شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

04-13-2010
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 493
سپاسها: : 0
15 سپاس در 10 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بین من و تو فاصله غوغا میکنه
یاد حرفای قشنگت منو رها نمیکنه تو منو گذاشتی رفتی توی روزگار وحشی
توی کوچه های غربت دنبالم حتی نگشتی تو مثل ستاره ای که تو شبهای سیاهم ،
می درخشی و میشی جون پناهم تو مثل طراوت گلای پونه
چرا رفتی از برم ای دیوونه تو مثل یه تیکه ابری توی آسمون آبی ، پاک و ساده مثل رویا مثل خوابی بگو یکبار آره یکبار برمیگردی ، یا هنوزم بی تفاوت یخ زدی .
|

04-13-2010
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0
66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
...
بعضي روزها آدم بدبخت مي شود
بعضي روزها دلت مي گيرد
بعضي روزها همه چيز بوي دلتنگي مي دهد
بعضي روزها هيچ كس دوستت ندارد
بعضي روزها آسمان ابري است اما تو گرمت است
بعضي روزها خيابانها كثيف تر است
بعضي روزها آدم ها عبوس تر
امروز از آن روزهاست
حالم اصلا خوب نيست !
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
|

04-13-2010
|
 |
کاربر فعال بخش سینما 
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: بهشهر
نوشته ها: 1,694
سپاسها: : 1
31 سپاس در 27 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آینه از فرهاد
میبینم صورتمو تو آینه
با لبی خسته می پرسم از خودم
این غریبه کیه از من چی میخواد
اون به من یا من به اون خیره شدم
باورم نمیشه هر چی میبینم
چشامو یه لحظه رو هم میزارم
به خودم میگم که این صورتکه
میتونم از صورتم ورش دارم
میکشم دستمو رویه صورتم
هر چه باید به دونم دستم میگه
منو تویه آینه نشون میده
میگه این تویی نه هیچ کسه دیگه
جایه پایه تموم غصه ها
رنگه غربت تو تمومه لحظه ها
مونده رویه صورتت تا به دونی
حا لا امروز چی ازت مونده به جا
آینه میگه تو همونی که یروز
می خواستی خورشیدو با دست بگیری
ولی امروز شهره شب خونت شده
داری بی صدا تو قلبت میمیری
می شکنم آینه رو تا دو باره
نخواد از گذشته ها حرف به زنه
آینه میشکنه هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکش عکسه منه
عکسا با دهن کجی بهم میگن
چشمه امیدو ببر از آسمون
روزا با هم دیگه فرقی ندارن
بویه کهنگی میدن
تمومشون
__________________
ما خانه به دوشیم ما خانه به دوشیم تیم اس اس به دو عالم نفروشیم سال 89 تو دربی 69 شیث رضایی دنبال فرهاد بدو آی بدو آی بدو آی بدو آی بدو
|

04-13-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مهیار مستوفی - شعر
کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد و با یاد
کوههای پر برف قفقاز خود راسرگرم کند یا برهنه
در برف دی ماه فرو غلتد و به آفتاب تموز
بیاندیشد نه هیچکس !
هیچکس چنین خطری را به
چنان خاطره ای تاب نیاورد
از آنکه خیال خوبی ها
درمان بدی ها
نیست بلکه صد چندان بر زشتی
آنها می افزاید.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-13-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مهیار مستوفی - شعر
پای در زنجیر پرواز می کنم با غمهای درون اوج
میگیرم با شکست هایم به پیش میتازم با
اشکهایم لبخند می زنم با صلیبم به قله قلب
انسان صعود میکنم
ای خداوند
ای خداوند
بگذارتا صلیبم را بستایم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-13-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مهیار مستوفی - شعر
میبینم صورتم و تو
آیینه با لبی خسته می پرسم از خودم
این غریبه کیه؟
از من چی می خواد؟
اون به من یا من به اون خیره شدم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-13-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مهیار مستوفی - شعر
یک شب آتش در نیستانی فتادسوخت چون اشکی که
بر جانی فتادشعله تا سرگرم کار خویش شدهر
نیی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت:
کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-13-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مهیار مستوفی - شعر
گرم و زنده بر شن های تابستان
زندگی را بدرود
خواهم گفت
تا قاصد قلب میلیون ها لبخند گردم
آسمان مرا در بند خواهد گرفت و دریا
دلش را
خواهد گشود
زمان در من خواهد مرد و من
در زمین خواهم خفت
خواه زمان در من خواهد مرد و من در
زمین خواهم خفت
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

04-14-2010
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2008
نوشته ها: 493
سپاسها: : 0
15 سپاس در 10 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خواستی که خنده باشه تموم لحظه هامون
چی شد که من نخواستم با هم باشن دلامون
گذاشتی پای عشقت ، تموم داشته هاتو
چی شد که من ندیدم خواهش و گریه هاتو
تو گفتی ، نشنیدم ، خوبیاتو ندیدم
حالا که دل بریدی ، به خواستنت رسیدم
خیال می کردم اون روز که عاشقت نمی شم
کاشکی بازم دوباره ، بیای بمونی پیشم
سپردی احساستو به قلب سرد و خسته ام
کجایی تا ببینی چشم انتظار نشستم
میراث عاشقی رو ، تو توی دلم گذاشتی
به حرفت که رسیدم ، فرصت برام نذاشتی
همیشه کار من بود ، گناه بی وفایی
ای بی وفاتر از من ، محتاجتم کجایی (کجایی)
میراث عاشقی رو ، تو توی دلم گذاشتی
به حرفت که رسیدم ، فرصت برام نذاشتی
|
کاربران زیر از عاشق به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

04-14-2010
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0
66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وقتی که بن بست غربت٬ سایه سار قفسم بود/ زیر رگبار مصیبت٬ بی کسی تنها کسم بود.
__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت ترکیبی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 04:04 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|