بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 06-10-2012
گمشده.. آواتار ها
گمشده.. گمشده.. آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266

481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

)
نامه اش را بار دیگر خواندم و به فکر فرو رفتم . برادرش را بار ها در آن خانه دیده بودم ، اما هیچکدام هرگز توجه ای به یکدیگر نداشتیم من در اکثر مواقع او را می دیدم که در حیاط خانه خودشان به فرا گیری درس مشغول است . و یکبار هم خواهرش در مورد او گفته بود که برادرم در سال سوم دبیرستان درس می خواند . و به غیر از این هیچ چیز دیگری در مورد او نمی دانستم . دقیقا در آن لحظه قیافه اش را به خاطر نداشتم ، زیرا هرگز به اندازه کافی و با دقت و کنجکاوی نگاهش نکرده بودم . اما ظاهرا یک سال از من بزرگتر می نمود . کاملا گیج شده بودم ، من چیزی از او نمی دانستم ، حتی نمی دانستم منظورش چیست ؟ چه کاری ممکن بود با من داشته باشد ؟ .
به هر جهت آن شب را با بی تفاوتی مثل شبهای پیش گذراندم . فردای آن روز طبق خواسته او ساعت 5 به محل قرار که در واقع پشت بام منزل خودمان بود رفتم . او در آنجا منتظرم بود . برای اولین بار با دقت نگاهش کردم . چندان قیافه جالبی نداشت . خیلی معمولی تر از آن بود که فکر می کردم . سیگاری لای انگشتان کشیده اش دود می شد که با ژست مخصوصی آن را به لب خود نزدیک می ساخت و دود آن را با ولع تمام حلقه حلقه بیرون می داد . به خاطر جثه لاغر و ریزش کمتر از سن واقعی خود به نظر می رسید . نمی دانستم به او چه بگویم . با این وجود سر صحبت را به نحوی باز کردیم و چند کلمه ای بین ما رد و بدل شد . صحبتهایمان خیلی معمولی و بچه گانه بود . او اظهار تمایل کرده بود که با من دوست شود . می گفت :
- ما می توانیم دوستان خوبی برای یکدیگر باشیم . ممکن است شما مرا قابل و شایسته دوستی خود ندانید اما من خیلی تنها هستم و به یک همدم و هم صحبت نیاز دارم . . .
آن روز بدون اینکه لحظه ای بیاندیشم به او پاسخ مثبت دادم ، و قرار شد در بیشتر اوقات بیکاری بوسیله نامه جویای حال یکدیگر گردیم و من نیز پذیرفتم . چند هفته از این جریان گذشت . من و او کرارا بوسیله نامه با یکدیگر در ارتباط بودیم . البته من تا آن زمان هیچگونه علاقه و احساس خاصی نسبت به او در خود حس نمی کردم ، اما با گذشت زمان ، هر چه بر مقدار نامه هایش افزوده می شد . حس می کردم که از نظر روحی و فکری بیشتر به او وابسته می شوم . ما از نظر مشکلات خانوادگی همانند سیبی بودیم که از وسط به دو نیم کرده باشند . و همین مسئله باعث یک همبستگی عاطفی بین من و او گردید . می دانستم که وجه مشترک بین ما تنها ناکامی خانوادگی است . او نیز همچو من از کانون گرم خانوادگی محروم بود . پدرش ، مادر او را سالها پیش طلاق داده و خود ازدواج کرده بود ، و فرزندان بیشماری از زن دوم خود داشت ، در نتیجه فرصتی جهت رسیدگی به این فرزند خود که در حضانت مادرش بسر می برد نداشت و مادر او هم با پیر مرد مفلوک و علیلی عروسی کرد ، که ثمره آن یک پسر و یک دختر بود و نا پدریش خیلی زود از دنیا رفت . حالا چشم امید مادر به همین پسر 17 ساله بود که روزی عصای دستش گردد . او در نامه هایش می نوشت که از محبت پدر و مادر محروم بوده و همیشه در زندگی احساس تنهایی می کند . کم کم هر چه زمان جلو تر می رفت به همان نسبت نیز من خودم را به او نزدیکتر حس می کردم . با خود می گفتم : ما می توانیم مرحمی برای قلب زخم خورده یکدیگر باشیم ، و کمبود های روانی همدیگر را برطرف سازیم . از آن به بعد وجود او در زندگی من نقش مهمی را ایفا نمود . می پنداشتم آن شخصیت ارزنده ای را که بتواند مرا به خوشبختی نهایی برساند یافته ام . هر دو محروم و هر دو دل شکسته ، هر دو خود را مواجه با یک مشکل مشترک می دیدیم پس طبیعتا یک کشش کاملا طبیعی ما را به سوی هم جذب می نمود .
پس از آن به تدریج سعی داشتم که رابطه خود را از حد نامه نوشتن گسترش داده تا بیشتر با هم در تماس باشیم . اکثر اوقات به دور از چشم بزرگتر ها با هم به گردش می رفتیم ، در آن لحظات فقط و فقط در مورد مشکلات زندگی صحبت می کردیم . هرگز سخن از عشق و دوست داشتن نبود . گویی او موجودی بود بیروح ، که تنها به یک هم صحبت و مستمع نیاز داشت .
در اثر مرور زمان پی بردم که دوستش دارم . شاید به وجودش عادت کرده بودم ، اما اینطور می پنداشتم که عاشقش شده ام .
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها