
02-15-2011
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دمها خداحافظي را اختراع كردند
مادر پلازا، همديگر را بدرود گفتيم
در پياده رويِ آن طرف خيابان
من روي بر گرداندمو پشت سرم را كاويدم
تو بر مي گشتي
و دستانِ خدا حافظي ات، در اهتزاز بود
رودخانه اي از وسايل نقليه
از ميان ما مي گذشت
6 بعد از ظهر بود
آيا نمي دانستيم
كه از پس آن رودخانه ي دوزخي غمبار
ديگر هرگز همديگر را نخواهيم ديد
ما همديگر را گم كرديم
و يك سال بعد تو مرده بودي
و من حالايادهايم را مي كاوم
و خيره بدانها مي نگرم
و فكر مي كنم كه اين اشتباه است
كه انسان با خداحافظي جزيي
مبتلاي جدايي بي نهايت شود
شب قبل،
پس از شامبيرون نرفتم
و سعي كردم چيزهايي بفهمم
دوره كردم آخرين درسي را
كه افلاطوندر دهان معلمش گذاشت
خواندم كه روح تواند گريزد چون جسم مرد
روح نمي ميرد
گفتن بدرود براي انكار جدايي است
آدم ها خداحافظي را اختراع كردند
زيرا فكر مي كردند بي زوالند
با اينكه مي دانستند
زندگي اشان را دوامي نيست
در ساحل كدام رودخانه
اين گفتگوي نامعلوم را فرو خواهيم گذاشت ؟
آيا ما دوتن
دليا و بورخس
اهل شهري نبوديم كه يكبار در جلگه ها
ناپديد شد ؟
از: خورخه لوییس بورخس
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|