بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #10  
قدیمی 12-30-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رمان حریم عشق - قسمت چهاردهم
آقای رئیس. - بله
- یه فاكس از ایتالیا، فروشندگان كالاهای جدید اعلام كردند بانك هنوز براشون گشایش اعتبار نكرده.
- چطور ممكنه ؟ من هفته گذشته به آقای پیر هادی گفتم دنبال كار گشایش اعتبار باشه. فورا جریان رو با ایشون درمیون بذارید و نتیجه رو به من اطلاع بدید.


- بله قربان ، در ضمن آقای رئیس جناب آقای صدیقی می خواستن بدونن شما فردا در سیمنار صادرات وواردات شركت می كنین. - چه ساعتیه؟
- 5/8 صبح
- بله بگین آماده باشن
- آقای مهرنژاد برای عقد قرار داد خرید صنایع دستی خودتون شخصا به اصفهان تشریف می برید؟
- بله برام بلیط رزرو كنید.
- برای فردا؟
- بله
- چه ساعتی
- 10 رفت و 4 برگشت
- ساعت 6 با تجار داخلی جلسه دارید
- می دونم بموقع میرسم فراموش نكنین برای پس فردا 8 صبح بلیط دو سره برای تبریز لازم دارم
- اونجا خودتون تشریف می برید؟
- بله! فراموش نكنین همه چیز باید سر وقت آماده باشه
- البته امر دیگه ای نیست.
- خیر!
هنوز منشی خارج نشده بود كه صدای زنگ تلفن برخاست (بله)
- 00000 آقای رئیس از شركت حمل ونقل افق
- وصل كنید صحبت میكنم.
چند جمله ای كه با گوشی اول صحبت كرد صدای زنگ تلفن دیگر شنیده شد (( بله))
- خریداران صنایع دستی از اروپا.
- وصل كنید صحبت میكنم
جمله ای با این تلفن و سخنی با دیگری . بالاخره گوشیها را زمین گذاشت . چند لحظه ای چشمانش را برهم فشرد ، احساس خستگی می كرد، تصمیم گرفت از منشی هایش بخواهد كه برای ساعتی هم كه شده او را آسوده بگذارند ولی ظاهرا آنها پیش دستی كردند و این بار صدای زنگ آیفون برخاست:" بله"!
- جناب آقای مهندس كیومرث مهرنژاد اینجا تشریف دارن اجازه می دید......
- البته ...... صبر كنید ، لطفا كسی مزاحم ما نشه ، تلفنها رو به اتاق آقای صدیقی وصل كنید
- چشم ، امر دیگه نیست؟
- متشكرم
ضربه ای به در خورد از پشت میز برخاست و به استقبال عمویش رفت
- سلام آقای رئیس.
- سلام كیومرث جان خوش اومدی، چه عجب!
- چطوری عمو؟ مثل اینكه خیلی گرفتاری
- مثل همیشه كارهای این شركت همیشه همین طور زیاد و در همه
- حالت چطوره؟
- خوبم.
- ولی رنگ پریده بنظر میرسی
- طوری نیست
- خیلی به خودت فشار نیار عمو جان.
- مطمئن باش...... خوب شما چه می كنی؟
- خوبم ، نگفتی چرا بی حال و خسته ای؟ ..... كارت زیاده؟
- نه ، دیشب تا صبح نخوابیدم
- چرا؟
- نمی دونم
- اگر لازم می بینی با دكتر معتمد تماس بگیر.
- نه لزومی نداره
- داروهات رو بموقع می خوری؟
- آره ، راستی گفتی دكتر معتمد، یاد چیزی افتادم
بعد شاسی تلفن را فشار داد صدای منشی بگوش رسید كه پرسید: " امری بود آقای رئیس؟"
- لطفا با رئیس بانك تماس بگیرید و به اتاق من وصل كنید
- همین الساعه.
كیانوش سرش را بلند كرد و نگاهش رابه كیومرث دوخت او پرسید:"بالاخره جشن نامزدی دختر دكتر رفتی؟"
-نه
- چرا ؟ میرفتی پسر ، برات مفید بود، هوایی تازه میكردی؟
- حوصله جشن و این حرفا رو ندارم
- یعنی عروسی منم نمیای؟
- از شما گذشته ، نكنه در مرز پنجاه سالگی هوس بیچاره گی كردی؟
- نه پسر جون، من اگه میخواستم مرتكب این اشتباه بشم در جوانی می شدم.
كیانوش خندید و صدای زنگ او را متوجه خود كرد:"بله؟"
- آقای مهرنژاد رئیس شعبه پشت خط هستند.
- صحبت می كنم.
- ......... الو.
- الو، سلام كیانوش مهرنژاد هستم.
- سلام آقای مهرنژاد حال شما؟
- متشكرم، می بخشید كه مزاحم شدم.
- خواهش می كنم، امری باشه در خدمتم.
- می خواستم بدونم ظرف این هفته چكی از حساب شخصی من نقد شده؟
- این هفته؟
- بله.
- اجازه بفرمائید.
كیانوش منتظر ماند لحظاتی بعد صدا گفت:" آقای مهرنژاد!"
- بله ، بله
- دو روز قبل چكی در وجه شخصی بنام دكتر معتمد ببانك تسلیم شده.
- منظورم همون چكه می تونم مبلغش رو بپرسم؟
- منو ببخشیذ قربان شاید شوخی یا اشتباهی در كار بوده.
- چطور؟
- آخه مبلغ این چك 500 ریاله.
- چقدر؟
- 500 ریال گفتم كه حتما اشتباهی .....
- خیر ، درسته ممنونم.
- امر دیگه ای نیست؟
- متشكرم، خدانگهدار
كیانوش گوشی را گذاشت لحظه ای ساكت و متفكر به آن خیره ماند و بعد لبخند زد كیومرث گفت:" میتونم بپرسم دكتر چه مبلغی حق الزحمه برای خودشون در نظر گرفتن؟"
- خیلی زیاد!
- باید مبلغ خیلی بالایی باشه كه تو می گی زیاد.
- بله ،500 ریال
- چقدر؟
- 500 ریال
- خدای من!چرا اینقدر كم؟
- نمی دونم
- خوب دكتر بهروزی قبلا گفته بودكه ایشون دیگه طبابت نمیكنن واگه قبول كنه فقط روی حساب دوستیه.
- دكتر معتمد هم مرد خیلی خوب هم حاذقیه، باید به نوعی محبتهاشون رو تلافی كنم
- حتما........ كیا چطوره دعوتشون كنیم یه روز بیان دور هم باشیم؟
- اتفاقا چنین قصدی هم دارم اونا رو همراه دامادشون یه روز جمعه به نهار دعوت میكنم ،‌چطوره؟
- خیلی خوبه ، به اصطلاح عروس پاگشا.
- بله! بقول شما اینطور.
- خوب من دیگه باید برم حتما كارهای زیادی داری باید بهشون برسی
- به این زودی میری؟
- نمیخوام مزاحمت بشم
- بمونید عمو جان نهار با ما باشید
- تو كه ساعت 12 جلسه داری.
- حق با شماست ولی از كجا می دونید؟
- از منشی ات شنیدم.......... ولی من دلم می خواست شام با ما باشی
- چه خبره؟
- هیچی مادر و پدرت میان
- مهمان داری؟
- خب بله، شما
- نه، غیر از ما
- بله!
- می دونستم ، اجازه بدید من حدس بزنم مهمونتون كیه؟
- بگو.
- بی تردید سرهنگ عبدی
- از كجا فهمیدی؟
- وقتی شما به اینجا بیای و منو به شام دعوت كنی معلومه كه حضور من خیلی با اهمیته و زمانی حضور من اهمیت پیدا می كنه كه پای دختری در ضیافت شام بمیون بیاد و چه دختری برای شما مناسب تر از دختر سرهنگ عبدی ، سركار خانم كتایون
- خوب مگه چه عیبی داره، با یك مشت پیرزن و پیرمرد اون دختر بیچاره حوصله اش سر میره بهتره یه جوون هم در جمع ما باشه تا با هم صحبت بشن
- من هیچ علاقه ای به این مصاحبت ندارم.
- علاقه پیدا میشه صبر كن
- نمیخوام هیچ علاقه ای به هیچ موجودی پیدا كنم . دیگه از دل بستن متنفرم
- عصبانی نشو پسر، من نمی خوام با تو بحث كنم ولی دوست دارم بیای، میای؟
- اگه اصرار داری، باشه
- خیلی خوشحالم كردی
- ولی بذار از همین حالا بگم من هیچ علاقه ای به كسی ندارم خواهش می كنم شایعه پراكنی نكنید.
- مطمئن باش ، پس برای شام منتظرت هستیم
- حتما
- سعی كن بموقع بیای
- سعی میكنم ، ولی من می دونی كه كار دارم .
- امیدوارم خوش باشی
كیانوش با تمسخر تكرار كرد:"خوش!" كیومرث خداحافظی كرد و رفت او بار دیگر پشت میزش قرار گرفت و شروع به وارسی پرونده ها كرد و باز صدای زنگهای پی در پی تلفن و پاسخهای خسته كننده و كارهای همیشگی آغاز شد.
__________________
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:47 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها