بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie

فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie مباحث مربوط به فیلم سینما تلویزیون و تئاتر در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #2  
قدیمی 01-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


( 2 )


فراشباشي:
اگر مجنون هم به ليلي مي‏رسيد، قصه‏اش به من و تو نمي‏رسيد.

اندروني،(شاه نشين، حياط)، روز.
پاري لحافدوز با چشم بسته پنبه مي‏زند. مشاطه، دختر لر را بزك مي‏كند. زنان مي‏كوشند تا لباس ديگري بر او كنند. دختر لر، لباس تحميلي را در آورده، آرايشش را پاك مي‏كند. سوگلي در معيت چند خواجه از راه مي‏رسد. دختر لر به آن ها دندان نشان مي‏دهد.
سوگلي:
به سپيدي دندانت نناز چشم سپيد، اين گيس سپيدها همه دندان سپيد آمده بودند... سرسره سوارش كنيد.
زنان بر سر او مي‏ريزند و بارها از سرسره او را سر مي‏دهند.

حجلة ناصرالدين شاه، شب.
سلطان روي تخت، آلبوم عكس زنانش را ورق مي‏زند. روي عكس سوگلي انيس الدوله مكث مي‏كند.
صداي جارچي:
ذات ملكوتي صفات، السلطان بن سلطان، شاه بابا، ناصرالدين شاه قاجار، به حجلة مباركه نزول اجلال فرموده‏اند.
صديق الحرم دختر لر را با طناب كشان كشان مي‏آورد. دختر لر، جعفر را صدا مي‏كند و مي‏خواهد بگريزد.
ناصرالدين شاه:
(به سمت او مي‏آيد و طناب را مي‏گيرد.) ما چه كم از جعفر داريم؟ (دختر لر سلطان را با طناب به سمت شهر فرنگ مي‏كشد. سلطان او را سخت نگهداشته.) مليجك را خبر كنيد با ما باشد.
صديق الحرم:
مليجك؟!
مليجك:
(از پشت شهر فرنگ بيرون مي‏آيد.) جعفرالدين شاه قاجار با ملي امري داشتند؟
صديق الحرم:
مليجك بيرون بيا. روايت اين اقدام در اندروني و بيروني شايع مي‏شود، شرع و عرف به ساحت مطهر دامان سلطان تشكيك مي‏كند.
ناصرالدين شاه:
پدر سوخته برو لاي دست پدرت.
صديق الحرم:
جسارت است. (عقب عقب خارج مي‏شود.)
ناصرالدين شاه:
ملي جان اين اسباب شور و حيرت را بلدي به كار بيندازي؟
مليجك:
(كليد را مي‏زند. فيلم مي‏چرخد. نور شهر فرنگ و نور روي دختر لر پرپر مي‏كند. با ثبات نور شهر فرنگ، نور از دختر لر رفته، با طنابش غيب مي‏شود و بادي مي‏وزد.) بنگريد حالا ما عكاسباشي تريم يا عكاسباشي؟!
ناصرالدين شاه:
(سر در شهر فرنگ مي‏برد.) پدر سوخته چه زود رژيستور شدي!
دستگاه تند مي‏چرخد. [دختر لر با سرعت از كوه بالا كشيده مي‏شود. چاقو با سرعت پايين مي‏آيد.] دختر لر با سرعت در كاخ فرو مي‏افتد.
دختر لر:
(دورتند) تهرون؟ تهرون؟ كه مي‏گن جاي قشنگيه اما مردمش بدن.
ناصرالدين شاه و مليجك دور تند مي‏خندند.

سردابه، اندروني، روز.
نور از سوراخ هاي مشبك داخل شده و دود داخل سردابه آن ها را پر رنگ كرده است. زنان در سردابه هر يك مشغول كاري هستند. صديق الحرم، سوگلي و خواجه‏ها وارد سردابه مي‏شوند و از راهروهاي پيچ در پيچ عبور مي‏كنند.
صديق الحرم:
مسبوق به سابقه نيست كه سلطان با صيغه‏اي بيش از يك شب بيتوته كرده باشد. حال نه شب و هشت روز است كه قرق نمي‏شكند و سلطان از حجلة مباركه خروج نمي‏كنند. چاكر نگران مزاج مبارك هستم.
سوگلي:
دختر لر لعبتي نيست. دلربايي از سينموتوگراف است كه ميمون را مهد عليا نشان مي‏دهد. (شال روي دوشش را در آورده، داخل تشت يكي از زنان مي‏اندازد.) فرداست كه او سوگلي شود و رختش را در تشت من بيندازد. (زني شالي ديگر به دوش او مي‏كشد.)
صديق الحرم:
خاتون به بستر بيماري برويد. خبر به سلطان مي‏رسد، في‏الفور به عيادت مي‏آيند.
سوگلي:
(در حوض رفته توي آب مي‏نشيند.) به سلطان بگوييد سوگلي مرد، سرخاك ما بيايد. (در حوض مي‏خوابد و سر زير آب مي برد.)
صديق الحرم:
خاتون... خاتون (زنها عكس العملي نشان نمي‏دهند.) شما كه محرميد او را بيرون بياوريد.
يك زن:
من هم سرم را زير آب كردم، چه فايده؟ دنيا را به نوبت قسمت مي‏كنند.
صديق الحرم دوان دوان مي‏‏رود.

حجلة ناصرالدين شاه، شب.
دختر لر آهسته بالا كشيده مي‏شود. چاقو آهسته فرو مي‏آيد. دختر لر آهسته در حجله مي‏افتد.
دختر لر:
(با صداي كند و كشيده) تهرون؟ تهرون؟ تهرون كه مي‏گن جاي قشنگيه، اما مردمش بدن.
ناصرالدين شاه و مليجك به حالت اسلوموشن مي‏خندند. سوگلي به همراه سي زن، همه قيچي به دست، به كندي وارد مي‏شوند. قيچي‏ها را به هم مي‏زنند. سوگلي بافه‏هاي آويختة موي دختر لر را مي‏چيند. او به شهر فرنگ مي‏گريزد. بادي مي‏وزد. زنان فيلم ها را با قيچي تكه تكه مي‏كنند. به جاي خرده فيلم، موهاي دختر لر روي زمين مي‏ريزد كه باد آن ها را مي‏برد. همة اين صحنه پر حركت و اسلوموشن است.

كاخ، جلوي حجره و حجرة عكاسباشي، روز.
[فيلم رگبار: گاريچي در كوچه‏هاي شهر اثاثيه مي‏آورد.] در حياط كاخ، عكاسباشي گاري اثاثيه را مي‏كشد. هشت بچه به همراه او مي‏دوند. به جلوي حجره مي‏رسند. پنج فراش، تابلوهاي كمال الملك را مي‏برند. عكاسباشي بالاي گاري مي‏رود و اثاثيه‏اش را كه تابلوهاي چارلي چاپلين است در قاب هايي هم اندازة قاب هاي فيلم رگبار و يك آينه قدي و يك چراغ به دست بچه‏ها مي‏دهد. همه بچه‏ها به صف چارلي چاپلين‏ها را مي‏آورند. در ميان قاب ها، تصويري از آتيه، نشسته زير درختان بي‏برگ. عكاسباشي آينه قدي‏اش را پياده مي‏كند. اميركبير با درشكه مي‏رسد. به سمت عكاسباشي مي‏آيد. آينه بين عكاسباشي و اميركبير حايل است. اميركبير با عكاسباشي دست مي‏دهد. بعد كمك مي‏كند تا آينه را داخل حجره ببرند.
اميركبير:
اين حجره پيش از تو از آن كمال الملك بود كه قلم به نان نفروخت، چنين باش.
عكاسباشي:
حجره‏اي مخروبه در شمس العماره را با آتيه راغب تر بودم. تا قدرت در دست شماست، مرا از قيد گذشته برهانيد.
اميركبير:
زمانه بر ما حكومت مي‏كند نه ما بر زمانه.
عكاسباشي:
پس بگوييد فراشباشي مرا به آتيه بازگرداند.
اميركبير:
او خبرة ارجاع به گذشته است.
عكاسباشي:
(قابها را از ديوار مي‏آويزد.) مصلحت مي‏دانيد دست به دامان قبلة عالم شوم؟
اميركبير:
قبلة عالم سرگرم مليجك و معشوق السلطنه و محبوب الدوله و عزيزالاياله و سرسره النساه هستند.
عكاسباشي:
پس من چگونه به آتيه مي‏رسم؟
اميركبير:
گام به گام. تو سينموتوگراف صنعت مي‏كني، ذره ذره بر پيشبرد زمانه اثر مي‏كند، آن وقت همه با هم به آتيه مي‏رسيم. [آينه را به ديوار نصب مي‏كند. عكس چارلي و پسرك در آينه مي‏افتد. عكاسباشي و يكي از بچه‏ها، تصوير چارلي و پسرك را ماسكه مي‏كنند.]
عكاسباشي:
وقتي كه در آتيه مي‏زيستم، ديدم كه سلطان امر كرد رگ شما را در حمام زدند.
اميركبير:
از تقدير گريزي نيست.
عكاسباشي:
چگونه راضي هستي كه اميرنظام قاتل خودت باشي؟ با ملت بر سلطان بشور.
اميركبير:
ملت خسته از كار روزانه به خواب قيلوله رفته‏اند. ديگران يا چون ميرزا رضا مي‏پندارند كه كار اين ملك با كشتن سلطان قوام مي‏يابد و يا چون اين بنده مي‏كوشند تا آنجا كه مي‏توانند اصلاح كنند. (از اتاق بيرون مي‏آيد و سوار درشكه مي‏شود.)
عكاسباشي:
عاقبت هر دو يكي است. شاه رگ اميركبير و گردن ميرزا رضا را خواهد زد.
فراشباشي:
(به همراه وزرا با اسب سراسيمه مي‏رسند.) جناب امير نظام، سلطان از واقعة بلواي حرمسرا، پريشان و نزار در بستر بيماري خفته بود، حكيم باشي احضار شد، گل ختمي استعمال كرد، افاقه نداد. ساعتي پيش از بستر برخاستند. سوگلي و اهل حرم را بيرون راندند و در اندروني با مليجك خلوت كرده‏اند. يكي بايد به داد دولت و ملت برسد.
اميركبير با درشكه به همراه سواران به تاخت مي‏روند.

حياط اندروني ، روز.
مليجك بر سرسره مي‏سرد. ناصرالدين شاه با دوربين سه پايه دارش عكس مي‏اندازد. مليجك در حالت هاي مختلف روي سرسره فيكس مي‏شود.
ناصرالدين شاه و مليجك آلبوم نگاه مي‏كنند. عكس سوگلي ورق مي‏خورد، عكس دختر لر مي‏آيد.
مليجك:
اين هشتاد و پنجمين سوگلي است قبلة عالم.
ناصرالدين شاه:
من قبلة عالم نيستم، جعفرم. (حركت دستش شبيه جعفر است.) مي‏آي با من بريم تهرون؟
مليجك:
(با تقليد از بازي دختر لر) تهرون؟ تهرون؟ تهرون كه مي‏گن جاي قشنگيه، اما مردمش بدن.
مي‏دود و سرسره سوار مي‏شود. سلطان نگاه از مليجك به آلبوم مي‏دهد. (عكس روفيا به حركت درآمده، مردي با آكاردئون وارد مي‏شود و بعد صداي آواز مي‏آيد.)

راهرو، روز.
صداي آواز از صحنه قبل ادامه دارد. [فيلم رگبار: پروانه معصومي با چادر در كوچه‏اي مي‏آيد. روي ديوار نوشته شده: اين خط و بگير و بيا. فني‏زاده در كنار خط مي‏آيد.] در راهروي طولاني كه ديوارها و سقف و كف آن از پوسترهاي سينمايي به توالي تاريخي پر است و نور شديد انتهاي آن، راهروي "ناروني" را تداعي مي‏كند. پروانه معصومي ميانسال از جلو مي‏رود و عكاسباشي گاري‏اش را در پي او مي‏كشد. بچه‏اي چون پسرك فيلم چارلي، فيلم هاي غبار گرفته و تلنبار شده و بر هم و قوطي‏هاي زنگ زده فيلم را داخل گاري مي‏ريزد. دوربين از عقب آن ها مي‏رود. پروانه معصومي در نور شديد سالن فيد مي‏شود. [فيلم رگبار: فني‏زاده كنار پروانه معصومي مي‏نشيند. بچه‏ها ناظر بر آن هايند.] ادامه حركت گاري عكاسباشي. خودش نيز در نور سالن فيد مي‏شود. [پروانه معصومي هنوز نشسته است كه فني‏زاده فيلم رگبار در كوچه فيد مي‏شود.]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:43 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها