من به درد خويش عادت کرده ام
من به غم عرض ارادت کرده ام
اتهام کفر بر من بسته اند
چون به تنهايي،عبادت کرده ام
من به ياراني کز اينجا رفته اند
فاش مي گويم حسادت کرده ام
لاله اي در کنج گلدان ديده ام
باز هم ميل شهادت کرده ام
شور مستي رفته بود از خاطرم
آه اي مي،باز يادت کرده ام
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|