به زبان ساده, ”كارآفريني“ همان فرآيند تاسيس يك كسبوكار (شركت) برمبناي يك فكر و ايده نو است. يك يا گروهي از افراد كه به آنها ”كارآفرين“ ميگوييم, فرصتي نوين را كشف كرده ويا خلق ميكنند و برپايه آن شركت يا موسسهاي خصوصي را بنيان نهاده و دل را به دريا زده و وارد عرصه بازار و رقابت ميشوند. كارآفريني نيازمند وجود فرهنگ خاصي است. هر فردي نه توانايي و نه تمايل به كارآفريني دارد. به همين علت و باتوجه به اهميت كليدي كارآفريني در اقتصادهاي نوين (ايجاد شركتهاي كوچك و متوسط), كشورهاي مختلف مصممانه برنامههاي مفصلي را براي بسط چنين فرهنگي در جامعه خود تدارك ديدهاند تا بتوانند همچنان مسير رشد و پوياييشان را ادامه دهند. موفقترين كشور در اين زمينه, آمريكا است. متاسفانه در كشور ما, افراد بيشتر روحيه ”كارمندي“ دارند تا كارآفريني و ريسكپذيري. اميدواريم مديران كشور بكوشند برمبناي يك برنامهريزي جدي, به ارتقاي فرهنگ كارآفريني در كشور نايل آيند.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|