بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #101  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

If from this ruined house, homeward bound
And if I arrive there sane and sound
And from this journey, safely return
I promise to enter the first tavern on my round.
I will tell on this path what I found
To the temple I’ll dance, cup in hand, to harp’s sound.
If those upon the path speak of their heartache
Strangers to the path will not see my face frowned.
From now on my hands will only brush Beloved’s locks
My insane heart’s desires, my senses hound.
If I see the brow of my Beloved’s face
I will prostrate, and constantly kiss the ground.
Happy is the moment that like Hafiz with His help
We too are happily with Beloved homeward bound.





گر از این مـنزل ویران بـه سوی خانـه روم
دگر آن جا کـه روم عاقـل و فرزانـه روم
زین سـفر گر به سلامت به وطـن بازرسـم
نذر کردم کـه هـم از راه بـه میخانـه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
بـه در صومـعـه با بربـط و پیمانـه روم
آشـنایان ره عـشـق گرم خون بـخورند
ناکـسـم گر بـه شکایت سوی بیگانه روم
بـعد از این دست من و زلف چو زنـجیر نـگار
چـند و چـند از پی کام دل دیوانـه روم
گر بـبینـم خـم ابروی چو مـحرابـش باز
سـجده شـکر کـنـم و از پی شکرانه روم
خرم آن دم کـه چو حافـظ بـه تولای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانـه روم
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #102  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

From the Old Magi I have a sacred oath and decree
Forbidden drinking wine, where Beloved will not be
I want to rend my shirt, what else to do with being fake?
Mean words are a torture that souls flee.
Unless Beloved's lips grant my wish and nurture mine
At the gate of the tavern I'll remain a refugee.
Has He forgotten my years of serving Him?
O morning breeze, remind Him, I plea.
Hundred years hence, if by chance you pass my grave
My decayed skeleton will dance with joy and much glee.
Beloved steals my heart with hundred hopes
Usually the great deliver on what they agree.
O bud, don't be upset with your fate and open up
Breath of morning breeze will refresh & set you free.
O heart, seek your healing some other way
For pain of Love, doctors have no remedy.
Seek the wisdom that you keep for ever more
Let others go for riches, fame and degree.
The path is tough, unless are touched by grace
From cursed Satan springs no gain for me.
Hafiz, thankfully face your poverty
Humble heart and sweet tongue is best for thee.






فـتوی پیر مـغان دارم و قولیسـت قدیم
که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم
چاک خواهـم زدن این دلق ریایی چه کنـم
روح را صحبـت ناجـنـس عذابیسـت الیم
تا مـگر جرعـه فـشاند لب جانان بر مـن
سال‌ها شد کـه منم بر در میخانـه مـقیم
مـگرش خدمـت دیرین مـن از یاد برفـت
ای نـسیم سـحری یاد دهش عـهد قدیم
بـعد صد سال اگر بر سر خاکـم گذری
سر برآرد ز گلـم رقص کـنان عـظـم رمیم
دلـبر از ما بـه صد امید سـتد اول دل
ظاهرا عـهد فرامـش نکـند خـلـق کریم
غنـچـه گو تنـگ دل از کار فروبسته مباش
کز دم صـبـح مدد یابی و انـفاس نـسیم
فـکر بـهـبود خود ای دل ز دری دیگر کـن
درد عاشـق نـشود به به مداوای حـکیم
گوهر مـعرفـت آموز کـه با خود بـبری
کـه نـصیب دگران است نـصاب زر و سیم
دام سخـت اسـت مگر یار شود لطـف خدا
ور نـه آدم نـبرد صرفـه ز شیطان رجیم
حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چـه بـه از دولت لطف سخن و طبع سلیم
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #103  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

I expected friendship from my friends
How mistaken were my notions of these trends.
When will the tree of friendship bear fruit?
I have planted seeds of many strains & blends.
Dervishes keep away from discourses & discussions
Else my arguments, my talk, only offends.
I detected aggression in your piercing eyes
Forgive me and let me make peaceful amends.
The bud of your goodness remained closed
I became the gardener whom flowers tends.
Many wrongs were done, yet no-one complained
My silence, deference and respect extends.
Said, this friendship is what Hafiz intends
Not by our order his time, this way he spends.






ما ز یاران چشم یاری داشـتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
تا درخـت دوسـتی برگی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشـتیم
گـفـت و گو آیین درویشی نبود
ور نـه با تو ماجراها داشـتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشـتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگـماشـتیم
نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانـب حرمـت فرونگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشـتیم
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #104  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Rose petals let us scatter

And fill the cup with red wine

The firmaments let us shatter

And come with a new design

If sorrow's soldiers incite

To shed lovers' blood tonight

With beloved I will unite

And his foundations malign

Pour the red wine with control

Like rose-water into the bowl

While fragrant breeze will roll

And sweet incense refine

With a harp on display

We ask the players to play

While clapping we sing and say

And dancing, our heads decline

Blow our dust O gentle breeze

And throw at the Master's knees

The Good King has the keys

While we glance at the sign

One boasts & brags with his mind

One weaves talks of idle kind

All the judgment that we find

Let the Judge weigh and define

If Eden is what you need

To the tavern let us speed

The jug of wine let us heed

And Paradise will be thine

Merry songs and fair speech

In Shiraz they do not teach

Another land let us reach

Hafiz, and then we shine






بیا تا گـل برافـشانیم و می در ساغر اندازیم
فـلـک را سقـف بـشـکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غـم لـشـکر انـگیزد کـه خون عاشـقان ریزد
مـن و ساقی بـه هـم تازیم و بـنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گـلاب اندر قدح ریزیم
نـسیم عـطرگردان را شـکر در مـجـمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
کـه دسـت افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صـبا خاک وجود ما بدان عالی جـناب انداز
بود کان شاه خوبان را نـظر بر مـنـظر اندازیم
یکی از عـقـل می‌لافد یکی طامات می‌بافد
بیا کاین داوری‌ها را بـه پیش داور اندازیم
بـهـشـت عدن اگر خواهی بیا با ما بـه میخانـه
کـه از پای خـمـت روزی بـه حوض کوثر اندازیم
سـخـندانی و خوشـخوانی نـمی‌ورزند در شیراز
بیا حافـظ کـه تا خود را بـه مـلـکی دیگر اندازیم
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #105  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

I have said many a time, and I’ll say it once again
Though I move upon this path, another my path maintain.
Behind the veil parrot-like, I am trained and entertain
I repeat what the Master has taught me and had me retain.
If I am a thorn or rose, adorn the grass, it is vain
To think I can grow without the nurturing hand and rain.
O friends, do not think I am heartless and insane
In search of a connoisseur, I am a gem of unique grain.
Though wine with my colorful robe causes many pain
I will not fault the elixir that washes every stain.
The lovers’ laughter and cry many layers do contain
At night I compose, and in the morn cry out my gain.
Hafiz said, from breathing in dust of the tavern do refrain
Fault me not, this is the way that this aroma I regain.






بارها گـفـتـه‌ام و بار دگر می‌گویم
که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم
در پـس آینه طوطی صفتم داشتـه‌اند
آن چـه استاد ازل گفت بـگو می‌گویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم
دوسـتان عیب من بی‌دل حیران مکـنید
گوهری دارم و صاحـب نـظری می‌جویم
گر چه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مـکـنـم عیب کز او رنگ ریا می‌شویم
خـنده و گریه عشاق ز جایی دگر است
می‌سرایم به شب و وقت سحر می‌مویم
حافظـم گفت که خاک در میخانه مبوی
گو مکن عیب که من مشک ختن می‌بویم
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #106  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Officers of King of the flowers the grass adorn
The meadows welcome O God, the newly born.
What a pleasant gathering was this royal feast
Each one is seated upon his own throne.
Let your Seal, seal the fate of the Royal Seal
With your name, Satan's hands are cut and torn.
This house is eternally the gateway through which
The winds of compassion are fragrantly blown.
Glory of the Mighty King, his mythic sword
Book of Kings, and its readers have all sworn.
Tamed the stallion of fate, put under saddle
Mighty Rider played polo, the ball is thrown.
In this land flowing waters became your sword
Planted seeds of Justice, and evil intent forlorn.
No wonder, with your goodness, if from now on
From deserts, upon the breeze musk is flown.
Hermits patiently await your good vision
Raise your hat, throw aside the mask you've worn.
Sought counsel of my mind, said, Hafiz, drink!
Listen to my trusted friend, pour me wine until the morn.
Gentle breeze bestow this feast with plentiful horn
The bearer, with a cup or two, those like me may scorn.






افـسر سلـطان گـل پیدا شد از طرف چمن
مـقدمـش یا رب مبارک باد بر سرو و سمـن
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نـشیند هر کسی اکنون به جای خویشتـن
خاتـم جـم را بشارت ده به حسن خاتمـت
کاسـم اعـظـم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد مـعـمور باد این خانـه کز خاک درش
هر نـفـس با بوی رحـمان می‌وزد باد یمـن
شوکـت پور پـشـنـگ و تیغ عالـمـگیر او
در همـه شهـنامـه‌ها شد داستان انجمـن
خـنـگ چوگانی چرخـت رام شد در زیر زین
شـهـسوارا چون بـه میدان آمدی گویی بزن
جویبار مـلـک را آب روان شمـشیر توسـت
تو درخـت عدل بنشان بیخ بدخواهان بـکـن
بـعد از این نشکفت اگر با نکهت خلق خوشـت
خیزد از صـحرای ایذج نافـه مشـک خـتـن
گوشـه گیران انتـظار جلوه خوش می‌کنـند
برشـکـن طرف کـلاه و برقـع از رخ برفکـن
مـشورت با عقل کردم گفت حافظ می بـنوش
ساقیا می ده بـه قول مستـشار مؤ‌تـمـن
ای صـبا بر ساقی بزم اتابـک عرضـه دار
تا از آن جام زرافشان جرعه‌ای بخشد بـه مـن
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #107  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

I am the infamous lover in this town
My eyes, evil seeds have never sown.
Be kind and work hard and live happily
Disbelievers in our creed are hurt and down.
I asked the Master of the tavern to show me salvation
Asked for a cup, said keeping secrets alone.
Why should my heart watch the gardens of this world?
With my pupils picking the flowers that are shown.
Revering wine, I washed away my own image
Selfishness cannot be when the self-image is unknown.
It’s Your lock of hair that keeps me firm on the ground
Without the pull of love, everything would drown.
Let us turn away towards the tavern, from hence
Upon the deedless words of preachers one must frown.
From the Beloved learn to love what is good
Good company happens to be the ultimate crown.
Hafiz kisses only the bearer and the cup
Keep away from the hypocrite wolf in sheepish gown.






منـم کـه شهره شهرم به عشق ورزیدن
مـنـم کـه دیده نیالودم بـه بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کـشیم و خوش باشیم
کـه در طریقـت ما کافریست رنـجیدن
بـه پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواسـت جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تـماشای باغ عالـم چیسـت
بـه دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
کـه تا خراب کنم نقـش خود پرسـتیدن
بـه رحـمـت سر زلـف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
عـنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
کـه وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
ز خـط یار بیاموز مـهر با رخ خوب
کـه گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مـبوس جز لب ساقی و جام می حافـظ
کـه دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #108  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

I have something to say my dear, hear my word
While your jug is full, offer a drink and be a lord
On the path of Love, Devil tempts you a lot
Come, let your heart and soul be in accord.
The song was spoiled, and the string was no more
Tambourine shout out aloud, O harp, cry with your cord.
The rosary and gown will not bring you joy
Only the wine-seller, such bargains can afford.
The wise speak from experience, as I said
You too, my son, by age will be floored.
Love did not put its chains upon the mind
Those who sought lovers, intelligence abhorred
Share with your friends your worldly goods and time
Mark my word, for friends put your life at the sword.
O wine-bearer, may your cup always be full
With your grace, bring drunken me aboard.
Joyous, in golden garments, pass us by
Cast a glance at Hafiz in rags, a kiss, a word.






ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیسـت
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کـن
برگ نوا تـبـه شد و ساز طرب نـماند
ای چنگ ناله برکش و ای دف خروش کن
تـسـبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن
پیران سـخـن ز تجربه گویند گفتمـت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کـن
بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشـق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
با دوستان مضایقه در عمر و مال نیسـت
صد جان فدای یار نصیحـت نیوش کـن
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشـم عـنایتی بـه من دردنوش کن
سرمسـت در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسـه نذر حافظ پشمینه پوش کـن
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #109  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

The green fields of fate were fully grown
While the new moon’s sickle hung in the west.

I remembered the crops I had sown

It was now time for my harvest.

I said O fate, when will you awake?

The sun is up, it is now dawn-break.

Said, you have made many a mistake,

Yet keep hope and faith within your breast.

If like the Christ, this world you depart

With integrity and with a pure heart,

Your brightness will give a new start

To the sun, even shinning at its crest.

Don’t seek your guidance in the skies

It is deceitful, though it seems wise.

It helped many kings majestically rise

Then brought them down at its own behest.

Though many jewels and rings of gold,

Necks and ears of many elegantly hold;

All the good times will one day fold.

With a clear mind listen, and a beating chest.

Don’t sell the harvest that you reap

In the market of love, for so cheap;

For the moon, a nickel you keep,

And for the stars a dime at best.

From evil eyes may you be freed;

Fate rode the sun and moon’s steed.

Hypocrites ruin their own creed and nest

Hafiz leaves without his dervish’s vest.






مزرع سـبز فلـک دیدم و داس مـه نو
یادم از کشته خویش آمد و هـنـگام درو
گفتـم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گـفـت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلـک
از چراغ تو بـه خورشید رسد صد پرتو
تـکیه بر اختر شب دزد مکـن کاین عیار
تاج کاووس بـبرد و کـمر کیخـسرو
گوشوار زر و لعل ار چـه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بـشـنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مـه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافـظ این خرقـه پشمینـه بینداز و برو
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
  #110  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Tell me of my friend, my messenger of the Right
Tell the nightingale of the flower's condition & plight.
In the gathering of lovers, we are trusted, fear not
With trusted friends, speak of friendship's delight.
My head was agitated such with her fragrant hair
For God's sake, why the fire in my head thus ignite?
To those who say the dust of friend's home is vile
Say, speak of this while examining my eye-sight.
And to the ones who forbid the tavern and wine
Say, in my Master's presence speak not of your spite
And if anyone else, in your presence speaks
Tell them to pause for your prayerful respite.
Though I am a sinner, judge me not by my sins
You be the King & I, the mendicant, contrite.
To this poor man tell the tale of generous ones
With this beggar speak only of kingly might.
I sacrifice my life in the trap of your hair
O morning breeze speak of the stranger in the night.
The tale of the Knower, the Wise, nourishes the soul
Ask secrets of Him, and with your stories excite.
If to His feast, Hafiz, they would invite
Drink wine & throw away every deceitful rite.






ای پیک راسـتان خـبر یار ما بـگو
احوال گـل بـه بلبل دستان سرا بـگو
ما مـحرمان خـلوت انسیم غم مـخور
با یار آشـنا سـخـن آشـنا بـگو
برهـم چو می‌زد آن سر زلفین مشکـبار
با ما سر چه داشـت ز بـهر خدا بـگو
هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشـم ما بـگو
آن کـس کـه منع ما ز خرابات می‌کـند
گو در حـضور پیر مـن این ماجرا بـگو
گر دیگرت بر آن در دولـت گذر بود
بـعد از ادای خدمـت و عرض دعا بـگو
هر چـند ما بدیم تو ما را بدان مـگیر
شاهانـه ماجرای گـناه گدا بـگو
بر این فـقیر نامه آن محتشـم بـخوان
با این گدا حـکایت آن پادشا بـگو
جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فـشاند
بر آن غریب ما چه گذشت ای صـبا بـگو
جان پرور اسـت قصه ارباب مـعرفـت
رمزی برو بـپرس حدیثی بیا بـگو
حافـظ گرت به مجلس او راه می‌دهـند
می نوش و ترک زرق ز بـهر خدا بـگو
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها