نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 03-11-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چهارشنبه سوری ؛ سلب آسایش مردم؟

چهارشنبه سوری ؛ سلب آسایش مردم؟






در روزهای پایانی سال، با شنیدن صدای ترقه ها و نارنجك های دست سازی كه به مناسبت چهارشنبه سوری در فضای كوچه و محله به گوش می رسد، به یاد حرف های یكی از دوستان كه در یك مجتمع بهزیستی نگهداری از كودكان معلول كار می كند می افتم. همیشه با هر انفجاری زنگ جملات او در گوشم می پیچد كه دردمندانه می گفت: «سر و صدای این ترقه ها خواب و آرامش را از چشم و گوش معلولان مجتمع گرفته. با صدای هر ترقه یكی از آنها از جا می پرد و آنها كه ضعیف تر هستند به گریه می افتند. علاوه بر آن، شب ها از ساعت نـُه به بعد كه وقت خوابشان می رسد، این صداها مانع آرامش آنها می شود. روز چهارشنبه سوری هم كه بدتر از هر روز دیگری است.»
بعد تعریف كرد كه چند هفته قبل از چهارشنبه سوری، اعلامیه هایی از طرف مجتمع به دیوار كوچه و خیابان های اطراف نصب می كنند كه شاید از میزان سر و صدا كاسته شود، ولی فایده ای ندارد. دردناك تر این كه مشكل فقط به این مجتمع خاص مربوط نمی شود. این معضلی است كه سال هاست پیش روی مراكز درمانی و توانبخشی نظیر بیمارستان ها، درمانگاه ها، آسایشگاه ها و حتی مراكز آموزشی قرار دارد.
این كه جوانان و نوجوانان محله به سرگرمی احتیاج دارند جای هیچ شك و شبهه ای ندارد. ولی آنچه باید بررسی شود تعریف «سرگرمی» است. آیا برهم زدن آرامش اهالی و ساكنان محله در هر وضعیت جسمی و روحی كه باشند، سرگرمی محسوب می شود؟ بیماری كه در بیمارستان است، مریضی كه در خانه استراحت می كند، محصلی كه سر كلاس درس نشسته و سالمندی كه در خیابان تردد می كند، چه گناهی دارند كه باید قربانی این آلودگی صوتی یا بهتر بگوییم، این اعمال قبیح و نفرت انگیز باشند؟
شاید وقت آن رسیده كه برای هدایت این سنت مسخ شده تدبیری اندیشیده شود. باید بساط این كارها برچیده شود و جوانان و نوجوانان به فرهنگی دست پیدا كنند كه در آن رعایت حال دیگران و حریم امن ساكنان محله از هر نظر محترم باشد و در اولویت قرار گیرد. اگر چه امسال تقارن این روزها با ایام محرم و صفر صورت مسئله را كمرنگ كرده، ولی... منبع: روزنامه همشهری
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید