بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > مطالب آزاد

مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 12-28-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک

هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک

از:
::گاهنوشتهای حمیدرضا محمدی::
مایکل ملوی آتش‏نشان بود

… البته شهرت او هیچ ربطی به شغلش ندارد. در واقع جریان شهرت او به هنگامی برمی‏گردد که در سال ۱۹۳۳ میلادی پیرمردی ۶۰ ساله، دائم‏الخمر و بی‏مصرف بود که هیچ‏کدام از مشروب‏فروشیهای نیویورک او را به داخل مغازه راه نمی‏دادند. تنها جایی که او می‏توانست به مدد چانه‏درازی و خوش‎صحبتی ذاتیش مشتریان مایه‏دار بار را وادار کند تا چند نوبت در روز مهمانش کنند مشروب‏فروشی آنتونی مارینو واقع در محله‏ی برانکس بود.
مارینو جوانک خوش‏پوش و ۲۷ ساله‏ی صاحب بار به درآمد حاصل از مشروب‏فروشی قانع نبود. او به اتفاق دوستانش شامل ژورف مورفی شیمیدان سابق و ساقی ۲۸ ساله‏ی کنونی بار، فرانسیس پاسکوا ۲۴ ساله صاحب مؤسسه‏ی دفن و کفن، گرین راننده تاکسی و دنیل کرایسبرگ ۲۹ ساله میوه‏فروش به دنبال راههای سریع پول درآوردن بودند و در این راه «قانون» مانع مهمی بر سر راهشان به حساب نمی‏آمد. مارینو هم، همانند صاحب مغازه‏های دیگر، دل خوشی از مایکل ملوی نداشت و ترجیح می‏داد این الکلی بی‏مصرف دور و بر مغازه‏اش پیدایش نشود، تا آن که روزی پاسکوا به نکته‏ای در مورد مایکل اشاره کرد که مارینو پیش‏تر به آن توجه نکرده بود: مایکل می‏توانست بهترین طعمه برای نقشه‏ای باشد که سال قبل، مارینو و رفقا -که بعدها در روزنامه‏ها به گروه «هم‏پیمانان قتل» مشهور شدند- بر سر یک الکلی مردنی دیگر پیاده‏اش کردند. آنها طعمه‏ی سال قبل خود را به کمک یکی از رفقای خود در شرکت بیمه، بیمه‏ی عمر کردند، سپس به او سهمیه‏ی بدون محدودیت و مجانی مشروب دادند و با همکاری ناآگاهانه‏ی قربانی او را به کام مرگ فرستادند تا با گواهی کارشناس بیمه مبنی بر مرگ تصادفی بیمه‏شده، طبق بیمه‏نامه با عنوان نفع‏برندگان جایگزین بیمه‏شده‏ی اصلی، ۸۰۰ دلار شرکت بیمه را تیغ بزنند.
مایکل ملوی طعمه‏ی آسان‏تری به نظر می‏رسید، چرا که با آن اوضاع اعتیادش به الکل باید یکی از همان روزها از پا می‏افتاد. «هم‏پیمانان قتل» با کمک دوستشان در شرکت بیمه این بار «مایکل» را با پرداخت ۱۷۸۸ دلار بیمه کردند. بیمه کردن مایکل بدون همکاری دوستشان در شرکت بیمه امکانپذیر نبود. هیچ کارشناس بیمه‏ی دیگری مایکل را با آن اوضاع و بدون آن که با خودش صحبت کند بیمه نمی‏کرد، ضمن آن که آنها مایکل را -برای پرداخت حق بیمه‏ی کمتر- ۴۵ ساله جا زدند. پس از مرگ «تصادفی» مایکل، ۳۵۷۶ دلار -معادل ۵۷۰۰۰ دلار به پول امروز آمریکا- به نفع‏برنده‏ی جایگزین در بیمه‏نامه(ها) یعنی آنتونی می‏رسید تا او آن را بین رفقا تقسیم کند.
بعد از آن که کار بیمه‏نامه‏ها ردیف شد، مایکل، الکلی بی‏مصرفی که آنتونی هر روز به هر بهانه از بار بیرونش می‏انداخت، یک دفعه نور چشم آنتونی شد و آنتونی به او گفت که از آن روز می‏تواند در بار او هر چه می‏خواهد به صورت مجانی بنوشد. مایکل بی‏کله و بی‏خبر از همه جا -بی آن که به چیزی مشکوک شود- خوشحال از موهبتی که شانس نصیبش کرده تمام آن روز را -بی‏وقفه- در بار نوشید، طوری که وقتی اواخر شب مست و لایعقل و به سختی از در بار بیرون رفت و در تاریکی گم شد، گروه رفقا تقریباً مطمئن بودند که فردا خبر مرگش را خواهند شنید.


ادمه دارد...

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 12-28-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک

هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک

مایکل ملوی نیاز به کمک داشت


اما فردای آن شب، مایکل ملوی باز هم به مغازه‏ی آنتونی برگشت تا از لطف مجانی آنتونی بهره‏مند شود. آن روز هم تا شب نوشید و باز با وضعیتی به بدی شب پیش بار را ترک کرد. باز هم آنتونی و رفقا چشم‏انتظار فردا و خبر مرگ مایکل ماندند. اما فردا باز هم همین ماجرا تکرار شد. روزها و روزها گذشت و مایکل با وجود آن که انباری آنتونی را کم کم داشت کاملاً خالی می‏کرد در همان یک قدمی مرگ جا خوش کرده بود و خیال مردن نداشت.
کم کم صبر «هم‏پیمانان قتل» لبریز شد. چاره‏ای نبود. مایکل ملوی نیاز به «کمک» رفقا داشت. دستیار آنتونی -مورفی- ساقی بار، تحصیلاتی در رشته‏ی شیمی داشت و به همین دلیل از او برای تسریع مرگ مایکل کمک خواستند. او پیشنهاد کرد که سهمیه‏ی مشروب مایکل را با ضدیخ رادیاتور ماشین -که از الکل چوب تهیه می‏شد و سمی بود- عوض کنند. فردای آن روز بعد از آن که نوشیدنیهای هر روزه هوشیاری مایکل را مختل کرد مورفی سهمیه‏ی ضدیخش را به او نوشاند. بعد از نوشیدن اولین لیوان، مایکل تقاضای نوشیدنی بیشتری کرد و لیوان دوم ضدیخ را هم تا ته سرکشید. لحظاتی بعد بر روی زمین افتاد و از حال رفت. مورفی او را وارسی کرد و به رفقا ندا داد که قلبش به سختی می‏زند. با این حال بعد از گذشت یک ساعت مایکل از جا بلند شد، از رفقا به خاطر حال خرابش عذرخواهی کرد و رو به آنتونی گفت که باز هم تشنه است!
آنتونی اعتقاد داشت مورفی به مقدار کافی ضدیخ به مایکل نخورانده است، به همین دلیل، این بار خودش دست به کار شد و سهمیه‏ی مایکل را به طور کامل با ضدیخ جایگزین کرد. اما تأثیر نوشیدنی سمی جدید بر مایکل چیزی در حد نوشیدنی همیشگیش بود. یک هفته‏ی کامل به مایکل ضدیخ دادند و تغییری شدیدتر از بار اول در او ندیدند!
کم کم هم‏پیمانان قتل به هم ریخته و عصبی شدند. به نظر می‏رسید الکل چوب -که مصرف حتی مقادیر کم آن باعث کوری هر آدم عادی می‏شود- تأثیری روی ملوی ندارد. باز هم جلسه گذاشتند و به دنبال راهی گشتند که یک مرگ «تصادفی» مؤثر برای مایکل تدارک ببینند. این بار مورفی پیشنهاد داد به مایکل غذای فاسد و مسموم بدهند. گروه پذیرفت. آخر وقت آن روز ساندویچی از ماهی ساردین فاسد شده، که چند میخ ریز هم در بین آن جاسازی شده بود در میان مقدار کافی نان برای پوشاندن بوی غذا و پنهان کردن میخها به مایکل دادند. مایکل خوشحال و سرمست از لطف بی‏حد رفقا، غذا را تا آخرین تکه خورد، انگشتهایش را لیسید. معده‏اش را با چند وعده الکل چوب شستشو داد و همانند شبهای دیگر مست و خراب، اما این بار کاملاً سیر، از بار راهی خانه شد.



ادامه دارد...
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 12-28-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک

هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک


سگها هفت جان دارند،
گربه‏ها 9 جان
و مایکل ملوی …؟!



غذای مسموم هم بر روی مایکل ملوی تأثیر نکرد. آنتونی و رفقا افزودنیهای غیرمجاز
دیگری همچون مرگ موش و براده‏های فلز را نیز آزمایش کردند و نوشیدنی او را از ضدیخ به تروبانتین تغییر دادند. اما سرانجام به این نتیجه رسیدند که مایکل یک پدیده‏ی عجیب طبیعت و صاحب معده‏ای استثنایی است و از این زاویه آسیب‏پذیر نیست. باید راههای دیگری را امتحان کنند.
در یکی از شبهای سرد زمستانی که دمای هوا منفی چهارده درجه زیر صفر بود، بعد از آن که مایکل را نوشیدنیهای پیاپی بیهوش کرد، آنتونی و پاسکوا مایکل را سوار تاکسی گرین کردند و او را به پارک کلرمانت بردند. او را روی زمین پوشیده از برف انداختند، پیراهنش را در آوردند، روی سینه‏ی لختش پنج گالن آب ریختند و او را رها کردند.
روز بعد آنتونی و رفقا روزنامه‏های عصر را در جستجوی خبر مرگ مایکل زیر و رو کردند، اما چیزی پیدا نکردند. پاسکوا که به خاطر سرمای دیشب دچار سرماخوردگی شدیدی شده بود دیرتر از همه و هنگام غروب به رفقا پیوست. بعد از ورود او بود که مایکل ملوی -در حالی که سرحال‏تر از روزهای قبل به نظر می‏رسید- در را باز کرد و سفارش اولین نوشیدنیش را داد!
آنتونی و رفقا به بن‏بست رسیده بودند. چاره‏ای نبود. تصمیم گرفتند از یک کارشناس کمک بگیرند. آنتونی بستون معروف به «تونی خشن» از رفقای آنتونی مارینو و یک قاتل حرفه‏ای بود. او پس از آن که شرح مصائب
هم‏پیمانان قتل را شنید توصیه کرد که کارهای محیرالعقول و نقشه‏های خارق‏العاده را کنار بگذارند و به سادگی مایکل ملوی را خلاص کنند. مارینو شدیداً مخالف بود و اعتقاد داشت نباید مایکل را طوری کشت که مرگش باعث جلب توجه پلیس شود: باید مرگش تصادفی به نظر برسد. تونی خشن معتقد بود که می‏شود مایکل را طوری کشت که کاملاً تصادفی به نظر برسد: یک تصادف شدید رانندگی یک اتفاق عادی برای یک معتاد الکلی در هنگام عبور از خیابان است.
صبح زود روز بعد، در حالی که مایکل سحرخیز در بیهوشی حاصل از نوشیدنی اول صبح به سر می‏برد، مارینو و بستون زیر بغل او را گرفتند و او را به وسط خیابان بردند. گرین، در فاصله‏ای به اندازه‏ی کافی دور، پشت ماشینش نشسته بود و منتظر بود. او ماشینش را روشن کرد و شتاب گرفت. مارینو و بستون تا آخرین لحظات زیربغل مایکل را نگه داشتند و به محض نزدیک شدن تاکسی گرین -که با سرعت ۷۵ کیلومتر در ساعت به آنها نزدیک می‏شد- او را رها کردند و به کنار خیابان پریدند. ضربه‏ی ناشی از تصادف، مایکل را به هوا پرتاب کرد و به سختی به زمین کوبید. سه عامل ماجرا جنازه را همانطور وسط خیابان رها کردند و گریختند.
فردای آن روز از مایکل خبری نشد. همینطور پس‏فردا و روزهای بعد. البته مشکل کوچکی وجود داشت و آن این بود که خبری از مرگ مایکل هم نبود. آنتونی و رفقا برای دریافت پول بیمه نیاز به گواهی فوت مایکل داشتند. آنها روزنامه‏ها را جستجو کردند و به خیلی از بیمارستانها سر زدند. خبری از جنازه یا خبر فوت نبود. پس از دو هفته گروه به این نتیجه رسید که باید جنازه‏ای را به جای مایکل جا بزنند و گواهی فوت او را بگیرند. با توجه به شغل پاسکوا که صاحب مؤسسه‏ی تدفین بود این کار عملی به نظر می‏رسید. در آغاز هفته‏ی سوم، در حالی که جستجوها برای مرده‏ای شبیه به مایکل داشت به نتیجه می‏رسید مایکل ملوی پیدایش شد! او توضیح داد که یک تصادف رانندگی داشته و از ناحیه‏ی سر و کمر دچار آسیب‏دیدگی شدید بوده و به همین دلیل سه هفته در بیمارستان فوردهم بستری بوده. اما اکنون سالم و سرحال است و به گفته‏ی خودش «آماده‏ی نوشیدن است»!

__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 12-28-2008
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک

هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک
شما نمی‏توانید مایکل ملوی را بکشید !!!!!!!!!!!



هم‏پیمانان قتل از سخت‏جانی مایکل عصبانی و شگفتزده شده بودند. آنها هزار و هفتصد دلار روی کسی سرمایه‏گذاری کرده بودند که آسیب‏ناپذیر به نظر می‏رسید و تا آن روز از بیش از سی توطئه‏ی مرگبار جان سالم به در برده بود.



این بار به توصیه‏ی بستون، گروه مستقیماً دست به کار شد و تصمیم گرفتند روشی را برای کشتن مایکل انتخاب کنند که در آن مطمئن شوند کارش تمام شده. در روز پایانی زندگی مایکل، پس از آن که طبق معمول افراط در نوشیدن او را کاملاً بی‏هوش کرد، کرایسبرگ و مورفی او را به خانه‏ی مورفی بردند. یک سر لوله‏ای را در داخل دهان او گذاشتند و سر دیگر آن را به یک چراغ گاز روشن وصل کردند. تنفس مونوکسید کربن اندک اندک اثر خود را گذاشت، چهره‏ی مایکل ارغوانی رنگ شد و نهایتاً پس از آن که کرایسبرگ مطمئن شد کار مایکل تمام است با پزشک معتمد گروه و عضو انجمن شهر، دکتر فرانک منزلا تماس گرفت و او گواهی فوت مایکل را بر اثر بیماری ذات‏الریه (با توجه به دانه‏های ارغوانی رنگ ظاهر شده بر روی صورت مایکل) و اعتیاد شدید به الکل صادر کرد. مایکل ملوی در اسرع وقت به خاک سپرده شد و آنتونی و رفقا خسارت بیمه را دریافت کردند. اما ماجرا به اینجا ختم نشد. کشتن مایکل ملوی، کار آسانی نبود و طبیعی بود که بعضی از رفقا که زحمت بیشتری در این راه کشیده بودند و مصائب بیشتری را متحمل شده بودند سهم بیشتری بخواهند. کم کم بحث و جدل بین رفقا، جریان مایکل را -به عنوان سخت‏جان‏ترین آدم نیویورک یا شاید آمریکا و حتی دنیا- بر سر زبان مردم انداخت. بستون توسط شرکای اولیه سربه‏نیست شد. پلیس به جریان مشکوک شد و نهایتاً دستور نبش قبر و معاینه‏ی جسد مایکل صادر شد. پس از انجام معاینات و تأیید خفگی مایکل در اثر تنفس مونوکسید کربن، آنتونی و رفقا دستگیر و در دادگاهی که هفت ساعت به طول انجامید محکوم شناخته شدند. هری گرین و دکتر فرانک منزلا به زندان افتادند و آنتونی مارینو، فرانک پاسکوا، دانیل کرایسبرگ و ژورف مورفی با صندلی الکتریکی اعدام شدند.
مایکل ملوی سخت‏جان و جریان قتل وی، موضوع و الهام‏بخش چندین فیلم، کتاب و ترانه شد. به عنوان نمونه یکی از قسمتهای سریال تلویزیونی داستانهای شگفت‏انگیز ساخته‏ی اسپیلبرگ با عنوان یکی برای جاده به داستان مایکل ملوی می‏پردازد و ردپای این داستان باورنکردنی در نمایشنامه‏ها، آهنگها و آثار تلویزیونی دیگر نیز مشاهده می‏شود. در واقع هر چند تلاش هم‏پیمانان قتل برای کشتن مایکل ملوی سرانجام به کشته شدن او انجامید اما همین اتفاقات باعث شهرت او پس از مرگ و زنده ماندن نام مایکل ملوی گردید.

منبع

متن این داستان، که در چهار قسمت تنظیم شده ترجمه و برداشتی‏ست آزاد از مطلبی با عنوان New York Gangs Murder Trust and Michael Malloy.
منبع برخی مطالب نقل شده، صفحه‏ی مایکل ملوی در ویکیپدیای انگلیسی است: اینجا.


از حمیدرضا محمدی


با تشکر مخصوص فروم پی سی سیتی از ایشان


__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 05:46 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها