مشاعره سنتی

[شابادی]

نکو کار تر زو به ایران کسی
نیابی وگر چند پویی بسی
فردوسی

[افسون 13]

یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است

[شابادی]

ترا خواهد بیند روزکی چند
کلید خویش را مگذار در بند
نظامی گنجوی

[لاوین]

دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار

می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست

[haftcheshme]

نوای گرم نی،ازفیض آتشین نفسی است
زسوزسینه بودگرمی ترانه ی ما

[haftcheshme]

نوشته اصلی توسط lavin

دل به پیغام وفا هر کس که می‌آرد ز یار

می‌دهم تسکین و می‌دانم که حرف یار نیست

تیری که زدی بردلم ازغمزه ی خطا رفت
تابازجه اندیشه کند رای ثواب

[لاوین]

به هواداری او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم

[10691]

ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب

[haftcheshme]

بهارمی گذرد،خیزودست دلبرگیر
به پای لاله وگل،دورعشرت ازسرگیر

[haftcheshme]

زرکه مشغولت کندازکردگار
بت بود،درخاکش افکن زینهار