بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > تاریخ

تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-03-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قسمت هفتم
32- حصین
وی از جمله قاتلان سیدالشهدا ارواحنا فداه بود که در نبرد میان سپاهیان ابراهیم بن اشتر و ابن زیاد دستگیر شد. مختار پس از شکر بر دستگیری او دستور داد آنقدر گوشت‌های تنش را ببرند تا بمیرد (حکایه المختارفی اخذ الثار، ص55).


33- حصین بن تمیم
عصر عاشورا پس از مدت طولانی نبرد و ننوشیدن آب در آن هوای گرم، تشنگی بسیار به سیدالشهدا ارواحنا فداه فشار آورد. ایشان تلاش نمودند تا به فرات دست یابند که یزیدیان مانع شدند. در این میان حصین بن تمیم تیری را به گلوی ایشان زد.
به محض آنکه سیدالشهدا ارواحنا فداه تیر را از گلو بیرون آوردند، خون به بیرون فواره زد. حضرت دو دست مبارکشان را از خون گلو پر کرده و خون‌ها را به سمت آسمان پاشیدند.سپس دست به دعا برداشته و فرمودند:
خدایا از تعداشان بکاه و پشت سر هم ایشان را بکش و هیچیک از ایشان را بر زمین باقی مگذار. و باز نفرین نمودند.
نقل شده حصین بی‌درنگ دچار چنان عطشی شد که از شدت تشنگی چشمانش نمی‌دید. تشنگی او هیچگاه پایان نیافت. هر چه آب و شیر می‌نوشید باز فریاد می‌زد :«به من آب بدهید. از تشنگی مردم.» او آنقدر نوشید تا شکمش همانند شکم گاو ترکید(ملحقات احقاق الحق،ج27،ص204؛ حاشیه وقعه الطف، ص251؛ موسوعه الکلمات الامام الحسین علیه السلام،ص502 به نقال از الکامل فی التاریخ ، با این تفاوت که تیر انداز را دارمی معرفی کرده است).


34- حصین بن مالک
در آخرین اوقات عاشورا مردى كه كنيه او ابو الحتوف جعفى بود تيرى به طرف سیدالشهدا ارواحنا فداه انداخت و آن تير به پيشانى نورانى امام عليه السلام فرو رفت. وقتى امام آن را بيرون آورد خون‏ها بر پيشانى و محاسن مباركش جارى شد. سپس آن بزرگوار فرمود:
پروردگارا! تو حال مرا مى‏بينى كه از دست اين مردم معصيت‏كار چه مي‌كشم! بار خدايا! اينان را نابود كن. اينان را هلاك نما. احدى از ايشان را بر روى زمين مگذار و هرگز آنان را مورد آمرزش قرار مده!
سپس نظير شيرى خشمناك بر آن گروه سفاك حمله كرد. احدى از آن ستمكيشان نزد آن ثانى حيدر كرار نزديك نمى‏شد مگر اينكه او را با شمشير پاره مي‌كرد و به دوزخ مي‌فرستاد. تير دشمنان از هر طرف به سر آن حضرت فرو مي‌ريخت و آن بزرگوار آنها را به وسيله گلو و سينه مبارك خود دور مي‌كرد و مي‌فرمود:
اى امت نابكار بعد از حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله چقدر با عترت او بد رفتارى كرديد!؟
آيا نه چنين است كه بعد از كشتن من هرگز از كشتن بنده‏اى از بندگان‏ خدا باكى نخواهيد داشت، بلكه پس از كشتن من، آدم كشی براى شما سهل خواهد شد. به خدا قسم من اميدوارم كه پروردگارم مرا به وسيله شهادت گرامى بدارد و انتقام مرا از شما از طريقى كه ندانيد بگيرد.
حصين ابن مالك سكونى فرياد زد و گفت: «يا بن فاطمه، خدا چگونه انتقام تو را از ما خواهد گرفت؟»
سیدالشهدا ارواحنا فداه فرمود: شر خودتان را دامنگير شما مي‌كند و خون شما را مى‏ريزد. سپس عذاب دردناك را بر شما مسلط مي‌نمايد(بحارالانوار،ج45،ص52).
هر چند در منابع صحبتی از سرنوشت این جنایتکار نیامده لیکن می‌توان بر اساس آنچه تا کنون دیدیم حدس بزنیم چه شده و چه فرجامی یافته است.


35- حصین بن نمیر
او از بزرگان سپاه ابن زیاد بود و آخرین جنایت او این بود که در لحظات پایانی عمر سید الشهدا هرکس جنایتی روا می‌داشت او تیری را به دهان مبارک سیدالشهدا ارواحنا فداه زد (المناقب، ج4، ص111). او سر مبارک آن حضرت را برای خود شیرینی نزد ابن زیاد به گردن اسبش آویخته بود (تذکره الخواص، ص253).
در نبردهای خون‌خواهی سیدالشهدا ارواحنا فداه، پس از لشكر شراحيل بن ذى الكلاع است كه با چهار هزار نفر از طرف عبيد اللَّه ابن زياد آمده‏ بودند حصين بن نمير با تعداد چهار هزار نفرو بعد از آن صلت بن ناجيه غلابى با چهار هزار نفر و به رقه آمدند.
لشكر سليمان بن صردحركت كردند تا بر لشكر شام مشرف گرديدند. مسيب به ياران خود گفت: «به لشکر شام حمله كنيد.» وقتى لشكر عراق حمله كردند لشكر شام شكست خورد و گروه فراوانى از آنان كشته شدند. لشكر عراق غنيمت بزرگى از آنان به دست آورد. سپس مسيب به آنان دستور مراجعت داد و آنان نزد سليمان برگشتند.
موقعى كه اين خبر به ابن زياد رسيد حصين بن نمير را به سوى لشكر عراق اعزام نمود و به قدرى لشكر به دنبال او فرستاد كه تعداد آنان به بيست هزار نفر رسيد. ولى تعداد لشكر عراق در آن روز فقط سه هزار و صد نفر بود. سپس دو لشكر آماده كارزار شدند. عبد اللَّه بن ضحاك بن قيس فهرى بر ميمنه و مخارق بن ربيعه غنوى بر ميسره و حصين بن نمير سكونى در قلب لشكر شام برقرار شدند. مسيب نجيه فرازى بر ميمنه و عبد اللَّه بن سعد بن نفيل ازدى بر ميسره و رفاعة بن شداد بجلى بر جناح و سليمان بن صرد خزاعى بر قلب لشكر عراق مستقر گرديدند و دو لشكر متوقف شدند.
پس از اين جريان اهل شام فرياد زدند: «شما بايد مطيع عبد الملك مروان شويد.» اهل عراق فرياد زدند: «شما بايد عبيد اللَّه بن زياد را به ما تسليم نمایيد و مردم بايد از اطاعت ابن مروان و آل زبير خارج شوند و امر خلافت به اهل بيت پيغمبر اکرم صلی الله علیه و آله تسليم گردد.» دو لشكر پيشنهاد يك ديگر را نپذيرفتند و به هم حمله كردند. سليمان اهل عراق را براى قتال وادار مي‌كرد و آنان را به كرامت خدا بشارت مي‌داد.سپس نيام شمشير خود را شكست و متوجه اهل شام گرديد و ....
در این نبرد حصین بن نمیر به دست شریک بن خریم تغلبی کشته شد. با کشته شدن او سپاه شام دچار بحران شد. سر بریده او را ابتدا به نزد مختار و سپس امام سجاد علیه السلام ارسال کردند (امالی شیخ طوسی، ص241-242؛ بحارالانوار، ج45،ص381-382؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص232 و 234؛ تجارب الامم، ص 163-164).


36- حفص بن عمر بن سعد
وی بنا بر برخی نقل‌ها در کربلا حضور داشته است (بحارالانوار،ج44،ص388) هرچند خود منکر این حضور بوده است با این حال به اینکه پدرش عمر سعد رهبر سپاهیان ابن زیاد بوده افتخار می‌کرده است (مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص221).
مختار به عمر سعد بنا به درخواست عبدالله بن جعد(فخری منتخب طریحی، ج2،ص324) تا وقتی که در کوفه بماند امان داده بود. بنا بر روایتی از امام محمد باقر علیه السلام متن امان نامه مختار به نحوی بوده که عمر سعد هرنوع حرکتی(حتی در حد یک دستشویی رفتن) نقض می‌شده است(بحارالانوار،ج45،ص378).
شخصى نزد عمر سعد آمد و گفت: «من شنيدم مختار قسم مي‌خورد كه مردى را خواهد كشت.گمان مي‌كنم كه تو باشى.»
عمر بن سعد از كوفه خارج و وارد حمام شد (موضعى بود خارج از كوفه) به عمر گفته شد: «گمان مي‌كنى اينجا از نظر مختار مخفى خواهد بود؟» به همین سبب عمر شبانه وارد خانه خود گرديد.
راوى مي‌گويد وقتى صبح شد من نزد مختار رفتم. هشيم بن اسود هم آمد و نشست. پس از او حفص كه پسر عمر سعد بود آمد و به مختار گفت: «پدرم مي‌گويد:پس آن عهد و پيمانى كه بين من و تو بود چه شد؟»
مختار به وى گفت:«بنشين.»
سپس مختار ابو عمره را خواست. ناگاه ديدند مردى كوتاه قامت كه غرق سلاح بود آمد. مختار در گوش ابوعمره سخنى گفت و دو مرد ديگر را خواست و به آنان گفت: «با ابو عمره برويد.»
ابوعمره و بقیه رفتند. به خدا قسم من گمان نمي‌كردم ابو عمره به خانه عمر بن سعد رسيده باشد كه ناگاه ديدم وى با سر بريده ابن سعد مراجعت نمود. مختار به حفص كه پسر عمر بود گفت: «اين سر را مي‌شناسى؟»
حفص گفت:«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ.»
مختار به ابو عمره گفت: «حفص را به پدرش ملحق كن.»
وقتى حفص كشته شد مختار گفت: «عمر در عوض امام حسين علیه السلام و حفص در عوض على بن الحسين علیهما السلام.ولى نه اينكه خون اينان با خون حسين و على بن الحسين علیهم السلام برابرى كند(امالی شیخ طوسی،ص243؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص222؛تجارب الامم،ج2،ص151-153؛ حاشیه وقعه الطف، ص253؛ بحارالانوار، ج45، ص378).» بنا بر برخی نقل‌های دیگر یکی از حاضران این جمله را گفته که با اعتراض جدی مختار مواجه می‌شود که اگر سه چهارم مردم زمین در ازای یک بند انگشت امام حسین علیه السلام کشته شوند کم است(فخری منتخب طریحی، ج2،ص325؛ بحارالانوار، ج45، صص379).
مختار پس از ارسال سرهای آن دو به نزد محمد بن حنفیه، پیکر و خانه‌های آنان را سوزاند(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص223.
ادامه دارد ...
__________________
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 03-04-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قسمت هشتم
37- حکم/ حکیم بن طفیل طایی/ سنسبی
او همان ملعون پلیدی است که دست راست یا چپ قمر بنی هاشم علیه افضل صلوات الله را قطع نمود و در شهادت ایشان نقش داشت (الارشاد شیخ مفید، ج2، ص110؛ بحارالانوار، ج45، ص40-41؛ المناقب، ج4، ص108؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص178-179).
وی در روز عاشورا تیری به سمت سیدالشهدا ارواحنا فداه پرتاب کرده بود. گفته شده این تیر به شلوار حضرت اصابت کرده و ضرری به ایشان نرسانده بود. علاوه بر آن ابن طفیل یکی از آن افرادی است که لباس‌های حضرت ابی الفضل العباس علیه افضل صلوات الله را به یغما برده بود.
مختار رییس پلیس خود عبدالله بن کامل را برای دستگیر کردن او مأمور ساخت. پس از دستگیری ابتدا او را عریان ساختند و سپس آنقدر او را تیرباران کردند که مرد. وقتی او اعتراض می‌کرد که تیر من تنها به شلوار امام علیه السلام اصابت کرد و لطمه‌ای به ایشان وارد نساخت، پاسخ می‌شنید که ما هم تیر می‌اندازیم انشاءالله چیزی نمی‌شود( لهوف، ص182؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص220؛ بحارالانوار، ج45، ص375؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص377-378؛ مدینه المعاجز، ج4، ص91).


38- حکیم بن طفیل سبیعی
او یکی از آن ده زنازاده‌ای است که در اجابت درخواست عمر سعد ملعون با اسبان خویش به پیکر مطهر سیدالشهدا ارواحنا فداه نهایت جسارت را روا داشتند.
مختار او را نیز همانند نه تن دیگر ابتدا دست‌ها و پاهایش را به زمین کوبید و پسپس آنقدر با اسبان بر ایشان تاختند تا هلاک شدند (لهوف،ص182-183؛ فخری منتخب طریحی، ص456؛ مثیر الاحزان، ص79؛ بحارالانوار، ج45، ص374؛ مدینه المعاجز، ج4، ص90).


39- حمل بن مالک محاربی
وی از جمله رزمندگان سپاه ابن زیاد در روز عاشورا بود که به همراه مالک بن هیثم بدائی و عبدالله بن نزال جهنی در قادسیه دستگیر شد. به دستور مختار گردنش را زدند(امالی شیخ طوسی، ص244؛ تجارب الامم، ج2، ص150).


40- حویزه/ ابن حویزه
احتمال دارد این شخصیت با عبدالله بن حوزه که پس از این خواهیم دید یکی باشد.
او پیش از نبرد به سیدالشهدا ارواحنا فداه طعنه و کنایه می‌زد. سیدالشهدا ارواحنا فداه از خداوند خواستند به جهنم بفرستد.
پس از آن، او همراهانش قصد داشتند از باریکه آبی که در برابرشان بود رد شوند در همین حین ناگهان او با نشیمنگاه از اسب به زمین افتاد و پایین تنه‌اش تکه تکه شد. همراهان هراسناک صحنه ماجرا ترک کرده و گفتند این قضیه را برای کسی نقل نمی‌کنیم(ملحقات احقاق الحق، ج27، ص213).


41- خولی بن یزید اصبحی
عصر عاشورا و پس از شهادت سیدالشهدا ارواحنا فداه که تاراج‌گران ابن زیاد به خیام حرم حمله کردند حضرت زینب سلام الله علیها نقل فرموده‌اند که مردی کبود چشم به داخل خیمه آمد و هر آنچه را در آن بود برداشت. سپس زیرانداز امام سجاد علیه السلام را چنان از زیر تنشان کشید که بر روی زمین افتادند.پس از آن حجاب مرا برداشت و گریان گوشواره‌هایم را کشیدو برداشت. حضرت نقل می‌کنند از او پرسیدم:«چنان می‌کنی و می‌گریی؟!»
گفت:«بر مصیبت‌های شما اهل بیت می‌گریم!»
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود:
خداوند دست‌ها و پاهایت را قطع کند و پیش از آتش آخرت تو را به آتش دنیا بسوزاند(مقتل الحسین علیه السلام و مصرع...، ص154).
پس از آنکه سر مطهر سید الشهدا ارواحنا فداه به دست ابن زیاد رسید آن را به خولی سپرد تا به منزل ببرد. او نیز اطاعت کرد. بنا بر نقلی او سر را از عمر سعد گرفت تا به ابن زیاد برساند(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص101)
خولی دو زن داشت یکی ثعلبی/تغلبی و دیگری مضری/اسدی. ابتدا به نزد زن مضری/اسدی‌اش رفت. او از خولی پرسید:«این چیست؟»
خولی گفت:«سر حسین بن علی(علیهما السلام) است. با آن ثروت دنیا را به دست می‌آورم.»
همسرش گفت:«مهیا باش که فردا (قیامت) دشمنت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است. از این به بعد دیگر نه تو شوهر منی و نه من همسر تو.»
سپس با میله‌ای آهنین بر سرش کوبید و رفت. خولی سر مطهر را برداشت و به نزد زن دومش رفت. زن پرسید:«این سر کیست؟»
گفت:«سر یک شورشی(!) که بر ابن زیاد زیاد خروج کرده است.»
هرچه زن از نام او پرسید خولی از پاسخ دادن طفره رفت.سپس سر مطهر را در درون طشتی بر روی خاک گذاشت.
شب هنگام زن که نامش را در منابع نوار(حاشیه وقعه الطف، ص258) ، عیوف(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص219-220) و نیز نورانیه (مدینه المعاجز، ج4، ص90-91)بنت مالک بن عقرب گفته‌اند از خواب بیدار شد و دید که از آن سر تا وسط آسمان نور متصلی به بالا رفته است. به نزدیک آن که رفت شنید آن سر تا به صبح قرآن تلاوت می‌کند و آخرین آیه‌اش این بود: و سیعلم الذین ظلموا...
در اطراف آن سر مبارک همهمه‌ای به گوشش رسید که فهمید تسبیح ملائکه است. پریشان و متحیر به سراغ شوهرش رفت و ماجرا تعریف کرد.سپس از او پرسید:«راستش را بگو. این سر کیست؟»
خولی دوباره جواب قبل را تکرا کرد و گفت:«سر یک شورشی که بر ابن زیاد خروج کرده است. قرار گذاشته‌ایم آن را به نزد یزید ببرم و به ازایش مال فراوان بگیرم.»
زن به اصرار از نامش پرسید. خولی هم به ناچار حقیقت را گفت. زن تا نام مبارک سیدالشهدا ارواحنا فداه را شنید فریادی زد و بیهوش بر زمین افتاد. وقتی به هوش آمد بر شوهرش بانگ زد:«ای بدترین مجوس، حضرت محمد صلی الله علیه و آله را درباره خاندانش آزردی. آیا از خداوند آسمان و زمین نترسیدی؟ آیا با سر مبارک پسر بهترین زنان عالم سلام الله عليها به دنبال جایزه‌ای؟»
زن سپس گریان از اتاق بیرون رفت. سر را از درون طشت برداشت و آن را در آغوش گرفت و بوسید. مدام آن را می‌بوسید و می‌گریست و می‌گفت:«خداوند قاتلت را لعنت کند. جدت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله را دشمن خویش ساخته است.»
نیمه‌های شب خواب او را در ربود. در خواب دید خانه‌اش شکافت و نور سراسر آن را گرفت. ابری سفید به درون خانه آمد و دو بانو از آن خارج شدند.زن نامشان را پرسید. یکی از آن دو بانو فرمود:
من خدیجه بنت خویلدم و این دخترم فاطمه الزهرا سلام الله علیها.ما هر دو از تو متشکریم. خداوند به تو جزای خیر بدهد. تو در مقام قدس بهشت همنشین ما هستی.
زن از خواب پرید و سر مطهر را همچنان در آغوشش یافت(ر.ک:مدینه المعاجز، ج4، ص124-126؛ مقتل الحسین علیه السلام و مصرع اهل بیته و ...، ص168-169؛ مثیر الاحزان،ص85؛ حاشیه وقعه الطف، ص 258؛ بحارالانوار، ج45، ص125؛ ).
صبح هنگام شوهرش برای گرفتن سر مبارک آمد. هرچه اصرار کرد زن سر مطهر به او نداد و تنها گفت:«مرا طلاق بده که از این پس با تو در زیر یک سقف نخواهم ماند.»
بنا بر برخی روایات، خولی هرچه کرد نتوانست سر مطهر را از زنش بگیرد و در نهایت دستش را به خون همسرش آلوده ساخت و او را به شهادت رساند(مدینه المعاجز، ج4، ص126 ).
گاه در منابع گزارش‌هایی یافت می‌شود در این باره که مشابه ماجرای فوق در صومعه راهبی اتفاق افتاده است. هر دو گزارش با هم قابل جمع هستند و مانعی برای جمع وجود ندارد.گفته شده در مسیر شام خولی و همراهانش در کنار صومعه‌ای اتراق کردند. شب که فرا رسید راهب همهمه تسبیح و تقدیس به گوشش می‌رسید و نورهایی که از زمین به آسمان می‌رفت چشمانش را خیره ساخته بود. ملائک را می‌دید که صف به صف نزد آن سر مبارک می‌آیند و عرضه می‌دارند:
السلام علیک یابن رسول الله
السلام علیک یا اباعبدالله
راهب از دیدن این صحنه‌ها به جزع می‌افتد. صبح‌گاه به نزد آن رفته و از هویت صاحب سر مطهر می‌پرسد. خولی می‌گوید:«حسین بن علی بن ابی‌طالب که مادرش فاطمه زهرا و جدش محمد مصطفی (علیهم السلام) بود.»
راهب گفت:«وای برشما که اطاعتش نکردید. راست گفته بودند که هرگاه او کشته شود آسمان خون خواهد بارید. این حالت تنها درصورتی اتفاق می‌افتد که پیامبر یا وصی پیامبری کشته شود. قدری این سر مطهر را به نزد من بگذارید. آن را به شما بازخواهم گرداند.»
خولی گفت:«این بسته را تنها نزد یزید باز خواهم کرد تا جایزه را بگیرم.»
راهب گفت:«جایزه‌ات چقدر است؟»
گفت:«ده هزار درهم.»
راهب ده هزار درهم به خولی داد و سر مطهر را گرفت. راهب می‌گریست و سر را می‌بوسید و می‌گفت:«یا اباعبدالله چقدر است سخت است برایم که در راه تو شهید و قربانی نشدم....ولی آن هنگام که به محضر جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدی برای من شاهد باش که شهادت دادم: خدایی جز خدای واحد متعال نیست، محمد صلی الله علیه و آله رسول اوست و علی علیه السلام ولی خدا.»سپس سر مطهر را به ایشان بازگرداند.
آنان که دراهم را میان خویش قسمت کرده بودند به ناگاه دیدند سکه‌ها به سفال بدل گشته و بر روی آن نوشته شده : و سیعلم الذین ظلموا....
خولی به همراهان گفت:«این ماجرا را از دیگران مخفی بدارید مباد که مایه طعن و تمسخر ما شود.»(مقتل الحسین علیه السلام و مصرع اهل بیته ....،ص189-192)
مختار او را در حالی که با زنبیلی از حصیر خرما به سر در مستراح خانه‌اش پنهان شده بود یافت و کشت. سپس بدنش را سوزاندند. در بسیاری از منابع گفته شده همسرش زیرکانه مخفی‌گاه او را به یاران مختار نشان می‌دهد (بحارالانوار، ج45، ص374؛ حاشیه وقعه الطف، ص 253؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص219-220؛ مدینه المعاجز، ج4، ص90-91؛ تجارب الامم، ج2، ص151؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص374). با توجه به ماجرای کشته شدن همسر دوم خولی به دست او، بعید نیست که این همسر اولش باشد.
مختار پیش از کشتن او شرح جنایاتش را عاشورا می‌پرسد. خولی هم به تفصیل ماجرای عصر عاشورا تعریف می‌کند. مختار قسم می‌خورد که دعای حضرت زینب سلام الله علیها را اجابت نماید؛ از این رو ابتدا دست‌ها و پاهایش را قطع می‌کند و سپس او را در آتش می‌سوزاند (مقتل الحسین علیه السلام و مصرع...، ص154)
ادامه دارد ...
__________________
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 03-06-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

قسمت نهم
42- راشد بن ایاس
در نبرد خون خواهان سیدالشهدا ارواحنا فداه با سپاه ابن زیاد ابراهيم اشتر به راشد بن اياس كه با چهار هزار سوار آمده بود برخورد كرد. ابراهیم به ياران خود گفت: «مبادا كثرت لشكر دشمن شما را بترساند؛زيرا چه بسا گروه قليلى كه گروه كثيرى را مغلوب خواهد كرد. خدا با افراد صبور خواهد بود.»
دو طرف نبرد شديدى كردند. وقتی كه چشم خزيمه ابن نصر عبسى به راشد افتاد به او حمله كرد و با نيزه وى را كشت. سپس فرياد زد: «به خداى كعبه قسم كه من راشد را كشتم.» پس از اين جريان آن گروه منهزم شدند و شكست خوردند و نظير شتر مرغ رو به فرار، نهادند و لشكر مختار نظير ابرى سياه بر سر آنان مسلط گرديد(تجارب الامم، ج2، ص132-133؛ بحارالانوار، ج45، ص 369).


43- رشید
او قاتل هانی بن عروه و همراه ابن زیاد بود. در نبرد فوق عبدالرحمن بن حصین قسم خورد که خدا مرا بکشد اگر او را نکشم سپس آنقدر به سمت او تیراندازی کرد تا کشته شد(مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص57).


44- ربیعه بن مخارق
وی نیز به دست یاران ابراهیم اشتر در نبرد فوق کشته شد(مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی،ج2، ص234).


45- رجاء بن منقذ
او یکی دیگر از آن ده زنازاده ای است که درخواست عمرسعد را اجابت گفته و بر پیکر مطهر سیدالشهدا ارواحنا فداه تاختند. مختار با همان کرد که با نه تن پیشین(لهوف،ص182-183؛ فخری منتخب طریحی، ص456؛ مثیر الاحزان، ص79؛ بحارالانوار، ج45، ص 374؛ مدینه المعاجز، ج4، ص90).


46- رحیل بن خیثمه جعفی
در حمله وحشیانه آخرین به پیکر مطهر سیدالشهدا ارواحنا فداه، کمان و حله های ایشان را رحیل بن خیثمه جعفی، هانی بن شبیب حضرمی و جریر بن مسعود حضرمی برداشتند. مختار آنان را پس از دستگیری سوزاند( المناقب، ج4، ص111).


47- زحر بن قیس
سیدالشهدا ارواحنا فداه هنگامی که به منطقه کربلا رسیدند رو به زهیر بن قین نموده و فرمودند:
بدان ای زهیر اینجا محل شهادت من است. زحر بن قیس سرم را بدون تنم به امید عطایا برای یزید می برد اما پشیزی به او نمی دهد.
پس از عاشورا دقیقا آنچه سیدالشهدا ارواحنا فداه درباره زحر پیشگویی فرموده بودند اتفاق افتاد (دلائل الامامه، ص182؛ وقعه الطف، ص267؛ الارشاد شیخ مفید، ج2، ص118؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2،ص56؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص211؛ تذکره الخواص، ص260-261).


48- زرعه بن ابان بن دارم/ابانی/دارمی و یا عبدالرحمن ازدی
ظاهرا او غیر از ابن/دارمی است که در ابتدای متن درباره اش سخن گفتیم.
آن زمان که نامه ابن زیاد درباره بستن آب بر سیدالشهدا ارواحنا فداه، یاران و خاندانشان به عمرسعد رسید او عمرو بن حجاج را با پانصد سواره مأمور انجام این امر نمود. در این حیص و بیص زرعه بن ابان دارم بانگ زد که میان او و آب فاصله بیندازید. سپس تیری به سمت آن حضرت رها کرد که به گلوی مبارکشان اصابت نمود. حضرت او را نفرین نمودند که با عطش بمیرد و هرگز خداوند او را نیامرزد. شدت جراحت به حدی بود که وقتی آب به دست ایشان دادند نتوانستند آن را بنوشند.
گفته شده سیدالشهدا ارواحنا فداه دستانشان را پر از خون کرده، به آسمان پاشیدند و فرمودند:
بارخدایا، از آنچه با فرزند پیامبرت کردند به تو شکایت می کنم(ارشاد شیخ مفید، ج2، ص109؛ ملحقات احقاق الحق، ج27، ص212-213؛ حاشیه وقعه الطف، ص251 ).
ابانی از آن پس از آتش درون و سرمای پشت فریاد می زد.رو به رویش را بادزن و برف می گذاشتند و پشت سرش اجاق و بخاری! هر چه می نوشید سیراب نمی شد. آنقدر معده اش را پر از مایعات کردند تا شکمش هانند شکم گاو ترکید(مثیر الاحزان، ص70-71؛ المناقب، ج4، ص56؛ احقاق الحق، ج11، ص515 و 530؛ ملحقات احقاق الحق، ج27، ص211و213و 522؛ الثاقب فی المناقب، ص341؛ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص91).
این ماجرا را گاه به عبدالرحمن ازدی نیز نسبت داده اند(رک: مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص91-92؛ بحارالانوار، ج45، ص311).


49- زیاد/رقاد/قراد بن مالک
او از جمله غارتگران حرم در عصر عاشوراست.
هنگامى كه زیاد/رقاد بن مالك، عمرو بن خالد، عبد الرحمن بجلى و عبد اللَّه بن قيس خولانى را نزد مختار آوردند مختار به آنان گفت:«اى قاتلان مردان نيكوكار آيا نمى‏بينيد كه خدا از شما بيزار است؟ همان ورس هاى(گیاهی مانند زعفران) يمنى كه از خيمه‏هاى حسين علیه السلام غارت كرديد شما را دچار چنين روزى نموده است.» سپس دستور داد تا ايشان را به سوى بازار خارج كردند و به قتل رساندند (مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص219؛ بحارالانوار، ج45؛ 376-377؛ حاشیه وقعه الطف، ص256؛ مقتل الحسین علیه السلام، لوط بن یحیی، ص 372-373؛ امالی شیخ طوسی، ص244).


50- زید بن رقاد/ زید بن ورقاء/ یزید بن رقاد جنبی
وی از جمله افرادی بود که در شهادت ابی الفضل العباس علیه افضل صلوات الله نقش داشت؛ علاوه بر آن تیری را به سمت عبدالله بن مسلم بن عقیل رها کرد. عبدالله نوجوان دستش را جلوی صورتش گرفته بود. تیر دست کوچک او را به پیشانی اش چسباند به نحوی که حتی پس از شهادت هم نتوانستند آن را جدا کنند. او زید را نفرین کرد. زید نیز با تیر دوم به شهادت رساند.
مختار ابتدا او را در خانه اش تیر و سنگباران کردند. نیمه جان بود که او را سوزاندند (حاشیه وقعه الطف، ص248 و 239؛مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص236؛ بحارالانوار، ج45، ص40 و 375؛ مقتل الحسین علیه السلام لوط بن یحیی، ص379).


51- سالم بن خیثمه/خثیمه جعفی
او یکی دیگر از آن ده زنازاده بود که پس از شهادت سیدالشهدا ارواحنا فداه بر پیکر ایشان تاختند.
مختار با او همان کرد که با نه تن دیگر (مثیر الاحزان،ص79؛ لهوف، ص182-183؛ فخری منتخب طریحی، ص456؛ بحارالانوار،ج45، ص374؛ مدینه المعاجز، ج4،ص90).)
ادامه دارد ...
__________________
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:37 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها