بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 02-09-2010
مجتب آواتار ها
مجتب مجتب آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: ساری
نوشته ها: 2,922
سپاسها: : 18

36 سپاس در 28 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چنگيزخان و شاهينش ...
يک روز صبح، چنگيزخان مغول و درباريانش براي شکار بيرون رفتند. همراهانش تيرو کمانشان را برداشتند و چنگيزخان شاهين محبوبش را روي ساعدش نشاند.
شاهين از هر پيکاني دقيق تر و بهتر بود، چرا که مي توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببيند که انسان نمي ديد.
اما با وجود تمام شور و هيجان گروه، شکاري نکردند. چنگيزخان مايوس به اردو برگشت، اما براي آنکه ناکامي اش باعث تضعيف روحيه ي همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصميم گرفت تنها قدم بزند.
بيشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزديک بود خان از خستگي و تشنگي از پا در بيايد. گرماي تابستان تمام جويبارها را خشکانده بود و آبي پيدا نمي کرد، تا اينکه � معجزه! � رگه ي آبي ديد که از روي سنگي جلويش جاري بود.
خان شاهين را از روي بازويش بر زمين گذاشت و جام نقره ي کوچکش را که هميشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زيادي طول کشيد، اما وقتي مي خواست آن را به لبش نزديک کند، شاهين بال زد و جام را از دست او بيرون انداخت.
چنگيز خان خشمگين شد، اما شاهين حيوان محبوبش بود، شايد او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نيمه پر نشده بود که شاهين دوباره آن را پرت کرد و آبش را بيرون ريخت.
چنگيزخان حيوانش را دوست داشت، اما مي دانست نبايد بگذارد کسي به هيچ شکلي به او بي احترامي کند، چرا که اگر کسي از دور اين صحنه را مي ديد، بعد به سربازانش مي گفت که فاتح کبير نمي تواند يک پرنده ي ساده را مهار کند.
اين بار شمشير از غلاف بيرون کشيد، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. يک چشمش را به آب دوخته بود و ديگري را به شاهين. همين که جام پر شد و مي خواست آن را بنوشد، شاهين دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد.
چنگيزخان با يک ضربه ي دقيق سينه ي شاهين را شکافت.
جريان آب خشک شده بود. چنگيزخان که مصمم بود به هر شکلي آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پيدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ي آب کوچکي است و وسط آن، يکي از
سمي ترين مارهاي منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، ديگر در ميان زندگان نبود.
خان شاهين مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ي زريني از اين پرنده بسازند و روي يکي از بال هايش حک کنند
يک دوست، حتا وقتي کاري مي کند که دوست نداريد، هنوز دوست شماست و بر بال ديگرش نوشتند
هر عمل از روي خشم، محکوم به شکست است.
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
.
.
.

پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:32 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها