موضوع: غمنامه
نمایش پست تنها
  #172  
قدیمی 11-04-2009
تاري تاري آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,296
سپاسها: : 0

33 سپاس در 31 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلم در اندرون خويش رازهائي دارد كه اگر بگشايمش اشك د رچشمان حقيقت جويان جمع ميشود و اگر انها را با صداي بلند بازخواني كنم خدا دلش ميگيرد پس بايد چه كرد با اين رازهاي حقيقي كه حال تبديل به غمي بس بزرگ و سنگين شده تو بگو با كه باز گويم حال غمم را
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....

رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......





ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني
(تاري)


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید