|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
|
|
#1
03-07-2010
|
||||
|
||||
قصه عشق آریانای جوان + عکس
قصه عشق آریانای جوان من سرم توی کار خودم بود ...  بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...  اون این شکلی بود !  ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..  من یه کادو مثل این بهش دادم  وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!  ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..   و این وضع من توی اداره بود ..  وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند ..  و من اینجوری بهشون جواب می دادم ..  اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..  و من اینجوری بودم ...  بعدش اینجوری شدم ...   احساس من اینجوری بود ..  بعد اینجوری شدم ...  بله .. آخرش به این حال و روز افتادم ...  پدر عاشقی بسوزه ! 
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم شعر را... ماه را.... و تو را ... امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم هنوز اولین سطر را نخوانده تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را... ولی نه...!! باید ترک کنم هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم... ====================================== مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
ویرایش توسط Omid7 : 03-07-2010 در ساعت 09:37 PM 
|
|
#2
03-07-2010
|
||||
|
||||
|
خیلی جالب بود
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#3
03-08-2010
|
||||
|
||||
|
..........................
__________________
There's a fire starting in my heart Reaching a fever pitch and It's bringing me out the dark Finally I can see you crystal clear
|
|
#4
03-08-2010
|
||||
|
||||
|
آریانا جون، دوست من، عذر میخوام اگه قبلش ازت اجازه نگرفتم...
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم شعر را... ماه را.... و تو را ... امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم هنوز اولین سطر را نخوانده تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را... ولی نه...!! باید ترک کنم هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم... ====================================== مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
| ابزارهای موضوع | |
| نحوه نمایش | |
حالت ترکیبی
|
|
اکنون ساعت 05:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.