بچه های کرماشان - گفتگوی کرمانشاهی -کلوپ بچه های کرمانشاه

[آناهیتا الهه آبها]

ترنم او انهيتا كه نوشتي با مني؟؟؟ نكو روله نكو گنا داره الان دينم افتاد گردنت حلالت نمكنم

ترنم جديدا هم شدي خانوم اعلام وقت هم شدي ناظم ميداني شباهتشان تو چيزه؟

هر دو شان مانتو ميپوشن تا نوك پا مقنعه ميپوشن تا كمر تازه عينكم ميزنن...خيلي بهت مياد هاااا

فرانك خانوم هم دوواره اوقر و خير دانيشه مال خانِم...خدا بكنه هرجا هستي بهت خوش بگذره

فرگل رسيدن به خير آقا اي ماموريت كه ميگن مزه چه ميده؟

آخه يه عمويي دارم بشش ميگيم چرا احوالي ازمان نميپرسي ميگه خو هي ماموريتم هي خودشه ميگيره برامان

آقا سهراب چراكسي جوابتو نميده؟پَ ما اي جا چه كاره ايم...خانوم ناظم بيا غيبت آقا سهراب خط بزن

سلام بهار جان ان شاالله اگه خدا بخواد مياي كرماشان يه دلي از عزا درمياري لامصب هيچي بدتر از دلتنگي نيست

آقا مهدي خيلي خوش آمدي ملال كرمانشاه...

آ كره بعد يه قرن ورود باران خانوم مبارك باشه ميگم اصلا اينجا باطراوت شده نگو باران آمده

مهبا بيا ديگه كره ده روزت شد ده سال

اميدوارم همه همشهري هاي عزيزمان خوش باشن...يه دعايي هم برا اي دل گرفته ما بكنين شايد باز شد...