نمایش پست تنها
  #479  
قدیمی 05-02-2012
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

امروز اول صبح با زنگ تلفن از خواب پریدم
خواهرم پشت خط خیلی سعی کرد آروم و راحت جلوه کنه
ولی خیلی زود بغضش ترکیدو موضوع رو بهم گفت
خدا میدونه چی به سرم اومد، طوری که هنوز سر دردم شدیده

خواهر زادم مریم ده سالشه "همون که پویان اسمشو نمیتونست درست تلفظ کنه
و بهش میگفت مَمَم ولی الان دیگه راحت میگه مریم"

طفلک دیشب یه آیینه ی بزرگ میفته رو پاش و تاندن پاش قطع میشه
چیزی به من نگفتن تا امروز صبح "مثلا رعایت حالمو میکنن
که باز کمردرد نیاد سراغم، اونم به این دلیل بهم خبر دادن که
تو عالم بیهوشی خاله "منو" و پویانو صدا میزده

نمی دونم چطوری آماده شدم و پویانو آماده کردم و رفتم، فقط میدونم چند خیابونو
هی دور خودم میچرخیدم، مسیری رو که هر روز تردد میکنم فراموش کرده بودم
نمیتونستم راهمو پیدا کنم، حدود 45 دقیقه سرگردان بودم تا راهو پیدا کردم
بعدشم اشتباهی در یه بیمارستان دیگه پارک کردم و حدود 20 دقیقه با این وروجک
پیاده راه رفتم تا به بیمارستان رسیدم

"هیچوقت اینجوری گیج و منگ نبودم، تو هر شرایطی به قول معروف شش دانگ
حواسم هست اما فکر کنم چون امروز از خواب پریدم اینجوری شده بودم"
تازه دم در بیمارستان هم کلی معطل موندم یکی بیاد درو باز کنه تا اینکه
متوجه شدم ای داد بیداد از درب بغلی تردد میکنن
"حوصله گذاشتن شکلک ندارم خودتون بخندید"

خلاصه خدا کنه برا کسی پیشامد بد پیش نیاد خصوصا بچه
عملش پس فردا مشخص میشه که موفقیت آمیز بوده یا نه
امیدوارم موفقیت آمیز بوده باشه و به عمل دوم نکشه

از همه مهمتر امروز روز معلم بود و من همیشه از قبل یه برنامه ریزی برا مامانم داشتم
و اولین نفری بودم که بهش تبریک میگفتم، اما امروز به کلی همه چیرو فراموش کردم
و دلیل دیگه ای که باعث شد فراموش کنم این بود که پگاه از صبح زود رفته بود اردو
دیر خسته و کوفته اومدو زود خوابید وگرنه با تبریک و کادو پگاه برای معلماش
هیچوقت مامانو فراموش نمیکردم، تازه با خوندن پست محمد یادم اومد "تشکر میکنم"
و همون موقع سریع گرچه دیر بود ولی یه پیام تبریک همراه با
عذرخواهی برای مامان ارسال کردم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری

ویرایش توسط رزیتا : 05-02-2012 در ساعت 12:37 AM
پاسخ با نقل قول
6 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید