محنت پُرشور اينكه من زين وطن خويشي بسي دور شدم زان دليل است كه در عشق تو محسور شدم آيتي در دل من ، يار شب تارم باش من در اين غربت غم قاصد مسرور شدم راكب مركب عشقم ، غم دورانم نيست عاشق آن نگه لعبت مخمور شدم ساحل عيش و طرب همره درياي منست من كه سرگشته اين محنت پرشور شدم ساقيا ! دوره هجرت به سر آمد كه كنون راغب مژده وصل رخ پرنور شدم بين مقصود و دلم نيست دگر راهي چون من در اين معجزه ميكده منظور شدم