بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-08-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی عشق

درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی عشق
http://aryaadib.blogfa.com/cat-16.aspx
بدون کم کاست نوشته آقای آریا ادیب رو نقل قول میکنم که در سایتشون به آدرس فوق موجود هست

در این جا من مایلم این نکته را نیز بیافزایم که پس از درج رساله ی " درباره ی فارسی بودن ریشه واژه ی عشق " در تارنمای آریا ادیب، یکی از خوانندگان ارجمند من به نام آقای حمید روشنگر با فرستادن نظری به آگاهی ما رسانده اند که ایشان برای نخستین بار در سال ١٣۸۲ به فارسی بودن واژه ی " عشق " پی برده اند و بخشی از نوشته ی خود را نیز در این زمینه برای ما فرستاده اند. ما اکنون بدون آن که نظری در این باره بدهیم ( زیرا هنوز بر این پیشینه و چه گونگی آن آگاهی نداریم و ناچار هستیم این کار را به زمان دیگری واگذار کنیم ) وظیفه ی خود می دانیم نخست آن چه را که ایشان برای ما فرستاده اند بازتاب دهیم تا اگر ایشان حقی در آشکار شدن راز هزار ساله ی فارسی بودن واژه ی "عشق" دارند، این حق محفوظ مانده و زحمات ایشان پایمال نگردد. داوری آن با زمان و آینده.
ما ضمن سپاس گزاری از همکار دانشمند آقای روشنگر برای فرستادن مطلب خود و آرزوی کامیابی بیش تر برای ایشان، نظر خوانندگان گرامی خود را در پایان رساله ی زیر به خواندن بخشی از نظرات و پژوهشی که آقای روشنگر برای ما فرستاده اند نیز جلب می کنیم.
نشانی اینترنتی مطلب ایشان نیز در پایان نوشته ی ایشان آمده است.
با سپاس دوباره از آقای روشنگر و با امید آشکار شدن رازهای هر چه بیش تر از دریای بی کران زبان و ادبیات فارسی، این شما و این راز هزار ساله زبان و ادبیات فارسی. با سپاس آریا ادیب
شماره ی نوشته : ۶ / ۸
محمد حیدری ملایری
درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی عشق
زیباترین واژه ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان ایرانی جایگاهی بلند و برجسته دارد واژه ی "عشق " است.
این واژه ریشه ی هند و اروپایی دارد و پیشینه ی آن بدین قرار است :
واژه ی "عشق" از -iška اوستایی به معنی خواست، خواهش، میل ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژه‌ی اوستایی -iš بهمعنای "خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن" پیوند دارد.
واژه‌ی اوستایی-iš دارایجدا شده‌ها ( مشتقات) زیر است :
: -aēša آرزو، خواست، جستجو
išaiti : می‌خواهد، آرزو می‌کند
-išta : خواسته، محبوب
-išti : آرزو، مقصود.
پسوند ka- نیز که در -iška اوستایی وجود دارد کاربرد بسیار داردو برای نمونه در واژه‌های زیر دیده می‌شود: mahrka مرگ
-araska رشک، حسد
-aδka جامه، ردا، روپوش
-huška خشک
-pasuka چهارپا، ستور
-drafška درفش
-dahaka گزنده ( ضحاک )
واژه‌ی اوستایی-išهم ریشه است با :
در سنسکریت :
-eṣ آرزو کردن،خواستن، جُستن
-icchā آرزو، خواست، خواهش
icchati می‌خواهد، آرزو می‌کند
-iṣta خواسته، محبوب
-iṣti خواست، جستجو
در ِ زبان پالی :
-icchaka خواهان، آرزومند
همچنین، به گواهی شادروان فره‌وشی، این واژه در فارسی ِ میانهبه شکلِ išt به معنی خواهش، میل، ثروت، خواسته و مال باز مانده است.
خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا ازریشه‌ی هند و اروپایی نخستین یعنی -ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید که شکلاسمی آن -aisskā به معنای خواست، میل، جستجو است.
در بیرون از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز مشتقاتی از واژه‌ی هند و اروپایی نخستین -ais حفظ شده است، از آن جمله اند:
در اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto جستجو کردن، خواستن؛ iska آرزو
در روسی iskat جستجو کردن، جُستن
در لیتوانیایی ieškau جستجو کردن
در لتونیایی iēskât جستن شپش
در ارمنی aic بازرسی، آزمون
در لاتین aeruscare خواهش کردن، گدایی کردن
در آلمانیبالای کهن eiscon خواستن، آرزو داشتن
در انگلیسی کهن ascian پرسیدن
در انگلیسی امروز askپرسیدن، خواستن اما لغت‌نامه نویسان سنتی ما واژه‌ی عشق را به واژه ی عَشَق عربی (ašaq') به معنای "چسبیدن" (منتهی‌الا‌رب)، "التصاق به چیزی" (اقرب‌الموارد) مربوط کرده اند. نویسنده‌ی "غیاث‌اللغات" می‌کوشد میان "چسبیدن، التصاق" و "عشق" رابطهبر قرار کند و می نویسد:
« مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا می‌شود و گویند که آنمأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند چون بر درختی بچسبد آنرا خشک کند. همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند».از آنجا که عربی و عبری جزو ِ خانواده‌ی زبان های سامی‌اند، واژه‌های اصیلسامی معمولن در هر دو زبان عربی و عبری با معناهای همانند اشتقاق می‌یابند. و جالباست که واژه ی "عشق" همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. واژه‌ی دیگر عبری برای عشق "خَشَق" (xašaq) است به معنای خواستن، آرزو کردن، وصل کردن، چسباندن، لذت که درتورات عهد عتیق بارها به کار رفته است (برای نمونه: سفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اولپادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸).بنا بر نظر استاد اسکاتنوگل : واژه‌ی عبری خَشَق xašaq و عربی عَشَق ašaq' هم ریشه نیستند. واک ِ "خ" عبری برابر "ح" یا "خ" عربی است و "ع" عبری برابر "ع" یا "غ" عربی، و آن ها با هم در نمی‌آمیزند. همچنین، معمولن "ش" عبری به "س" عربی تغییر می کند و بر‌عکس. خَشَق عبری به احتمال در آغاز به معنای "بستن" یا "فشردن" بوده است،آن گونه که برابر آرامی آن نشان می‌دهد.
همچنین، استاد ورنر آرنولد تأکید می‌کند که "خ" عبری در آغاز واژه همیشه در عربی به "ح" تغییر می کند و هرگز "ع" نمی‌شود.

نکته‌ی دیگر این که "عشق" در قر‌آن نیامده است و واژه‌ی به‌کار ‌رفته در آن همان مصدر حَبَّ (habba) است که یاد شد با جداشده‌هایش مانند شکل اسمیحُبّ (hubb) .
در عربی امروز نیز واژه‌ی عشق کاربرد بسیاری ندارد وبیش تر حَبَّ (habba) و اشکال جداشده‌ی آن به کار می‌روند مانند: حب، حبیب، حبیبه،محبوب و دیگرها.

فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و کوشمندانهخودداری می‌کند ( اگر چه واژه هایی از آن زبان را به ناگزیر در این جا و آن جای شاهنامه به کار یرده است) با این حال واژه‌ی عشق را به آسانی و رغبت به کار می‌برد و با آن که آزادیشاعرانه به او امکان می‌دهد واژه‌ی دیگری را جایگزین عشق کند. واژه‌ی حُب را که واژه‌ی اصلی و رایج برای عشق در عربی است و مانند عشق نیز یک هجاییاست و از این رو وزن شعر را به هم نمی‌‌زند، به کار نمی‌برد. خداوندگار شاهنامه با آن که شناخت امروزین ما را از زبان و ریشه‌شناسیواژه‌های هند و اروپایی نداشته است به احتمال قوی می‌دانسته است که عشق واژه‌ای فارسی است. وی از جمله می گوید:بخندد بگوید کهای شوخ چشمز عشق تو گویم نه از درد و خشمنباید که بر خیره ازعشق زالنهال سر‌افکنده گردد همالپدید آید آنگاهباریک و زردچو پشت کسی کو غم عشق خورددل زال یکبارهدیوانه گشتخرد دور شد عشق فرزانه گشتاین احتمال نیز وجود داردکه فردوسی خود واژه‌ی عشق را نه با "ع"، بلکه به شکل "اِشق" و یا حتا "اِشک" نوشته باشد که البته پی بردن به این نکته کار آسانی نیست، زیرا کهن‌تریندستنوشت بازمانده‌ی شاهنامه به درحدود دو سده پس از فردوسی بر‌می‌گردد. دقیق تر گفتهباشیم، این دستنوشت نسخه‌ای است که در تاریخ ۳۰ محرم ۶۱۴ قمری رونویسی آن به پایان رسیده است (برابربا دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ماه سال ۵۹۶ گاهشمار خورشیدی ایرانی و ۱۵ ماه مه ۱۲۱۷ میلادی).ترادیسی ِ واک ِ فارسی ِ "ک" به عربیِ "ق" نیز کمیاب نیست، چند نمونه: کندک، خندق، زندیک،زندیق، کفیز،قفیز،کوشک، جوسق.

کوتاه آن که واژه‌ی اوستایی –išکه خودازریشه‌ی هند و اروپایی نخستین یعنی -ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید، واژه‌ی –iškaو بعد iškرا در فارسی میانهپدید آورده است و سپس به عربی راه یافته است که در‌باره‌ی چه گونگی گذر این واژه به عربینیز می‌توان دو امکان را تصور کرد:
نخستین امکان آن است کهiškدر دوران ساسانیان، کهایرانیان بر جهان عرب تسلط داشته اند (به‌ویژه بر حیره، بحرین، عمان، یمن، و حتا حجاز) به عربی وارد شده است..( برای آگاهی بیش تر از چه گونگی تأثیر فارسی بر عربی در دورانپیش از اسلام نگاه کنید به کتاب خواندنی آذرتاش آذرنوش "راه‌های نفوذ فارسی درفرهنگ و زبان تازی"، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۵۴)امکان دوم این است که عشق در آغاز‌ دوران اسلامی بهعربی وارد شده باشد و از آن جا که لغت‌نویسان و نویسندگان آن دوره از خاستگاه ایرانی این واژهآگاهی نداشته‌اند، که مفهوم "خواستن و جستجو کردن" را دارد، آن را با عربیعَشَق، که به معنی "چسبیدن" است، در‌آمیخته‌ اند.
یک نکته ی جالب در این رابطه کند و کاو در مفهوم عشق در عرفان ایرانی است کهعشق را با "جستجو" و "گشتن" پیوند می‌دهد. به یاد آورید منطق‌الطیر عطار و جستجویمرغان را در طلب سیمرغ و یا بیت معروف مولوی را:
هفت شهر عشق را عطار گشت / ماهنوز اندر خم یک کوچه‌ایم.
که نشان دهنده ی معنی واژه ی عشق با ریشه‌ی فارسی آن یعنی "خواستن" و "جُستن" است،
سپاس گزاری :
نویسنده ی این مطلب از آقای اسکات ب. نوگل پروفسور پژوهش های انجیلی و باستانی در خاور نزدیک ریاست بخش تمدن و زبان های خاور نزدیک از دانشگاه واشنگتن برای پاسخ گویی پیرامون ریشه شناسی واژه ی xašaq. و همچنین از آقای دکتر ورنر آرنولد پروفسور پژوهش های زبان های سامی از بخش زبان ها و فرهنگ های خاور نزدیک از دانشگاه هایدلبرگ، آلمان و نیز جناب آقای دکتر جلیل دوستخواه پروفسور پژوهش های اوستایی برای تذکرات ایشان بر نخستین یادداشت های این نوشته سپاس گزاری می کند.
The author is grateful to Dr. Scott B. Noegel, Professor of Biblical and Ancient Near Eastern Studies, Chair, Department of Near Eastern Languages and Civilization, University of Washington, for replying to his questions about the etymology of xašaq. The author is also indebted to Dr. Werner Arnold, Professor of Semitic studies, Department for Languages and Cultures of the Near East, University of Heidelberg, for helpful comments. The author also would like to thank Dr. Jalil Doostkhah Professor of Avestan studies, for his remarks on a preliminary version of this note

از : پایگاه پژوهشی ایزان شناختی

نظر فرستاده شده به تارنمای آریا ادیب از سوی آقای حمید روشنگر در تاریخ چهار شنبه ۲١ آذر ماه ١٣۸۶
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:55 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها