نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 12-24-2010
yad آواتار ها
yad yad آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2010
محل سکونت: خراب آباد
نوشته ها: 1,032
سپاسها: : 577

868 سپاس در 544 نوشته ایشان در یکماه اخیر
yad به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست
گر ندید آن شادجان این گلستان را شاد چیست
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
چشمه​ای خواهم که از وی جمله را افزایش است
عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
در ره معشوق ما ترسندگان را کار نیست
آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست
از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست
آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست
چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست
اندرآ ای مه که بی​تو ماه را استاره نیست
نقش بند جان که جان​ها جانب او مایلست
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت
چند گویی که چه چاره​ست و مرا درمان چیست
چشم پرنور که مست نظر جانانست
آن شنیدی که خضر تخته کشتی بشکست
تا نلغزی که ز خون راه پس و پیش​ترست
دوش آمد بر من آنک شب افروز منست
عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
آنک بی​باده کند جان مرا مست کجاست
من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست
روز و شب خدمت تو بی​سر و بی​پا چه خوشست
تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست
مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است
من پری زاده​ام و خواب ندانم که کجا است
سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت تو است
بوسه​ای داد مرا دلبر عیار و برفت
ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید