همسر يزيد، در مقابل يزيد
يك خانم ديگر،
زن يزيد! يزيد اينقدر بد بود پدرش معاويه اينچنين بود.
ابوسفيان آن چنان بود.
اما زن يزيد طرفدار امام حسين شد.
ميخواهم چه بگويم؟ ميخواهم بگويم: دخترخانمها، خانمها، پسرها
نگوييد: در خانهاي كه ما هستيم همه سيگار ميكشند،
پس ما هم سيگاري شويم.
همه دروغ ميگويند پس من هم دروغ ميگويم.
هيچكس در اين خانه نماز نميخواند،
پس من هم تارك الصلاة شوم.
انسان وجودي مستقل است.
انسان تنها ميتواند تصميم بگيرد.
اينها كه در اين محيطها تنهايي تصميم ميگيرند،
گاهي وقتها همه نشستند شما تنهايي بلند شو برو نماز بخوان.
تنها بلند شو نماز بخوان.
چطور يك عدهاي كه نشستند يك كسي سيگاري است تنهايي سيگار ميكشد.
هيچكس سيگار نميكشد
ولي اين چون سيگاري است خودش تنهايي سيگارش را روشن ميكند.
شما هم به اندازه سيگار به نمازت اهميت بده.
همه نشستند بگو:
آقا من رفتم نماز بخوانم.
خوب همين كه سر امام حسين را جلوي يزيد گذاشتند،
يزيد با چوب داشت جسارت ميكرد،
يكي از اصحاب پيغمبر گفت:
يزيد اين لبها را پيغمبر ميبوسيد، تو داري چوب ميزني.
همسر يزيد هم وقتي اين را شنيد،
لباسش را سر كشيد، و به يزيد گفت كه اين سر پسر فاطمه است؟
من طرفدار او هستم.
سيد بن طاووس ميگويد كه يزيد وقتي اين حرف را خانمش زد
گفت:
سرت به باد ميرود.
گفت:
برود. ميخواهي مرا بكشي؟ بكش.
تو چوب ميزني بر لبهايي كه پيغمبر بوسيده!
يعني گاهي وقتها يك زن در يك خانه كودتا ميكند.
|