بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > رمان - دانلود و خواندن

رمان - دانلود و خواندن در این بخش رمانهای با ارزش برای خواندن یا دانلود قرار میگیرند

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #11  
قدیمی 06-10-2012
گمشده.. آواتار ها
گمشده.. گمشده.. آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266

481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

(12)
روز و شب در گوشه ای می نشستم و اشک می ریختم . مادرم در کنارم می نشست و سعی می کرد دلداریم دهد . قطرات اشک را با نوک انگشتان مهربانش ، از چهره ام می زدود و می گفت :
- شهره جان ، عزیز دل مادر ، تو باید گذشته ها را بکلی دور بریزی . ورق سرنوشتی را پاره کنی و آن را از نو دوباره بسازی . تو باید سازنده باشی . به فردای خود امیدوار باش . . .
اما من در ویرانه های عشقم همچو بوفی سرگردان می گریستم و آوای شوم مرگ سر می دادم . احتیاج به هوای پاک و بی غباری داشتم تا ریه هایم را از آن پر سازم . ریه هایی که در طول زندگی خفقان آورم ، از هوای مسموم پر شده بود . ناله های سردم در دل سیاه شب مدفون می گشت . هیچکس نبود که تسکین دهنده آلام و درد هایم باشد . می دیدم که در این میان باعث رنج و عذاب روحی پدر و مادرم نیز شده ام . نمی خواستم آنها همچون من متحمل این همه عذاب شوند . سعی داشتم خونسرد باشم و خود را تسلیم تقدیر سازم ، زیرا فهمیده بودم که سرنوشت دست نیرومندی دارد و پر قدرت تر از من است . آری خود را به دست تقدیر سپردم تا او به هر سو که خود اراده کند راهیم سازد . در جستجوی دستاویزی بودم تا بتوانم گذشته ها را به فراموشی بسپارم ، و چون در منزل احساس کسالت می کردم ، خیلی زود به فکر دست و پا کردن شغلی افتادم . پس از چند ماه تلاش توانستم در یکی از سازمانهای نظامی استخدام شوم . از آن روز به بعد ، من دیگر سربار خانواده ام نبودم . داشتن یک شغل مناسب برایم الزامی بود ، تا بتوانم ساعات زندگیم را بیهوده هدر ندهم . رفته رفته احساس آرامش می کردم . در محیط کار کمتر به گذشته ها فکر می کردم . سعی داشتم با گذشته خود نجنگم و تا حدودی نیز موفق شده بودم . در این فاصله چند نفر به خواستگاریم آمدند ، ولی من تصمیم داشتم به این زودی تن به ازدواج ندهم . هنوز در اعماق قلب و روح خود احساسی مبهم نسبت به گذشته ها در خود حس می کردم . این بار می خواستم با چشمانی باز و دیدی وسیعتر در مورد آینده بیاندیشم .
یک سال و اندی از آن زمان گذشت . در این فاصله زمانی نسبتا کوتاه نا پدریم منزلشان را فروخت و از آن خانه به جای دیگر نقل مکان کردیم و من تمامی خاطراتم را در آنجا مدفون ساختم و از آنجا به خانه جدید رفتم . پس از گذشت چند ماه ، بطور کلی گذشته ها را فراموش کرده بودم و به فکر ساختن آینده بهتری بودم .
در یکی از روز ها ، بار دیگر حادثه ای برایم رخ داد ، که مسی زندگیم را عوض کرد . آن روز یکی از سرد ترین روز های زمستان بود . وقتی از خواب برخاستم به ناگاه متوجه شدم که برف سفید ، سراسر زمین را پوشانده است . چون چند دقیقه ای دیر شده بود ، بیدرنگ لباس پوشیده و جهت رفتن به اداره از خانه بیرون رفتم . از بخت بد ، با کمبود وسیله نقلیه مواجه شدم . به علت سرما و یخبندان ترافیک سنگینی ایجاد شده بود . در گوشه ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که اتومبیلی در چند قدمی من توقف نمود . وقتی خوب دقت کردم از لا بلای شیشه بخار کرده اتومبیل ، راننده را شناختم . یکی از همکاران بود . خیلی خوشحال شدم و فورا سوار شده و از او تشکر کردم .
در مورد این همکار باید بگویم که او افسر جوانی بود که به تازگی به اداره ما منتقل شده و در همان دفتری که من کار می کردم ، در مقابلم می نشست . چند بار او را دیده بودم ، ولی تا کنون فرصت نشده بود از نزدیک با او صحبت کنم . ساعتی بعد وقتی به اداره رسیدیم ، پیاده شدم و بار دیگر از او به خاطر کمکی که به من کرد تشکر کردم . او وقتی به این مطلب پی برد که هیچ سرویس اداری از مسیر منزلم به اداره رد نمی شود ، پیشنهاد کرد که چون مسیر هر دو یکی است ، این افتخار را داشته باشد که صبحها مرا به اداره برساند . من نیز در جواب از او سپاسگزاری کردم و به طرف محل کارم روانه شدم .

پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها