#1  
قدیمی 01-17-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض علل افول علمی در ایران و جهان اسلام

تمدن و جامعه اسلامی در خود، سازوکار بزرگ‏ترین نظام علمی را پرورانده و درنوردیده و شخصیت‏های فاخری را در حوزه‏های مختلف علمی چه در علوم محض و چه در علوم عقلی و چه در علوم نقلی و شرعی داشته است.
این که در سده‏های اخیر و به‏ویژه در دو سده‏ی اخیر گرفتار فقر علمی به شکل عام و فقر تئوری و نظریه‏پردازی به طور خاص هستیم، بسیار آزار دهنده است و برای کسانی که به هویت اسلامی و ملی و تاریخ خود دلبستگی دارند، مسأله‏ای اساسی و جدی است.
پس این حدیث مکرر، هم چنان نامکرر است. از این جهت که تا به پاسخ‏های اساسی نرسیده‏ایم هنوز سؤال باقی است. گمان نبریم که چون این سؤال قدیمی است پس می‏شود آن را بایگانی کرد. این سؤال‏ها از آن جهت که درباره‏ی مبرم‏ترین نیازها است، هنوز سؤال است. هم‏چنان که ده‏ها مسأله‏ی دیگر اجرایی و فکری در حوزه‏های مختلف، هنوز مسأله است. گرچه از عمر این سؤال‏ها دیری است که می‏گذرد.
گاه تصور می‏کنیم چون زمانی بر سؤالی گذشته است و گفتارهای درونی درباره‏ی آن با هم داشته‏ایم یا کسانی دیگر داشته‏اند، می‏شود این سؤال را مختومه تلقی کرد. اما حقیقت این است که این قبیل سؤالات را نمی‏توان به راحتی کنار گذاشت.

● دیدگاه‏هایی در علل افول علمی‏
درباره‏ی افول علمی از منظر سبب جویانه و علت گرایانه، نظریات متعددی ابراز شده است.طرح این نظریات می‏تواند مدخلی باشد برای آنچه قصد داریم به آن نزدیک شویم. چرا ابوریحان‏ها، زکریای رازی‏ها، بوعلی سیناها، فارابی‏ها، ملاصدراها و... و در حوزه علوم شرعی محض شیخ طوسی‏ها و دیگران کمیاب شده‏اند؟
چرا در جامعه‏ی ایران که با توجه به تنوع اقلیمی و تنوع استعدادی زمینه‏های مختلف برای پرورش استعدادهای ناب داشته است به این نقطه رسیده‏ایم که از خلق‏های مشابه هم عاجز شده‏ایم؟
به این سؤال پاسخ‏های گوناگون داده شده است. برخی رویکرد تاریخی آن را به قرن‏های دوم و سوم هجری برگردانده‏اند. من منظرهای مختلف را ذکر می‏کنم تا وقتی به آن نتیجه نزدیک‏تر شدیم، بتوانیم قضاوتی قریب به واقع داشته باشیم.

● محدویت عقل‌گرایی‏
برخی از کسانی که به این سؤال پاسخ داده‏اند، به این نکته اشاره کرده‏اند که ریشه‏ی انحطاط علمی در جهان اسلام به عقب‏گرد دولت عباسی از گرایش عقلی معتزلی به گرایش ظاهر گرایانه و اهل حدیث، برمی‏گردد.
آنانی که با مباحث اولیه تاریخ تمدن اسلامی آشنا هستند، می‏دانند که تا دوره‏ی متوکل شاهد رواج اندیشه‏ی اعتزالی در تمدن اسلامی هستیم، که از ناحیه‏ی زمامداران عباسی وقت حمایت می‏شود. در همین دوره است که دارالحکمه راه‏اندازی می‏شود. ترجمه‏ها اتفاق می‏افتد. گرایش به علوم فلسفی، عقلی و علوم محض سرعت پیدا می‏کند. از دوران منصور و مأمون و تا حدی معتصم دوره‏ی رونق تفکر عقل اعتزالی است.
با آمدن متوکل وقایع متعددی در حوزه زمامداری جهان اسلام اتفاق می‏افتد، از جمله توفّق اهل حدیث و کنار گذاشتن معتزله و برکناری و محکوم کردن علوم عقلی. کتاب فروشان فلسفی محکوم و مجبور می‏شوند که کتاب فلسفی نفروشند، سران تفکر عقلی اعتزالی در شرایط انسداد قرار می‏گیرند و جریان‏های ظاهرگرا و اهل حدیث میدان می‏یابند.
برخی مورخان دوره‏ی معاصر که تاریخ تمدن اسلام را تحلیل کرده‏اند - به ویژه کسانی که دارای گرایش‏های اعتزالی در جهان غرب بودند۲- تلاش می‏کنند تاریخ تمدن اسلامی را به گونه‏ای قرائت و روایت کنند که انحطاط تمدن اسلامی و افول علم در جهان اسلام از دوره‏ی متوکل به بعد آغاز شده است؛ یعنی از وقتی که سلطه‏ی سیاسی تصمیم گرفت جریان عقلی را محدود کند و جریان ظاهرگرای اهل حدیث را تقویت کند.
این نگاه صائب نیست. مسلماً حرکت متوکل به روند رشد جهان اسلام ضربه زد، اما متوقف کننده‏ی آن نبود. شاهد بر این ادعا این است که روند شتاب تمدن اسلامی عمدتاً در نیمه‏ی دوم قرن سوم به بعد و قرن پنجم است و بسیاری از عالمان بنام - چه در علوم محض و چه علوم عقلی و فلسفی - به قرون بعدی متعلق هستند. بنابراین، رویکرد متوکل نتوانست جریان علم در جهان اسلام را متوقف کند.
جریان علم در جهان اسلام آن‏قدر چشمه‏های متکثر داشت که سلطه سیاسی نمی‏توانست همه‏ی این چشمه‏ها را ببندد. ویژگی قدرت فکری و فرهنگی جهان اسلام این بود که تحت تفکر دینی به گونه‏ای تکثّر پیدا کرده بود که سلطه‏ی سیاسی نمی‏توانست، همه‏ی منافذ دانش را کنترل کند.
از این‏رو، می‏بینیم برغم تحرک متوکل و برخی خلفای بعد از او، علوم عقلی و علوم محض در جهان اسلام نه تنها افول نکرد، بلکه شاهد شتاب آن‏ها هستیم؛ زیرا بخش گسترده‏ای از مکتوبات و تألیفات غیر ترجمه‏ای و تحلیلی علوم عقلی و علوم محض به قرون بعد مربوط می‏شود.

● رابطه‏ی قدرت و دانش در نظامیه ‏ها
نگاه و تحلیل دوم در ارتباط با تاریخ تمدن و علوم و تحلیل انحطاط آن، از برخی مصنفان و تحلیل‏گران است که تلاش کرده‏اند، حرکت خواجه نظام الملک طوسی در ساخت نظامیه‏ها رامقدمه‏ای برای تحدید علم در جهان اسلام و رکود آن معرفی کنند.
می‏دانید که یکی از شبکه‏های زنجیره‏ای مدارس در جهان اسلام نظامیه‏ها بودند که به اعتبار بنیان‏گذار آن - خواجه نظام الملک طوسی وزیر مقتدر سلجوقی - به نظامیه‏ها شهرت یافتند. نظامیه‏ی بغداد، نیشابور، مرو و... شبکه‏ای از مدارس علمی بودند که توسط خواجه نظام الملک تأسیس شد.
رابطه‏ی دانش و قدرت که برخی از آن سخن گفته‏اند در این مدارس تا حدود زیادی خودش را نشان داد. وزیر مقتدر سلجوقی در این منطقه‏ی وسیع که در اختیار دولت سلاجقه بود - از آسیای میانه تا ایران فعلی و قسطنطنیه و مناطق دیگر که گرفتار تشتت فکری و عقیدتی و مذهبی بود و اداره‏ی آن را مشکل می‏کرد - به تأسیس نظامیه‏ها اقدام کرد.
در نظامیه‏ها مواد درسی و اساتید همه پیرو مذهب شافعی بودند و تنها مذهبی که تدریس می‏شد، فقه شافعی بود. علوم عقلی و دیگر علوم تدریس نمی‏شدند و در حاشیه قرار داشتند. این مدارس تنها در علوم شرعی و علومی که به علوم شرعی ارتباط پیدا می‏کرد، در قالب فقه شافعی فعّال بودند.
این نظریه می‏گوید: انحطاط علم در ایران وقتی آغاز شد که نظامیه‏ها در ایران رشد کردند. نظامیه‏ها به دلیل حمایت از سلطه‏ی سیاسی دولت، پشتیبانی مادی و اقتصادی می‏شدند و در نتیجه به مرور زمان شاهد محدود شدن دایره‏ی علوم در جهان اسلام - به ویژه در ایران - هستیم؛ زیرا مهد این نظامیه‏ها عمدتاً ایران بود.
این نظریه مستنداتی هم دارد که با نقد مختصری از آن عبور می‏کنم.
ساخت و ساز نظامیه‏ها مبدأ تاریخی انحطاط علم در ایران نیست؛ زیرا ویژگی دانش در ایران و جهان اسلام، تکثر سرچشمه‏ها است. اگرچه خواجه نظام الملک مسیر خاصی را ایجاد کرد ولی نتوانست مسیر دانش را مسدود کند. این‏گونه نبود که نظامیه‏ها تنها مدرسه‏های دانش‏ساز در جهان اسلام باشند. برای نمونه ابن جبیر اندلسی که سال ۱۸۰ یا ۱۹۰ هجری به بغداد آمده است، می‏گوید: «در بغداد سی مدرسه فعال وجود داشت که یکی از آن‏ها نظامیه بود».
نظامیه‏ی بغداد و نیشابور پررونق‏ترین نظامیه‏ها بود؛ زیرا در نظامیه بغداد غزالی حضور داشته و در نظامیه‏ی نیشابور امام جنیدی و دیگران.
حتی می‏بینیم در دوره‏ی خلفای عباسی مثل المستنصر بالله که مدرسه مستنصریه را ساخت، تنها فقه شافعی تدریس نمی‏شود، بلکه فقه مذاهب چهارگانه در مدرسه‏ی او تدریس می‏شود.
هجوم مغول و انزوای دانش‏
دیدگاه سوم درباره‏ی علل انحطاط علمی ایران، مسأله‏ی هجوم مغول را مطرح می‏کند.
وقتی مغول‏ها به شرق اسلامی حمله کردند، شرق اسلامی زمین خورد. حقیقتاً هجوم مغول به ایران به لحاظ وسعت تخریب و درهم ریختن ساز و کارها و ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک پدیده‏ی تاریخی بود.
از مهم‏ترین ضربه‏های هجوم مغول به ایران و شرق اسلامی، انهدام سیستم آبیاری است که سیستمی تاریخی در شرق اسلامی بود. در مناطق شرقی آب مسأله‏ای جدی به شمار می‏آمد؛ از این رو، همواره واژه‏ی آب و آبادی با هم آورده می‏شد. دسترسی به آب در شرق، فرایندی تاریخی دارد و یک روزه حاصل نشده است. سال‏ها و قرن‏ها گذشته تا یک شبکه‏ی آبیاری فعال شده است.
یکی از تأثیرات هجوم مغول تخریب این شبکه‏های آبیاری بود. اقتصاد شهرنشینی و کشاورزی به هم ریخت. کتابخانه‏ها به شدت نابود شد، یا در معرض نابودی قرار گرفت.
طرفداران نظریه‏ی سوم، هجوم مغول به ایران را عامل انحطاط می‏دانند و معتقدند که بعد از هجوم مغول پرونده‏ی علم در شرق اسلامی بسته شد. گاهی به نظر می‏آید این دیدگاه، از جهات مختلف نظریه‏ی قابل توجه‏ای باشد. در تاریخ ایران که همیشه در معرض خطرات تاریخی بوده است، از اسکندر تا حمله‏ی مغول، هیچ حادثه‏ای نتوانست شبکه‏های آبیاری را در هم بریزد. اما حمله‏ی مغول این تأثیر را داشت.
ولی آیا واقعاً می‏شود این نظریه و دیدگاه را تأیید مطلق کرد؟ آیا شروع افول علم در ایران از زمان هجوم مغول بوده است؟
بعد از گذشت یک دوره از هجوم مغول، با توجه به ویژگی‏های جامعه‏ی ایرانی و شرایط درونی علم، به سرعت به بازسازی رسیدیم. هجوم مغول، جامعه‏ی ایرانی را از تکاپو نیانداخت. طولی نکشید که در حوزه‏های مختلف، جامعه‏ی ایرانی مجدداً وارد دوره‏ی دانش‏سازی شد و می‏توان گفت کمبودهای قبلی را جبران کرد.
در دوران هلاکو، خواجه نصیر رصد خانه‏ی مراغه را افتتاح می‏کند. دوازده سال طول می‏کشد تا این رصد خانه ساخته شود. رصدخانه یک آکادمی علمی جامع است که خواجه نصیر آن را در مراغه تأسیس کرد. شخصیت‏هایی را هم از اطراف جهان اسلام جمع و به آنجا دعوت کرد. ذوق علمی و ابتکار فردی خواجه نصیر توانست میراث اسلامی را در این دوره حفظ کند که بسیار قابل تقدیر است.
خواجه چهار صد هزار کتاب در رصدخانه جمع کرده بود. این رقم در آن شرایط که کتب دستی نوشته می‏شد، خیلی تعجب‏آور است.
اگر سهم تولید ناخالص ملی را در پژوهش و توسعه در نظر بگیریم، می‏توانیم به خوبی وضع عمومی جامعه را دریابیم. در آن زمان یک دهم موقوفات که رقم عمده‏ای می‏شود، سهم رصدخانه مراغه بوده است.
بازسازی بعد از هجوم مغول، تنها به خواجه اختصاص ندارد. توانایی‏های درونی جامعه ایران برای بازسازی علمی آن‏قدر قوی بود که چند دهه‏ی بعد، رصدخانه‏ی مراغه تأسیس شد. امرای قابل و فهیم ایرانی مثل خاندان جوینی کنار ایلخانان مغول قرار گرفتند و به آبادانی جهان اسلام پرداختند.
بغدادی که مغول‏ها خاکش را با توبره برده بودند در زمان وزارت جوینی از گذشته‏اش بهتر شده بود. در یک دوره‏ی کوتاه، بغداد دوباره رونق قبلی خودش را پیدا کرد.
یکی دیگر از وزیران دانشمند و فهیم، خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر ایلخانان است.
محله‏ای که در دوره‏ی وزارت او به عنوان شهرک علمی تأسیس شد، یک پدیده است. این که این مقدار آدم با انگیزه‏های دانشجویی یک جا جمع شوند، نشانگر رشد علمی و بازسازی عظیم فکری و فرهنگی است. حمله‏ی مغول یک چیزی است و این که این آدم‏ها از این ضربه‏ی روانی خلاص می‏شوند و به سراغ دانش می‏آیند، چیز دیگری است. خواجه رشیدالدین فضل الله در نامه‏اش سوانح الافکار که به همت یکی از فضلا چاپ شده، آورده است:
«شش هزار طالب علم را که از دیگر ممالک اسلامی به امید تربیت آمده بودند، در دارالسلطنه تبریز ساکن گردانده‏ایم». در همین نامه آورده شده که: «هزینه ارزاق و شهریه آنان از محل خراج و درآمد جاهایی مانند هند و قسطنطنیه پرداخت شود، تا با خاطر آسوده به افادت و استفادت مشغول گردند. هم‏چنین تعیین می‏شود که طالبین علم با توجه به ذهن و استعداد، پیش کدام استاد تحصیل کنند».
در این شهرک علمی، هم علوم عقلی و هم علوم نقلی و فروع و اصول تدریس می‏شده است.
پس برغم آنکه هجوم مغول ارکان تمدن شرق اسلامی را به هم ریخت، اما این که بخواهیم عامل افول علمی جهان اسلام و از جمله ایران را این هجوم بدانیم، شاید نظریه‏ی جامعی نباشد.

● تقسیم و درجه‏بندی علوم‏
نظریه‏ی چهارم، استناد انحطاط به نگرش اسکولاستیک و مدرسی است. برخی از صاحبان این دیدگاه تاریخ غرب را کپی‏برداری می‏کنند و بر تمدن‏ها و جوامع دیگر تطبیق می‏دهند. آنان سیر تاریخی غرب را بر ایران و جهان اسلام تطبیق کرده و می‏گویند انحطاط علم از وقتی آغاز شد که علم به اعلی و ادنی و متوسط تقسیم شد.
در آیین‏های مدرسی و اسکولاستیکی قرون وسطا، علم اعلی الهیات بود و بقیه علم مکمل بودند. کسانی که از نظریه‏ی فوق طرفداری می‏کنند، معتقدند وقتی علم طبقه‏بندی شد، همه چیز در خدمت علم اعلی قرار گرفت؛ هم امکانات، هم تفکرات و هم منزلت‏های اجتماعی.
ویژگی قرون وسطا این بود که یک علم اعلی وجود داشت (علم الهیات) و در اختیار کشیشان و اسقف‏ها بود و دیگر علوم، علوم مکمل یا علوم مقدمی و علوم آلی بودند. البته اگر علمیت آن‏ها مقبول می‏افتاد.
اینان گفته‏اند در جهان اسلام و از جمله ایران از وقتی که الهیات علم ارفع شد، شاهد انحطاط علم بوده‏ایم. کم و بیش در برخی مکتوبات و سخنرانی‏ها دیده می‏شود که می‏گویند تا وقتی ابوریحان‏ها، بوعلی سیناها و شیخ مفیدها در عرض هم منزلت داشتند، دوره‏ی اوج تمدن بود. وقتی که منزلت‏ها پایین آمد و علم ارفع علم الهیات و علوم مرتبط با آن شد، پرونده اعتلای علمی در جهان اسلام بسته شد.
این نظریه به گونه‏ای اقتباسی از روند تاریخ تمدن غربی و علم غربی است، اما واقعیت در جهان اسلام آن است که هم در حوزه‏ی فکری و هم در حوزه‏ی اجتماعی؛ یعنی هم در فضای اندیشه و هم در فضای واقعیت حتی در اوج دوران تمدن اسلامی علوم ارفع، علوم الهی بوده‏اند.
ابن سینا به عنوان متخصصی که در حوزه‏های مختلف علمی حرکت کرده، وقتی طبقه‏بندی علمی می‏کند علم ارفع را علم عقاید می‏داند. ویژگی تمدن اسلامی حل این پارادوکس است که در عین طبقه‏بندی علوم، مجال کافی به علوم نازل داده شده است. البته این خود بحث دیگری است که چطور می‏شود به طبقه‏بندی علوم پایبند بود و به علم اشرف اعتقاد داشت، اما در عین حال مجال برای علوم متوسط و نازل نیز وجود داشته باشد.
ابن سینا در کتاب‏های متعدد از جمله اشارات در نمط هشتم وقتی که به جایگاه و طبقه‏بندی علوم می‏پردازد، اظهار می‏کند که کمال نهایی جوهر عاقل این است که جلوه‏ی حق تعالی در او متجلی شود. در فضای تمدن اسلامی حتی در اوج اعتلایش بر مبنای طبقه‏بندی علوم حرکت شده است.
کاری که تمدن اسلامی کرد و ما باید امروز از آن الگو بپذیریم - البته نه به این معنا که عیناً کپی‏برداری کنیم - این که چگونه می‏توان طبقه‏بندی علوم را از لحاظ منزلت پذیرا باشیم و در عین حال مجال کافی برای دانش‏های متعدد فراهم باشد و این طبقه‏بندی مانع تکامل دانش در حوزه‏های خاص نشود.
در واقعیات خارجی و منزلت اجتماعی در تاریخ تمدن اسلامی، دو گروه در جامعه‏ی مسلمین منزلت ارفع داشتند. در بین اهل شریعت فقها و در بین اهل معنا عرفا. این‏ها منزلت‏های اول اجتماعی را داشتند. پزشک ولو این که پزشک خلیفه است و به او احتیاج است، اما در این سلسله مراتب قاضی ابویوسف منزلت اصلی را دارد، نه طبیب.
اما در عین حال آنچه در حوزه‏ی تمدن اسلامی بسیار قابل توجه و شگفت است آنکه برغم طبقه‏بندی علوم در حوزه تفکر و طبقه‏بندی منزلت در حوزه اجتماعی، مانع از این نشده که خوارزمی‏ها، ابن هیثم‏ها، ابوریحان‏ها و... شکل بگیرند.
این چهار نظریه، بیش‏تر نگاه تاریخی به علل افول علم در ایران است، ولی رویکرد دیگری به ویژه در دهه‏های اخیر در کشور بوجود آمده که روبه رشد است و مکتوبات نیز به گونه‏ای این رویکرد را تعقیب می‏کنند. بر پایه‏ی این نظریه علل افول علم در ایران به هنجارهای فرهنگی - ارزشی جامعه ایران بر می‏گردد.
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:36 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها