بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #1  
قدیمی 01-09-2008
shabhaye_mahtabi آواتار ها
shabhaye_mahtabi shabhaye_mahtabi آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Oct 2007
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,411
سپاسها: : 8

68 سپاس در 39 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض در رثای یک خبرنگار

در رثای یک خبرنگار



نوشته اکبرمنتجب نیا
مهران قاسمی از میان ما رفت. چه قشنگ خوابيده. و چه آرام . انگار نه انگار كه اينجا كلي دل براش مي تپد. روزنامه نگاری که تمام قد ، تواضع بود و رفاقت بود و سر خوشي.

خبر را رضا خجسته رحيمي بهم داد. كنار هم نشسته بوديم و صحبت مي كرديم كه زنگ تلفن او خبر مرگ را در فضاي تحريريه شهروند امروز منتشر كرد. باورش سخت بود و هست.

بلافاصله با محمد قوچاني و فريد مدرسي روانه خانه مهران شديم و در طول راه مرتب از خودمان مي پرسيديم مگر ممكن است جواني با آن سرزندگي در سن ۳۰ سالگي با سكته قلبي بميرد. پرسش بي پاسخ بود.

مرتب به خودم مراجعه كردم كه آخرين بار كي او را ديدم. همين اواخر بود. رفته بودم تحريريه روزنامه اعتماد ملي . با سرگه بارسقيان كار داشتم كه مهران را ديدم. روبوسي و احوالپرسي. و بعد من سريع روزنامه را ترك كردم.

دو سه روز بعد مريم شباني خبر داد كه مهران در حين عبور از خيابان كريم خان براي رفتن به روزنامه تصادف كرده و دو سه قسمت پاهاش شكسته است. قرار شد به اتفاق مريم خانم و رضا خجسته بريم ملاقات مهران . كه نشد كه نشد كه نشد. آنها رفتند و من جا ماندم. تا امروز كه يك مرتبه رضا سرش را به حسرت روي ميز گذاشت و گريه امانش نداد.
در خانه، جنازه در اتاقي قرار داشت و گويا مادر دل سوخته بالاي سر او قرآن مي خواند. خانه پر بود از بچه هاي اعتماد ملي و خبرنگاران ديگري كه مهران را مي شناختند. و همين طور بر آنها افزوده مي شد. كلامي جز كلام سارا خانم معصومي بلند نشد . وقتي كه با صداي گرفته آمد تا از همه تشكر كند كه در غياب مهران او را تنها نگذاشتند. از خوبي هاي مهران گفت. از اين كه در اين يك هفته مرتب از مرگ گفته بود. از اين كه در لحظه آخر عمر با وضو و قصد گزاردن نماز را داشته و سارا رفته بود كه سجاده را بياورد و بعد تمام. سياهي . هم براي چشمان مهران و هم براي سارا.
اولين بار مهران را در ياس نو ديدم. با جي كي. رولينگ خالق هري پاتر مصاحبه كرده بود. كه در روزنامه كار شد. روحش شاد.
یادداشت سارا معصومی
برای تو
نخستین برف زمستانی می بارد
و من در ذهنم دوشادوش تو برف بازی می کنم
نخستین برف زمستانی می بارد
و من نخستین بار بی تو زیر باران زیبای رحمتش قدم می زنم
نخستین برف زمستانی می بارد
و من در خیالم تو را می بینم که گوله برفی کوچک به سویم پرتاب می کنی.
پی نوشت (۱): از این زمستان بیزارم. تو در هیچ کجای خیابانهای پربرفش دوشادوش من قدم نمی زنی.
پی نوشت (۲):این روزها روزنامه بیش از پیش خسته ام می کند. از این مکان بی تو خسته ام.
با تشکر فریبا
__________________
من هنوز ایمان دارم مادرم را خواهم دید
وقتی تمام دیوار بیمارستان تیتر زده اند : آی ... سی .... یو
این فشار ها که به خونت می آیند ،
تمام رگ هایم از بهشت متنفر می شوند
که زیر پایت را خالی می کنند ...
" هومن شریفی "

پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:06 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها