حكمت انسی و معرفت شناسی هنر اسلامی
پرسش از حقیقت و ماهیت اثرهنری و شعری، و پیدایی و ابداع اثر هنری و شعری، به اعتبارات مختلف مورد تعرّض متفكران قرار گرفته است. مؤسس مباحث نظری هنر غرب، افلاطون بوده است! اما در حقیقت مفصلترین مباحث عقل نظری یونانی در باب هنر را در آثار ارسطو می توان مشاهده كرد. البته ذكر این نكته بی وجه نیست كه آرای فیثاغورث درباره ی میمسیس mimesis بیشتر به عالم اساطیری مربوط می شود. حكمای یونانی قبل از سقراط نیز كه پوییسیس poiesis را مبنای هنر و شعر می دانستند، به طریق غیرفلسفی به طرح آن پرداخته بودند. یعنی زمانی كه هنر اصیل دینی و اساطیری شرق در غرب چونان حكمت به پایان می رسد، و تعلّق به علم حس و خیال بشری پیدا می كند. همانطوری كه مابعدالطبیعه ارسطو در حقیقت بسط فلسفه ی افلاطونی است، آراء او در باب هنر نیز تفصیل آراء افلاطون و بازاندیشی در مبادی متافیزیك یونانی است. اما در بحث حاضر كه در واقع بر اساس علل چهارگانه و پنجگانه مادی، صوری، فاعلی، و مثالی غایی افلاطونی ارسطویی كه در نظر او مبنای پرسش از علل و مبادی وجودی موجودات، بوده- تنظیم شده، تفكر ارسطویی صرفاً در مقام صورت بحث در كار آمده است، در حالی كه اصل و اساس معنوی تیوری ابداع اثر هنری بر حكمت انسی اسلامی و مبانی نظری هنر دینی مبتنی است، و طرح حكمت یونانی هنر، بیشتر در جهت بیان تباین ذاتی هنر دینی و اساطیری ماقبل یونانی با هنر متافیزیك یونانی است.
حكمت انسی به معنی شناسایی عرفانی و معرفت اصیل، اساس هنر دینی است. این عرفان اصیل كه هنر حقیقی با آن تحقق می یابد نمی تواند مسبوق به خوف اجلال و مراحل آن ترس آگاهی و مرگ آگاهی نباشد. ترس حالتی است نفسانی كه به دنبال ادراك جزیی خطر عاجل یا آجل برای موجود زنده دست می دهد و انسان و حیوان در آن مشتركند. اما فقط انسان است كه گذشته از خوف و ترس عافیت، دارای خوف، اجلال و ترس آگاهی است.
با این خوف، وجود بشری انسان می سوزد و انس به خدا حاصل می شود و انس نیز با شناسایی هم معنی است و همچنین با گنوسیس gnosis یونانی. حكمت انسی به عبارتی همان دل آگاهی (حق الیقین، یقین حقیقی) است و دل آگاهی قرب بی واسطه (حضوری) ای است كه انسان با اسمی كه مظهر آن است پیدا می كند. تمام این مراتب در ادبیات فارسی عصر اسلامی به هنر تعبیه شده و منظور هنر عام است، در حالی كه تحقق هنر خاص با صورت های خیالی است.
حال پس از این مقدمه اجمالی به طرح مبانی نظری هنر اسلامی و بنیادهای حكمت انسی و معرفت شناسی اشراقی و الهامی آن می پردازیم.
پیدایی اثر هنری به مثابه حاصل كار فكری عملی و پیش از این الهامی قلبی و حضوری، مقتضی گذار از قوه به فعل، و به تعبیری از نیستی به هستی است، این گذار از نظرگاه ارسطویی به چهار علت و افلاطونی پنج علت نیازمند است كه در مقدمه مذكور افتاد.
● ماده اثر هنری: خیال و تخیّل
ماده شعر و علت مادی آن، محاكات و تخییل شاعر است در باب آنچه كه مقصود و منظور و مورد محاكات شاعرانه اوست. فی المثل، عارف شاعری موضوع محاكاتش عالم قدسی و اسماء و صفات الهی است و احوالات و مواجید خویش را در صورت خیالی تألیف و تركیب ابداعی می كند. در این وضع و مقام، شاعر با حقایقی مواجه است كه از سنخ صور خیال نیستند، اما او در عالم خویش این حقایق را متمثل می كند و جامه صورت خیالی به آنها می پوشاند، و یا شاعری كه مورد محاكاتش احوالات و خواطر باطنی این جهانی است، صورت خیالی را در تركیب ابداعی خود در كار می آورد.
باید توجه داشت كه محاكات در اینجا تكرار صرف نیست بلكه به قول هگل ، حالتی است كه در آن كرمی بخواهد هنگام خزیدن از فیل تقلید كرده باشد. در این محاكات غالباً زیبایی ظهور می كند و آن گاه كه هنرمند باطن زشت خویش را محاكات می كند، زیبایی چون جلوهٔ جمالی وجود نهان می شود.
محاكات در اینجا به معنی یونانی آن تلقی شده، بلكه آن را صرفاً صورت ابداع هنری و شعری در نظریه می آوریم از اینجا ابداع به معنی poiesis، ورای محاكات به معنی mimesis به یونانی است. در تفصیل بحث در باب ابداع باید گفت هنر نحوی تجلی حقیقی وجود موجود و كشف حجاب است. با هنر و صورت خیالی، وجودی كه برای انسان نهان است به پیدایی می آید و بدین معنی كار هنرمند ابداع است، یعنی پیدا آوردن.
آنچه را كه به نام شعر می خوانیم و یونانیان به پوییسیس (پویزی به فرانسه و پویتری به انگلیسی) تعبیر می كنند (یعنی ابداع به عربی) در تاریخ حكمت و فلسفه مورد بحث نظری بوده است. پویسیس ساحتی از وجود انسان در فلسفه ارسطو است كه معطوف به فن یعنی تخنه techne به یونانی است كه به فارسی هنر به معنی خاص و جدید لفظ است. ارسطو تخنه یعنی هنر را به دو معنی تفسیر كرده است: اول، هنری كه متوجه تكمیل كار طبیعت (كالاهای ساخته شده) است. و دوم هنری كه كارش محاكات و تقلید است كه همان هنرهای زیبا باشد.
بنابراین با این ساحت وجود انسانی (ابداع)، حقیقتی در هنر به پیدایی می آید و متحقق می شود. بر این اساس با هنر اسلامی نیز حقیقتی به ظهور می رسد كه همان اسم الله و عالم اسلامی است؛ و نهایتاً تجلی حقیقتی بدون اشاره حسی و عقلی به معنی كشف سبحات جلال؛ و در این مقام است كه موهوم محو می شود و معلوم صحو.
اما شعر و هنر در آغاز در صورت معرفت در وجود شاعر القاء می شود و تجلی می كند. این القاء و تجلی مستلزم روشنی و تاریكی و بسط و قبض روحانی شاعر در برابر معنایی است كه در قلب او قذف شده و قلب او در این مقام عرش رحمان می گردد. و گاه نیز در احوالاتی دیگر ممكن است قلب شاعر فرش شیطان شود و زشتی در قلب او القاء گردد و شعری ابداع شود كه تخییل و تشبیه و محاكات آن مذموم باشد، اما صورتی زیبا به خود بگیرد.
هنری كه با حق شرعی سروكار دارد و ابداع حق شرعی در آن صورت می گیرد، خیالش خیال محمود ممدوح و هنری كه با باطل شرعی سروكار دارد و ابداع باطل شرعی در آن متحقق می شود، خیالش خیال مذموم است، چه این خیال زشتی را محاكات كند، و یا زیبایی را بنابر موردش حق و باطل و محمود و مذموم می شود، از اینجا زیبایی گاه زیبایی هادی می شود و گاه زیبایی مضل .
بنابر نظر حكمای انسی حق و باطل قسمتی اند از اقسام حق حقیقتی كه وجود مطلق است و این حق است كه به صور جمالی و جلالی ظهور می نماید. از اینجا كفر و ایمان، زشتی و زیبایی همه مظاهر حقند، ولی تفاوتشان به حسب تفاوت استعداد است. از این نظر زیبایی نیز حق و باطل است. زیبایی باطل، اگرچه در صورت باطل شرعی است اما در حقیقت همان حق است به صورت جلالی.
كجا شهـوت دل مردم ربــاید
كه حق گه گه زبـاطل می نماید
و این باطل بودن از ناحیه آن است كه خلق را با آن نسبت است وگرنه به اعتبار نیست با حق، حق است، چنانكه شیخ محمد لاهیجی در شرح گلشن راز می نویسد: ملاحظهٔ پرتو نور حقیقی در لباس حق شرعی، دین حق و صراط مستقیم و مشاهدهٔ حق در صورت باطل، كار شیطان و نفس و هواست. خلاصه سخن آن است كه اگر عشق مجازی به صورت حسن به طریق پاكی و قطع نظر از شهوات نفسانیه باشد، مشاهدهٔ حق در كسوت حق است و از باطل دور و البته نسبت به عشق حقیقی می رساند.
حق اندر كسوت حق دین حق دان
حق اندر باطل آمد كار شیطان
با توجه به مراتب فوق، علت مادی شعر و هنر عبارت است از محاكات و تخییل و تركیب صور خیالی ابداعی. اما علت فاعلی آن غیر از محاكات است.