نمایش پست تنها
  #7  
قدیمی 11-16-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

[quote=abadani;85779]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آريانا نمایش پست ها
آباداني جون تو خودت كامل توضيح دادي ..

آريانا جون ممنون اما اينکه گفتي خودت توضيح کامل رو دادي موافق نيستم اين حتي نمي از درياي بيکران عشق و توصيفات شور انگيز اون در ادب پارسي نبود و نيست لطفا کامنتهاتون رو با ابياتي مناسب هم مزين فرماييد
عشقهايي کز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
اينجا يکي از فصول تناقض عشق واقعي با عشقهاي ظاهري بيان شده عشقي که بقول مولانا در همان شعر که مبناي بحث ما شده است همه چيز را تسليم خود مي کند
گرمي شير غران مردي جمله مردان
تيزي تيغ بران با عشق کند آيد
و عشق رنگي ناپايدار و چون سرابي است که به آن که رسيدي مي بيني هيچ بوده و هيچ.
ادامه با شما دوستان
يا علي مدد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط abadani نمایش پست ها
این تاپیک ناتمام مانده آیا باید خودم همه اش را بعهده بگیرم؟
آباداني جان من قدم اول رو بيان كردم ..كسي كه گام در عشق و عرفان ميگذاره اولين قدم ,رهايي از هر قيد و بند و رسيدن به بي خودي است....اول اين گام بلند بايد برداشته بشه..تا به قول شما تازه برسيم به درياي بيكران عشق..وگرنه تا به اين مقام نرسيم دم زدن از عشق بيهودس...من با توصيفات عشق در ادبيات كاري ندارم چون هنوز در پله ي اول گيرم ...فقط شايد خوندن من رو به شوق بياره يا درونم رو دگرگون كنه...وگرنه هيچ سودي به من و هيچكس ديگر نميرسونه.. البته من وقتي اين تاپيك ايجاد شد گفتم داشته هاي ادبياتيم بسيار كم ..و كمتر ميتونم همراهي كنم دوستان رو مگر اينكه بحث كشيده بشه به سوي اونچه كه بهش علاقمندم...من اين طور فكر ميكنم كه عشق و عرفان يك راه هست و ادبيات يك علم ..ادبيات لازمه اش عشق هست ولي عشق نيازي به ادبيات براي تكميل شدن نداره..چون عشق و عرفان تنها بر پايه عمل هست و ..اما ادبيات علمي است كه هر شخصي تواناي رسيدن به اون رو داره تا اديب بشه...مخصوصا اگر ذوق اون در دل كسي هم باشه..از ادبيات هيچ كس به عشق نميرسه ...اما عشق چون مانند شعله آتش ميمونه شروع ميكنه به زبانه كشيدن در درون آدمي و اين سوزش درون براي التيامش و آرام گرفتنش راهي بهتر از نوشتن (ادبيات و شاخه هايش)و يا به تصوير كشيدن (نقاشي يا خطاطي و .. باقي شاخه هاي هنر )رو انتخاب نمي كنه ..بي جهت نبود كه پروردگار فرمود: ((سوگند به قلم و آنچه مينويسد.))
حافظ يا مولانا يا هر عاشق ديگري ...وقتي اشعاري رو به قلم مي آورند ..از نظر من تنها وسيله اند فقط دست حافظ هست كه مينويسه يا دل و ذهن او هست كه زمزمه ميكنه ..شاعر شخص ديگري است ..نظم دهنده اين ابيات شخص ديگري است..اين رو براحتي ميشه از اين نكته فهميد كه سال هاست حافظ در زير خاك هست ولي هنگامي كه اشعارش رو ميخونيم ..شور و شوقي در درون ايجاد ميكنه و هميشه تازگي خاصي دارد....زيرا سرچشمه اش از عشق هست وعشق هميشه زنده ي پاينده است
صبحدم از عرش میامد خروشی،عقل گفت
قدسیان گویی که شعرحافظ از بر میکنند
.........
مولانا
مطلب تويی، طالب تويی، هم منتها، هم مبتدا
در سينه ها برخاسته، انديشه را آراسته
هم خويش حاجت خواسته، هم خويشتن کرده روا

............
مولانا
اول اوست، جز تو پيش كه برآرد بنده دست
هم دعا و هم اجابت از تو هست
هم از اول مي دهي ميل دعا
تو دهي آخر دعاها را جزا
اول و آخر تويي، ما در ميان
هيچ هيچي كه نيايد در بيان

__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear

ویرایش توسط آريانا : 11-16-2009 در ساعت 07:18 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید