد دوم سمرقند است .
رنگ هارون متغير شد. امام فرمود:
حد سوم از آفريقا تاجبل الطارق و حد چهارم ارمنستان است .
هارون كه سخت ناراحت شده بود به امام گفت :
توحدود ممالك ما را نام بردى يعنى آنچه در تصرف ماست حق بنى فاطمه است ؟
امام فرمود:
اى هارون ! من از اول نمى خواستم كه حدود آن را معين نمايم اما تو اصرار كردى
. هارون دم فرو بست و كينه امام را در دل گرفت.

(بزم ايران ص 95داستانها و پندهاج 3 ص 131.)


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خليفه و كنيزك مرده

خليفه و كنيزك مرده

يزيد بن عبدالملك خليفه اموى كنيزكى داشت بنام چپابه كه سخت به او عشق مى ورزيد.

يكبار براى گردش و تفريح به همراه كنيزك به اردن رفت و روزى در آنجاخليفه نشسته بود و كنيزك سر بر دامن او نهاده بود و خليفه همچنانكه مشغول خوردن انگور بود دانه هايى نيز به دهان كنيزك مى انداخت و او مى خورد ناگاه يكى از دانه هاى انگور در ناى او رفت و كنيزك از دنيا رفت .

خليفه عاشق همچنان كنيزك رادر دامن داشت .
اجازه نمى داد پيكر او را به خاك بسپارند و سه روز متوالى اينكار ادامه داشت و خليفه همچنان به بوسيدن و بوئيدن كنيزك مرده مشغول بود تا اينكه لاشه كنيزك گنديد و برادر خليفه از او رخصت به خاك سپردن راگرفت .

اما پس از اينكه كنيزك به خاك سپرده شد خليفه باز آرام نگرفت قبر را شكافت و مدت هفت شبانه روز از اندوه او در خانه نشست و هيچكس را نپذيرفت و به گريه و زارى مشغول بود تا اينكه سرانجام چند روز بعد، از غصه كنيزك ، خود نيز رهسپار ديار فناگرديد.


(شهاب الدين احمد نويرى نهايه الارب فى فنون الادب ترجمه دكترمهدوى ، دامغانى تهران انتشارات امير كبير 1364 ج 6 ص 314.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سيدى در زير ديوار

سيدى در زير ديوار


منصور خليفه عباسى با فرزندان امام حسن عليه السلام خصومت ديرينه اى داشت چنانكه يك روز حاجب او از قصر بيرون آمد و گفت :
هر كس از فرزندان حسن ابن على عليه السلام كه بر در قصر حاضر است داخل شود، مشايخ و بزرگان حسينيان داخل شدند.
ليكن حاجب مذكور ايشان را در مقصوره اى فرو آورد. و چند آهنگر را از در ديگرداخل كرد و حسينيان را در غل و زنجير افكنده به عراق فرستاد، و در آنجا زندانى كرد تاهمگى در زندان كوفه در گذشتند.
اما جالب اينكه روزى يكى از فرزندان امام حسن عليه السلام نزد منصور آمده جلوى او ايستاد.
منصور گفت :
براى چه اينجا آمده اى ؟
گفت : آمده ام تا مرا نزد خويشانم زندانى كنى .
زيرا من پس از ايشان طالب زندگى نيستم .
منصورنيز وى را نزد آنها به زندان افكند.
روز ديگر منصور يكى از فرزندان امام حسن به نام محمد بن ابراهيم بن حسن بن حسن بنعلى بن ابيطالب عليه السلام كه چهره اى بسيار زيبا داشت و به خاطر زيبايى چهره اش وى را ديباى زرد مى خواندند، احضار كرد و بدو گفت :
ديباى زرد توئى ؟
وى گفت :
مردم چنين مى گويند.
منصور گفت :
تو را نوعى بكشم كه تا كنون كسى را نكشته ام .
سپس دستور داد او را زنده وا داشته ستونى روى او بنا نهاده تا آنكه در ميان آن ديوار جانسپرد.


طباطبائى .( محمد بن على معروف به ابن طقطقى تاريخ فخرى درآداب ملكدارى و دولت هاى اسلامى ترجمه محمد وحيد گلپايگانى تهران - بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1350 ص 222.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض رضاشاه سه تومان نمى ارزيد

رضاشاه سه تومان نمى ارزيد

در ميدان سپه تهران سيد حسين مدرس و شيخ ‌الاسلام ملايرى به قصد رفتن به سعدآباد و ديدار رضاشاه پهلوى درشكه اى را پيدا كردند.
قرار بود شب را در جعفر آبادمنزل دوستى بخوابند و فردا صبح زود به سعد آباد بروند.


مدرس : درشكه چى ، تا جعفر آباد ما را چند مى برى ؟
درشكه چى : سه تومان .
مدرس : سه تومان !! هرگز من سه تومان نمى دهم.

سردار سپه سه تومان نمى ارزد
(مدرس رضا شاه را تا وقتيكه سردار سپاه بود رضاخان مى ناميد وقتى كه رضاشاه شد تازه او را سردار مى خواند.)
خواجه نورى (بازيگران عصر طلائى (زندگى سيد حسن مدرس)انتشارات جاويدان چاپ سوم تهران 1367 ص 157.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عاقبت كنيز بخشيدن به خليفه

عاقبت كنيز بخشيدن به خليفه


ربيع يكى از وزراى معروف منصور خليفه عباسى بود و در گرفتن بيعت براى مهدى پسر منصور تلاش فراوان كرد و حتى كنيز زيبا روى خود را به منصور هديه كرد،مهدى آن كنيز به پسر خود هادى بخشيد، رفته رفته عشق آن كنيز بر هادى غلبه يافت ،و فرزندانى كه پيدا كرد جملگى از او بودند.

چون هادى به خلافت رسيد دشمنان ربيع از وى نزد هادى سعايت كردند و بدو گفتند:
ربيع هر گاه تو را مى بيند مى گويد:


به خدا سوگند كه من كنيزى نازنين تر از مادراينها نداشتم ، اين سخن بر هادى و فرزندانش و هم بر آن كنيز بسيار گران آمد و هادى جامى از عسل مسموم بدو نوشانيد و ربيع همان روز در گذشت و اين سال 176 هجرى قمرى بود.

( تاريخ فخرى محمد بن على بن طباطبائى معروف به ابن طقطقى ترجمه محمد وحيد گلپايگانى بنگاه ترجمه و نشر كتاب تهران 1350 ص 341. )
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 01-19-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض آيت الله كاظم يزدى و شهادت نورى


آيت الله كاظم يزدى و شهادت نورى

پس از اعدام آيت الله شيخ فضل الله نورى به دست مجاهدين مشروطه خواه !! مرحوم آيت الله سيد محمد كاظم يزدى كه از بزرگترين مراجع تقليد شيعه و مقيم نجف بود، به قدرى از اين جنايت متاءثر شد كه بيشتر اوقات از ملاقات با ايرانيان خوددارى مى كرد ومى گفت :
(ايرانيها دين ندارند)

او تا آخر عمر با مشروطه موافقت نكرد و در هنگامه اختلاف مجلس و دربار، وقتيكه مرحومان آخوند ملا كاظم خراسانى و ملا عبدالله مازندرانى و حاج ميرزا حسين تهرانى تلگراف خود را براى حمايت مجلس و تضعيف شيخ فضل الله نورى تهيه كردند، تلگراف را نزد آقا سيد كاظم هم بردند كه او هم تاءييدو امضاء كند، او از امضاء خوددارى كرده و گفته بود:

آخوند خراسانى عالم است ولى دين ندارد.

حاج ميرزا حسين دين دارد ولى علم ندارد.
مازندرانى نه دين دارد و نه علم و من از چنين كسانى پيروى نمى كنم .

بهمنى . جواد(فاجعه قرن كشتن شيخ فضل الله نورى در ملاء عام تهران انتشارات سعيدى 1359 ص 171.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها