همسفر}گوگوش...
تو از کدوم قصه ای
که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه
بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین
تو از کدوم هوایی
که از قبیله من یه
آسمون جدایی
اهل هر جا که باشی
قاصد شکفتنی
توی بهت و دغدغه
ناجی قلب منی
پاکی آبی یا ابر
نه خدایا شبنمی
قدر آغوش منی
نه زیادی نه کمی
من و با خودت ببر
ای تو تکیه گاه من
خوب مثل تن تو
با تو همسفر شدن
من و با خودت ببر
من به رفتن قانعم
خواستنی هر چی که هست
تو بخوای من قانعم
ای بوی توگرفته تن پوش کهنه من
چه خوبه با تو رفتن رفتن همیشه رفتن
چه خوب مثل سایه همسفر تو بودن
هم قدم جاده ها تن به سفر سپردن
چی می شد شعرسفر
بیت آخری نداشت
عمر کوچ من و تو
دم واپسین نداشت
آخر شعر سفر آخرعمر منه
لحظه مردن من لحظه رسیدنه
__________________
-------------------------------
ای تو همیشه در میان
آمدمت که بنگرم
گریه امان نمی دهد 
ویرایش توسط dear59 : 09-18-2009 در ساعت 11:36 PM
|