بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #381  
قدیمی 10-12-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش ر و مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش ر و در ورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه ر و می زنند. از پنجره ی حمام نگاه می کنه و می بینه حسن آقا کوره ست.
بنابراین با خیال راحت همون جور لخت میره پشت در و در ر و برای حسن آقا باز می کنه.حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره، در رو باز می کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بوده. درضمن حاج خانوم می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی اومده بنده خدا. تعارفش میکنه و راه میافته جلو و از پله ها میره بالا و حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و حسن آقا هم روبروش. میگه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا اوردی! این طرفا؟
حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیشه که اوردم خدمتتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #382  
قدیمی 10-15-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


سرکار خانوم میمون!

داستانی از عزیز نسین

داخل قفس توری، بیشتر از ده تا میمون دیدم که مثل بندبازها از میله‌های چوبی داخل قفس آویزان شده بودند. در بین آنها یک میمون درست مثل انسان، ساکت و آرام گوشه‌ای نشسته بود و فکر می‌کرد. برای لحظه‌ای نگاهمان در هم گره خورد.
- یه لحظه صبر می‌کنید؟
از جلوی قفس رد شده بودم که با این صدا سرم را به عقب برگرداندم.

- آقای عزیز با شما هستم. چند لحظه می‌شه وقت شما رو بگیرم؟
این صدای میمونی بود که چند لحظه پیش توجهم را به خودش جلب کرده بود.

- شما بودید حرف زدید؟
- بله! اما اگه مربی میمون‌ها متوجه حرف زدنم بشه اذیتم می‌کنه.
- ولی شما مثل انسان حرف می‌زنید!
- بله! چون من انسان هستم.
- بله؟ انسان هستید؟ اگه اینطوریه داخل قفس رفتید چیکار؟
- من تنها انسانی نیستم که داخل قفس رفتم. هر کسی که ازدواج می‌کنه به نوعی میره داخل قفس. یه عده هم داخل قفس حقوق کارمندی حبس می‌شن. شما تا حالا داخل قفس نرفتین؟
- چرا! من نویسنده‌ام و بدتر از همه اینکه طنزنویسم. وقتی شیرها رو حبس می‌کنن دیگه واسه من راه فراری نیست.
- آقای طنزنویس از شما یه خواهش دارم.
- بفرمایید آقای میمون
- من آقا نیستم خانوم هستم.
- دارم گوش میدم به حرفاتون خانوم میمون!
- گفتم که من میمون نیستم انسانم.
- من اصلا سر در نمیارم. پس اینجا چیکار می کنید؟

- منم همین رو می‌خوام به شما بگم. من عاشق سینما هستم. زمانی شیفته گرتا گاربو بودم. مثل اون یک زندگی اسرار آمیز رو شروع کردم. موهام رو مثل گرتا روی شونه‌هام ریختم. باید اون‌موقع من رو می‌دیدید. بعدها مارلنه دیتریش چهره شد. ابرهامو با موچین برداشتم تا شکل اون بشم. روی صورتم پودرهای رنگی مالیدم. طرفین صورتم رو مثل دیتریش فرو رفته کردم. بعد هم زارا لاندر اومد وسط. من هم شروع به تقلید کردم. مثل اون آرایش می‌کردم و سعی داشتم درست مثل زارا با صدای گرفته و بغض‌آلودی آواز بخونم.
- ببخشید خانوم شما واسه چی اومدین اینجا؟
- اگه اجازه بدید دارم می‌گم. بعد از زارا لاندر، ایده آل من کلارا باو بود. موهام رو مشکی تیره کردم. چاق و تپل شدم. یک زن شاد و سرحال بودم. اما بعد از دیدن جین هارلو مدل من هم شد این ستاره بور. ابروهامو نازک کردم. واسه کمرباریک شدن کلی زجر کشیدم. اما متاسفانه وفتی جین هارلو توی سانحه هوایی مرد مدل من هم شد ورونیکا لیک. یکی از چشامو مثل ورنیکا زیر موهام قایم می‌کردم. لبام رو درشت، گوشتی و قرمز کردم.






از راست به چپ: ادری هپبرن، کلارا باو، الیزابت تیلور، جینا لولوبریجیدا،
گرتا گاربو، جین هارلو، مارلین مونرو، مارلنه دیتریش،
ریتا هایورث، سوفیا لورن، ورونیکا لیک و زارا لاندر

- خواهش می‌کنم خانوم. از من چی می‌خواین؟
- اگه پنج دقیقه به حرفام گوش بدین متوجه می‌شید. عصر ورنیکا زود تموم شد و الیزابت تیلور درخشید. تیلور که درخشید منم سعی کردم مثل اون باشم. ابروهام رو مثل ابروهای اون درست کردم. هر کی می‌دید بهم الیزابت وطنی می‌گفت. بعدها مثل ریتا هایورث موهامو طلایی کردم. حتی صورتم رو مثل اون کک‌مکی کردم. وقتی مرلین مونرو چهره شد منم صورت و هیکلم رو مونرویی کردم! دوستان و آشناها بهم مرلین مونروی خودی می‌گفتن.

- ببخشید من عجله دارم باید برم. شرمنده!
- حرفام الان تموم می‌شه. می شه یه لطفی در حقم بکنید؟
- لطفا سریعتر
- وقتی ادری هپبورن چهره شد باید منو می‌دیدید. از موهای کوتاه مردونه بگیر تا بقیه چیزا! واسه خودم یه‌پا هپیورن شدم. اما با اومدن جینا لولوبریجیدا همه‌چی عوض شد.
- فهمیدم. شبیه جینا شدید و حتما بعدش از سوفیا لورن تقلید کردید!
- بله! شما از کجا فهمیدید؟ آخرش هم خودمو مثل گریس کلی درست کردم. مثل اون کلاه‌های سنگین می‌گذاشتم و حتی رنگ موهام عین اون بود تا اینکه گیر افتادم.
- چی گفتید؟ گیر افتادید؟
- بله. یه روز تو خیابون داشتم می‌رفتم که منو گرفتن. هر چی گفتم ولم کنید من انسانم کسی توجهی نکرد. بعد هم که منو آوردن اینجا.
- کاش به دادگاه شکایت می‌کردین.
- شکایت کردم. من رو به کارشناس ارجاع دادن. کارشناس هم میمون بودنم رو تایید کرد. الان از شما یه خواهش دارم. می‌شه بگید آخرین ستاره سینمای جهان کیه؟ رنگ موش؟ آرایشش؟ لباسش؟ لحن حرف زدنش چطوره؟
در همین حین بود که مربی حیوانات به سمت میمون اومد و با عصبانیت گفت:
- باز هم؟ باز هم؟ باز داری از میمون نبودنت حرف می‌زنی؟ و با شلاقی که دستش بود شروع به زدن میمون بیچاره کرد. دست مربی را گرفتم و گفتم: کاری که می کنی با حقوق بشر سازگار نیست.

مربی حیوانات جواب داد: آقای عزیز، شما حرفای میمون رو باور کردید؟ خواهش می‌کنم به صورتش نگاه کنید. به چشم و ابروش نظر بندازید. چیزی از میمون کم داره؟ تو صورتش شکل آدم رو می‌شه دید؟ هیچ ربطی به آدما داره؟
به زنی که توی قفس بود نگاه کردم. مربی حیوانات راست می‌گفت. گفتم آره واقعا میمونه.
- بله میمون! همه دکترها، پروفسورها و کارشناسایی که معاینه اش کردن در میمون بودنش شکی ندارن.

داشتم از اونجا دور می‌شدم که خانوم میمون همچنان داد می‌زد:
- خواهش می‌کنم. لطفا بگید الان کدوم هنرپیشه زن مطرحه؟ خواهش می کنم...


منبع : شلخته



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #383  
قدیمی 10-18-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یک انشاء
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم. البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در میابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد. من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست، بلکه گاو است. هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته و... درست میکنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست. همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن بگیرد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد، نگران جهیزیه اش نیست.
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید، برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند.
از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی میکنند اینهمه بیا برو،بعله برون، خواستگاری، مهریه، نامزدی، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل، ماه..زهر، طلاق و طلاق کشی و.... ندارند.
گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید:
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست

هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست. نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند.
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند. شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟ شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند. شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟ آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر، گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده میکنیم.
آقای طاعتی زاده معلم خوب حرفه و فن ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها (که البته زشت است) استفاده میشود.
ما حتی از دستشویی بزرگ (پشگل) گاو هم استفاده میکنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟ آیا دیده اید گاوی زیراب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟ و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها..
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است:
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطر به دست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید: عاشقت هستم"!! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ !!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاو ها در جامعه شان فقر ندارند. گاوها اختلاف طبقاتی ندارند. دخترانشان به خاطر وضع بد خانواده خود فروشی نمیکنند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمیشوند. رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند. هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمیخورد. هیچ گاوی غمباد نمیگیرد. هیچ گاوی رشوه نمیگیرد. هیچ گاوی اختلاس نمیکند. هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد. هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاو دیگری را نمیشکند. هیچ گاوی دروغ نمیگوید.
هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که از فرط پرخوری مجبور شود روی آن همه علف یک آفتابه عرق سگی بخورد و بعدش راه بیفتد توی کوچه خیابان در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
هیچ گاوی همجنس بازی نمیکند. هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد ..هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء میخورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
اما به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید...
لباس ما از گاو است، غذایمان از گاو، شیر و پنیر و کره و خامه و..... همه از گاو است.
ولی... هیچ گاوی نگفت: من گفت :ما...
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #384  
قدیمی 10-23-2010
هيلدا آواتار ها
هيلدا هيلدا آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Oct 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 12
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اگر معدنچیان به جای شیلیایی , ایرانی بودند چه می شد ؟؟

اگر معدنچیان به جای شیلیایی , ایرانی بودند چه می شد ؟؟

۱. یک سایت خبر ریزش معدن را اعلام می کرد.

۲. وزارت راه، معدن و سقوط اضطراری خبر را تکذیب و آن را دسیسه ی ژول ورن می دانست.

۳. سایت مزبور ف ي ل ت ر می شد.

۴. خبر را یک خبرگزاری اعلام می کرد.

۵. وزارتخانه ی مذکور خبر را تایید، مرگ معدنچیان را تایید، بازگشایی دوباره معدن را تایید و تاریخ تشییع پیکرهای آنان را اعلام می کرد. در همین راستا کمیته ی تحقیق اعلام می کرد علت حادثه بی احتیاطی خلبان بوده است.

۶. در روستای مذکور یک صبح تا ظهر عزای عمومی اعلام می شد.

۷. رسانه ی ملی مستندی پخش می کرد که در آن تاریخچه ی ریزش معادن کهکشان راه شیری بررسی می شد. در این برنامه انفجار هواپیمای کنکورد بارها با حرکت آهسته پخش می شد.

۸. مرد نمکی در گفتگوی ویژه ی خبری ریزش معدن را امری طبیعی می دانست. وی اعلام می کرد چنانچه معدنی نریزد معدن نیست عن است.

۹. یک روستایی اعلام می کرد یک نامه به کلنگ اش چسبیده که سواد ندارد بخواند روی آن چه نوشته شده.

۱۰. نهضت سواد آموزی بی سوادی روستایی فوق را تکذیب می کرد.

۱۱. وزارت علوم، دیکته و نفی آستین کوتاه اعلام می کرد تا قبل از کسب مجوز نامه ی معدنچیان نباید به اطلاع عموم برسد.

۱۲. متن نامه ی متصل به کلنگ را یک خبرگزاری اعلام می کرد، متن نامه به شرح زیر است:

با سلام و تهیت و تهنیت این ایام
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکین اش چه خون افتاد در دلها

احتراما، به استحضار می رساند در پناه معیت و منهیت و مزیت و امتنان کمال و استعانت و صناعت و پس از طلب منعونیت از علو طناعات مطمئنه و با آرزوی توفیق روز افزون برای دانشمندان جوان کشور لطفا اگر خبری یا اطلاعی از ماهواره ی امید به دست تان رسید ما سی و سه معدنچی دربند را در جریان قرار داده و خانواده ای را از نگرانی برهانید.

در ضمن تا قبل از اینکه اکسیژن ما تمام شود نتیجه ی بازی داربی را به اطلاع ما برسانید.

بیت:
ای ساربان آهسته ران
کارام جانم می رود.

۱۳. یک روزنامه ی ورزشی صبح با انتقاد از داوری مسعود مرادی در بازی داربی اعلام می کرد چنانچه بازی برگشت هم مساوی شود کفاشیان خود باید مسوولیت اعلام این خبر به معدنچیان را بپذیرد.

۱۴. کفاشیان که دو دستی شلوارش را چسبیده بود از اختصاص چند میلیون تومان به داریوش مصطفوی خبر می داد. وی اعلام می کرد ورزشگاه در دست احداث قازچال آباد به یاد معدنچیان دربند پانزده سال زودتر به بهره برداری خواهد رسید.

۱۵. مایلی کلنگ در مصاحبه ی مطبوعاتی پس از باخت دو بر صفر تیمش به تیم ماشین سازی گوانگجو اعلام می کرد: این درسته! (سکوت) سی و سه معدنچی ما اون زیر باشند اونوقت آقایون بیرون باشند؟ (مکث، نگاه خون آلود) هرکی یه بیل خاک برداره بریزه رو سرش. (مکث، حرکت دست) این بود اون خاکی که می گفتین به سرمون شده؟ اینه فوتبال پاک زمین های خاکی؟ اینه؟

۱۶. نامه ی دیگری از معدنچیان به بیل یک کارگر گیر می کرد. سی و سه معدنچی در نامه ی فوق ضمن تقاضا از مسوولان برای برگزاری مراسم هفتم و چهلم باشکوه از خانواده ی کارکنان وزارت راه، معدن و سقوط اضطراری طلب عفو می کردند. در ضمن معدنچیان به نامه ی فوق چند شانه تخم مرغ و چند روغن مایع جهت کمک به کاهش قیمت این اقلام پیوست می کردند.

۱۷. یک مقام آگاه در وزارت تورم، مرمت و تلقین ارزانی به خبرنگارها می گفت با هرگونه احتکار اقلام ضروری مردم توسط معدنچیان دربند مبارزه می کنند.

۱۸. نمایندگان مجلس شور بر روی طرح سه فوریتی جدیدی را آغاز می کردند که سه سال به طول می انجامید. بر اساس این طرح روز هفدهم آبان به نام دهقان فداکار نام گذاری خواهد شد، همچنین با حذف تعطیلی اول فروردین به جای آن اول مهرماه به منظور کاهش ترافیک و اعلام همدردی با کلاس اولی ها تعطیل می شود.

۱۹. وزارت مسکن، زمین لرزه و آخی! کاریش نمی شد کرد اعلام می کرد به زودی مجتمع مسکونی هفتصد خوابه ای در محل معدن فروریخته کلنگ می خورد. با احداث این مجتمع کشور از واردات مجتمع بی نیاز می شود.

۲۰. متن نامه ی معدنچیان دربند متصل به کلنگ احداث مجتمع: بابا! ما از شما توقعی نداریم. شما هم بی خیال ما بشید. ما داریم این پایین زندگی مونو می کنیم.

۲۱. در پی اعلام رضایت معدنچیان از وضع معیشتی زندگی خود در اعماق زمین هموطنان با ارسال فرم های اپلیکیشن از معدنچیان دربند تقاضای مهاجرت می کردند. قرارست به زودی معدنچیان فوق جاب لیست موردنیاز خود را اعلام کنند.

پایان
پاسخ با نقل قول
  #385  
قدیمی 10-24-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



اخذ گواهینامه تخصصی ازدواج

با توجه به این که طبق گفته رییس جدید سازمان ملی جوانان، قرار است اخذ گواهینامه تخصصی ازدواج برای پسران اجباری شود و دخترها تنها اجازه بله گفتن به کسانی را داشته باشند که دوره سه ماهه مهارت های ازدواج را گذرانده باشد.
از این روی، یک عدد آزمون اختصاصی طراحی شده تا در پایان دوره ، جوانان را با آن محک بزنند و گواهینامه ازدواج را به کسانی بدهند که در پاسخگویی امتیاز خوبی کسب کرده باشند ...
* در جاده زندگی مشترک، هر یک از تابلوهای زیر به چه مفهومی اشاره دارند؟



الف. همیشه راه راست را برو
ب. به طرف منزل مادرزن



الف. ladies next
ب. محل وقوع عشق های خیابانی






الف. به سراغ شوهر که می روی تازیانه را فراموش نکن!
ب. کتک زدن ممنوع


لطفا یکی بگه تکلیف اونها که قبل از آیین نامه ازدواج کردن چیه؟


با توجه به این که طبق گفته رییس جدید سازمان ملی جوانان، قرار است اخذ گواهینامه تخصصی ازدواج برای پسران اجباری شود و دخترها تنها اجازه بله گفتن به کسانی را داشته باشند که دوره سه ماهه مهارت های ازدواج را گذرانده باشد.
از این روی، یک عدد آزمون اختصاصی طراحی کرده ایم تا در پایان دوره ، جوانان را با آن محک بزنند و گواهینامه ازدواج را به کسانی بدهند که در پاسخگویی امتیاز خوبی کسب کرده باشند ...
* در جاده زندگی مشترک، هر یک از تابلوهای زیر به چه مفهومی اشاره دارند؟


الف. فرمان زندگی را از همان اول، خودت به دست بگیر
ب. اگر پرسپولیسی هستی آن گاه همسرت نباید استقلالی باشد[


الف. انتخاب همسر از بین آدمهای برجسته
ب. شکم برجسته ممنوع!



الف. همیشه راه راست را برو
ب. به طرف منزل مادرزن


ازدواج:
الف. آغاز آزاد روابط
ب. ‌پایان روابط آزاد


الف. لطفا موالیدتان را کنترل کنید!
ب. یکی کمه، دو تا غمه، سه تا که شد خاطرجَمعه!


الف. به سراغ شوهر که می روی تازیانه را فراموش نکن!
ب. کتک زدن ممنوع


الف. همسرت را نپیچان
ب. دم درآوردن ممنوع!


الف. ماه عسل به دریا نروید، غرق می شوید، حسرت به دل می مانید!
ب. زیرآبی رفتن ممنوع


الف. وفاداری در حد سگ
ب. اخلاق سگی ممنوع


الف. به پای هم پیر شوید
ب. پیرتان در می آید!


الف. ladies next
ب. محل وقوع عشق های خیابانی



الف. بعد دوسال راه میندازیم یه مخزن گنده جوجه کشی!
ب. دو فرزند کافی است!'


الف. همدیگر را دور نزنید!
ب. دور همدیگر بگردید!


الف. هنگام دعوا از چکش استفاده نکنید
ب. زندگی شما به بن بست رسیده است


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #386  
قدیمی 10-25-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت. این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.

کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و … دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که «پوکی جانسون‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات (Life support system) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد!

__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
  #387  
قدیمی 10-29-2010
مهلا خانم آواتار ها
مهلا خانم مهلا خانم آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: تهران ،منظریه
نوشته ها: 91
سپاسها: : 70

24 سپاس در 13 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قشنگ و طولانی بود!
ممنونم
پاسخ با نقل قول
  #388  
قدیمی 10-29-2010
مهلا خانم آواتار ها
مهلا خانم مهلا خانم آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: تهران ،منظریه
نوشته ها: 91
سپاسها: : 70

24 سپاس در 13 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدا نصیب گرگ بیابون نکنه از این مامان و باباها!
پاسخ با نقل قول
  #389  
قدیمی 11-01-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

طنز: نامه ی غضنفر به همسرش!! ( + عکس )
روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه

وهمسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها میکنه

خلاصه

همسرغضنفر گفت : حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟

غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....

همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!
غضنفر گفت :من برای تو نقاشی میکنم ...

تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟

خلاصه

غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..

این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

.
.
.
.
.
.


..
.
.
شما چیزی فهمیدید !!!!!!!
من که نفهمیدم
این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده

حال ترجمه از زبان همسرش

خط اول :حالت چه طوره زن ؟

خط دوم :بچه ها چه طورن ؟

خط سوم : مادرت چه طوره ؟

خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!

خط پنجم : فقط برگردم خونه....

خط ششم : می‌کشمت

خط هفتم :غضنفر از آلمان...

پاسخ با نقل قول
  #390  
قدیمی 11-05-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ازدواج یعنی...




ازدواج یعنی...




با هم بودن برای همیشه...






مسیر مشترك داشتن...






اسامی قشنگ رو همدیگه گذاشتن...






با هم از خرید لذت بردن...






با هم یه كانال تماشا كردن...






مثل آدم بزرگا اختلافات را حل كردن...






وقتی برمیگرده، راحتیاشو براش آوردن...






فقط به هم فكر كردن...






بیصبرانه منتظر اومدنش بودن...
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:21 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها