بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 06-06-2011
GhaZaL.Mr آواتار ها
GhaZaL.Mr GhaZaL.Mr آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312

1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض هنوز خدا هست ...

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Mina110 نمایش پست ها
غزل جان درکت میکنم...که گاهی زمانها تو را به یاد چیزهای تلخ میندازن
دلتنگی خیلی سخته ..
بدتر از دلتنگی ، اینه که نتونی کسی که دلتنگش میشی رو ببینی
که آروم شی........
مث امروز که دلم خیلی گرفته و هیچی آرومم نمی کنه ..
با همه ی اینا هنوز خدا هست...



[IMG]http://*****************/images/nt7vsaby03klru7rh2r.gif[/IMG]

منو دوس جون مهربونم هر شب راس ساعت دلتنگی قرار داریم....
روی پنجره ی اتاقم...
هر شب زل می زنم توو صورتشو باش حرف می زنم ،
گاهی دستامو میگیرم طرفش تا بگیره تو دستای مهربونش... ، گاهی دوتا دستامو باز می کنم تا منو توو آغوشش بگیره ......

اون سنگ صبور خوبیه.. همش نق نق هامو میشنوه و هیچی بهم نمیگه .........
من خیلی دختر بدیم... خیلی بد ! همش همه رو اذیت میکنم و همه هی ازم دور و دورتر میشن
اما اون نه ! همش توی سکوتم... دور از همه .. اما از اون نه!

وقتی همه تنهام میذارن اینقد محکم بغلم می کنه که با همه ی وحشتناک بودن شرایطم ، یه امید کوچولو توو دلم سبز میشه ...
همش انگار دلش می خواد بهم بگه .. غزل ! اگه هیشکی بات نباشه من هستم .. من دوست دارم... تو فرشته کوچولوی خودمی ..
نترس.. تنهات نمیذارم !
ولی روش نمیشه بگه... فقط وقتی تو بغلشم عاشقونه نیگام میکنه ...
من همه ی اینارو از توو چشماش خوندم...

می پرستمش .. نه چون همه می پرستن ! نه چون باید بپرستمش ! چون وجودم پر از یه حس آروم و دوست داشتنی میشه وقتی میاد بهم سر بزنه...
و وقتی دارمش..چون آروم ترین آغوش دنیاست ...

خدای مهربون ...هرچند امشب بات قهرم ! چند هفته س دارم هرشب بت میگم دلم دریا میخواد.. نصفه شب ! ولی هنوز منو نبردی ! ؛
با این حال تو لیلی منی ! قد همون 10تای بچگی م دوست دارم


غزل





__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از GhaZaL.Mr به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:35 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها