کاریکلماتور

[ساقي]

گفت
جوجه ها را
آخر پاييز می شمرند
امـا
بهاري در راه بود
سبز
با پرستوهايي بيشمار!

...
..
.

[SonBol]

کاري کلمه ماتور

عاشق ِ هم نوازی اركستر هستم.

گرگ و میش، خون بارترین طلوع است.

دور اندیش، گاهی نزدیك را گم می كند.

نبضم عاشق ِ ترانه ی �دل ای دل� است.

دادگاه �تجدید� نظر، �شهریور� برگزار شد.

معلم ریاضی با حواس �جمع� درس می داد.

برای تخریب آدم ها، از بالاخانه آغاز می كنند.

گرگ، رفیق گرمابه و گلستان چوپان دروغگو شد.

پرنده، به فكر استخدام در نیروی هوایی افتاد.

آدم بی كله، با گذشت زمان كله گنده ‎شد.

بیداری، زنگِ تفریح خوش خواب است.

بی دست، با كسی هم دست نشد.

آب گرفتگی، سبب اصلی طغیان بود.

رویای فرهاد، دیابتی ترین رویا است.

نشئه ترین فنر، �فنر لول� است.

[ساقي]

چه کسی می داند

پشت این چشم

- که از حسرت آئینه سخن می گوید-

آفتابی ست بلند!

[ساقي]

بخوان پرنده ی نور!

سرشت ظلمت

ویرانی ست!

[ساقي]

آسمان

بوته ياسي ست

كه در پنجره ی خانه ی ما

رسته است!

[ساقي]

در ميوه چيني بي گاه،

رؤيا را نارس چيدند،

و ترديد

از رسيدگي پوسيد!



...

[ساقي]

خوشا به حال گياهان

كه عاشق نورند

و دست منبسط نور

روي شانه آنهاست!

[ساقي]

هميشه با نفس تازه راه بايد رفت

و فوت بايد كرد

كه پاك پاك شود

صورت طلايي مرگ!

..

[ساقي]

صداي پاي تو آمد

خيال كردم باد

عبور مي‌كند

از روي پرده‌هاي قديمي!

[ساقي]

شروع می شود غزل
به یک نگاه ناب تو

هوا ترانه می شود
به ناز آفتاب تو

همین که خواب می برد
چشم پر از گناه من

غریق اشک می شود
چشم بدون خواب تو!

همیشه از مسیر تو کمی
که دور می شوم

دوباره ختم می شود
تمام راه ها به تو!