بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #31  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مانند لطفعليخان

مانند لطفعليخان


لطفعليخان يكى از سربازان دلير ايران است كه رشادتهاى او موجب حيرت دوست ودشمن بود و حتى آقا محمد خان قاجار كه بزرگترين دشمن او محسوب مى شد به شجاعت وتهور او اعتراف داشته است .
چنانكه وقتى به او خبر دادند كه در يك شب از براى
باباخان (فتحعليشاه پسر برادر و وليعهد آقا محمد خان ) چند پسر به وجود آمده ، آقامحمد خان گفت :
اى كاش در ميان آنها يك نفر مانند لطفعليخان پيدا شود
!


رازى . عبدالله ( تاريخ كامل ايران تهران سال 1369 ص 455.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #32  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض تيمور لنگ و حافظ

تيمور لنگ و حافظ


در سال 794 ه . ق تيمور لنگ پس از تصرف شهر شيراز و برانداختن سلسله آل مظفر علماى شيراز را براى مناظره ، جمع كرد و كسى را نزد حافظ فرستاد و به حضور خود طلبيد.
چون ملاقات حاصل شد به حافظ گفت :
من اكثر ربع مسكون را با اين
شمشير و هزاران جاى و والايت را ويران كردم تا سمرقند و بخارا را كه وطن مالوف وتختگاه من است آباد سازم ، تو مردك به يك خال هندى ترك شيرازى آن را فروختى ؟
در
اين بيت كه گفته اى :

اگر آن ترك شيرازى بدست آرددل ما را

بخال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

خواجه حافظ كه در برابر آن جلاد بزرگ قرار گرفته بود با لبخند گفت :
اى
سلطان عالم از آن بخشندگى است كه بدين روز افتاده ام .
تيمور از اين لطيفه خوشش آمد
و نه تنها او را مجازات نكرد بلكه او را نوازش ‍ نمود.


ژنرال سايكس تاريخ ايران ج 2 ص 178.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #33  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خربزه نوبر

خربزه نوبر

زمانيكه تيمور لنگ شهر خوارزم را در محاصره داشت و با يوسف صوفى اميرخوارزم به جنگ مشغول بود، از ترمذ تعدادى خربزه نوبرانه براى تيمور آوردند،تيمور گفت :
اگر چه يوسف صوفى با ما راه مخالفت مى پيمايد اما چون با ما نسبت
خويشاوندى دارد، خوبست نوبر خربزه را با او بخوريم .
خربزه را در طبقى زرين
گذاشتند و پيش او فرستادند.
يوسف دستور داد، خربزه ها را در آب انداختند و طبق زرين
را به دربانان بخشيد و با لشكر مجهزى از دروازه خارج شده به جنگ پرداخت .
عمر شيخ
به مقابله او شتافت و تا شامگاه جنگ سختى بين آنها جريان داشت ، لشكر صوفى پس ازاين جنگ به درون شهر بازگشتند.


محمداحمد پناهى ( تيمور لنگ تهران كتابفروشى حافظ ونمونه ، چاپخانه ديباچاپ اول سال 1363 ص 114.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #34  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض شادى روح هلاكو

شادى روح هلاكو



هلاكوخان مغول يكى از جنايتكاران معروف تاريخ است كه اهالى چندين شهر راقتل عام نموده و هزاران انسان بى گناه را از دم تيغ گذراند.

وى در
سال 663 هجرى قمرى بدار مكافات شتافت و بازماندگان از براى راحتى روح او چنددختر زيبا را در سردابه اي كه جنازه او بود محبوس ساختند!!!


عبدالله رازى ( تاريخ كامل ايران ص 320.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #35  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض چرا شاه ايران اسير روم شد؟

چرا شاه ايران اسير روم شد؟


روزى آلب ارسلان سلجوقى با صد سوار در مرزهاى دولت ايران و روم به شكاررفته بود.
روميان آنها را بگرفتند و در بند كردند و نمى دانستند كه سلطان در ميان آنها
مى باشد.
شخصى از قضيه باخبر شد و مخفيانه جريان را به وزير با تدبيرش
خواجه نظام الملك طوسى در ميان گذاشت .
خواجه هشدار داد كه با هيچ كس در اين باره
چيزى نگويد آنگاه در ميان مردم شايع نمود كه سلطان بيمار است و همه روزه با اطبا مى آمد و مى رفت ، در همان زمان سفيران امپراطورى روم براى مذاكره صلح با اميرارسلان به اردوگاه آمده بودند و خواجه نظام الملك به آنها گفت :
چگونه شما صلح مى طلبى و مى
خواهيد صلح كنيد و حال آنكه جمعى از بندگان سلطان را در شكارگاه اسير كرده وزندانى نموده ،
رومانوس امپراطور روم بلافاصله دستور داد كه آنها را آزاد نمايند و چون
آنها به اردوگاه رسيدند نظام الملك و امرا و اركان دولت از شاه استقبال نمودند و زمين ادب را بوسيدند و روميان چون چنين ديدند مدهوش و متحير گشتند.
اما چندى نگذشت كه امپراطور روم رومانوس پس از شكست در جنگ ملازگرد به اسارت آلب ارسلان درآمد پادشاه سلجوقى او را سخت سرزنش ‍ نمود و بعنوان اسير در اردوگاه خودنگه داشت .
روزى قيصر از شدت درد و ناراحتى رو به آلب ارسلان كرد و گفت :
اگر پادشاهى
ببخش ، اگر قصابى بكش و اگر بازرگانى بفروش ، سلطان دو حلقه در گوش اوكرد و او را به كشورش روانه نمود، به شرط آنكه روزى يك هزار دينار به خزانه او واريز نمايد.


مهدى كيوان ( تاريخ غزنويان تامغول از انتشارات دانشگاه اصفهان ص 83.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #36  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض يك من نقره بهتر است يا اسارت

يك من نقره بهتر است يا اسارت


در سال 545 هجرى قمرى تركان چادرنشين غز در نواحى مسير رود سيحون ساكن شدند تا بيعت امير بلخ را پذيرفتند،
چندى بعد حاكم بلخ خواست ماليات سنگينى از
آنها دريافت نمايد.
غزان متعهد شدند كه هر سال بيست و چهار هزار گوسفند براى حوائج
مطبخ شاه تسليم نمايند اما ستمگرى و رشوه خوارى ماءموران منجر به قيام عمومى غزان گرديد و حاكم سلجوقى بلخ به مبارزه با آنان برخاست ، آنها با تضرع و زارى تقاضاى بخشودگى نمودند و متعهد شدند كه اگر سلطان از تقصير آنان درگذرد غيراز آنچه متعهد شده اند هر خانوار يك من نقره تقديم خواهد نمود.
سنجر خواست اين پيشنهاد
را قبول كند ولى بعضى از امرا، او را از قبول اين امر باز گرداندند و غزها دست از جان برداشته به مدافعه پرداختند و لشكر سلطان را به سختى شكست دادند و سنجر را بازوجه اش به اسارت گرفتند و پس از آن به غارت شهرها وقتل و كشتار پرداختند.
سلطان مدت دو سال و نيم در اسارت غزان بود و پس از مرگ زوجه
اش موفق به فرار شد و به مرو آمد اما چون خرابى مرو و اوضاع شهرهائي كه به دست غزان افتاده بود بدانست از كثرت اندوه جان را به جانبخش تسليم نمود.


رازى عبدالله ( تاريخ كامل ايران ص 207.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #37  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض آخرين جشن خليفه

آخرين جشن خليفه


در سال 334 هجرى قمرى احمد ملقب به معزالدوله پسر بويه ماهيگير كه به
اتفاق دو برادرش حسن و على موفق به تشكيل اولين حكومت شيعه مذهب در ايران پس ازاسلام شده بود راهى بغداد مركز خلافت عباسيان شد و مستكفى كه تاب مقاومت در برابراحمد را در خود نمى ديد به استقبال او شتافت وكمال احترام را به جا آورد و بدين صورت بغداد پايتخت عباسيان به تصرف ايرانيان در آمد.

در آن احوال كه مستكفى از نفوذ معزالدوله سخت انديشناك بود، توسط خانمى به نام قهرمانه كه در دربار بسيار با نفوذ بود جشنى برپا گرديد و اين جشن به معزالدوله گران آمد و از همه بدتر آنكه خليفه دستور توقيف رئيس ‍ شيعيان را نيز صادر نمود.

اين
اقدام بر معزالدوله كه شيعه مذهب بود نهايت تاءثير نمود.
بنابراين روزى كه خليفه
بار عام داده بود معزالدوله داخل قصر شد و پس از اداى مراسم ادب روى كرسى نشست ودستور داد رسولانى كه از خراسان آمده اند داخل گردند، فورا دو نفر ديلمى وارد شده وبا مستكفى به فارسى صحبت كرده دست خود را بطرف او دراز كردند، خليفه به تصوراين كه آنها مى خواهند دست بوسى كنند دست خويش را دراز نمود و آن دو ديلمى دست خليفه را گرفته و او را بر زمين افكندند و كشان كشان بطرف در بردند.

سپس معزالدوله بلند شد و هياهوى عظيمى بر پا گرديد، حضار بطرف در فرار كرده يكديگر را لگدمال نمودند و ديلميان قهرمانه و دخترش را دستگير كردند و مستكفى درقصر معزالدوله زندانى شد و در همان روز امير ديلمى ، ابوالقاسم پسر مقتدر را طلبيده وى را بنام(مطيع لله)به عنوان خليفه انتساب نمود و بدين نحو پس از سه قرن خلافت ، خلفاء بنى عباس دست نشانده ايرانيان شدند و بغداد بدست شيعيان افتاد ومراسم عزادارى حضرت امام حسين (ع ) در دارالخلافه بغداد كه تا آن روز مركز توطئه عليه ائمه اطهار و شيعيان بود برپا گرديد.


رازى . دكتر عبدالله ( تاريخ كامل ايران ص183.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #38  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض شاهى كه خود را به كشتن داد

شاهى كه خود را به كشتن داد


در سال 465 آلب ارسلان يكى از سلاطين معروف سلجوقى كه توانسته بودامپراطور روم را به اسارت در آورد در بين راه خوارزم مطلع گشت يوسف خوارزمى يكى ازقلعه بانان ، مرتكب جرمى شده است و او را نزد سلطان حاضر ساختند و تقصيرش بگفتند،

آلب ارسلان دستور قتلش را صادر كرد، اما يوسف درشتى كرد و حرف زشتى را
بر زبان آورد، آلب ارسلان خشمگين گرديد و گفت او را رها كنيد تا خود با تير او راهلاك سازم ،
سلطان تير را در كمان نهاد و او را هدف ساخت ، اتفاقا آلب ارسلان كه
هيچگاه تيرش به خطا نمى رفت ، در اين موقع نتوانست به هدف بزند و او با كاردى كه در دست داشت به آلب ارسلان حمله نمود و ارسلان بلند شد تا از خود دفاع كند، اماپايش لغزيد و بيفتاد و يوسف با كارد چنان زخمى به او زد كه او را از پاى در آورد.
جلب تر اينكه در اين هنگام دو هزار غلام آلب ارسلان ايستاده بودند و صحنه را تماشامى كردند و هيچكدام كوچكترين عكس العملى از خود نشان ندادند و همه مى گريختند و يوسف كارد به دست از ميان آنها فرار نمود.
تا اينكه يكى از اطرافيان آلب ارسلان كه ميخ
كوبى در دست داشت به او حمله كرد و با كوبيدن آن بر سرش ، يوسف را نقش بر زمين ساخت .


كيوان . مهدى ( تاريخ غزنويان تامغول ص 84.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #39  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض انگيزه ازدواج جعفر برمكى با عباسيه :

انگيزه ازدواج جعفر برمكى با عباسيه :


جعفر برمكى نزد هارون از قدرت و نفوذ فوق العاده اى برخوردار بود و بر افكارو انديشه هاى هارون مسلط بود و از نظر موقعيت و مرتبت به حدى رسيده بود كه از فرط محبت و علاقه هارون لباسى تهيه كرده بود كه با هم از آن استفاده مى كردند.

شدت محبت هارون نسبت به جعفر به اندازه اى بود كه هرگز تاب جدائى او را نداشت ، وهمچنين خواهرش عباسه دختر مهدى را خيلى دوست مى داشت و عزيزترين زنان پيش او بود وبر دورى او تاب و تحمل نمى آورد.
هر گاه با جعفر بود بعلت جدائى عباسه عيشش
ناقص بود و هر گاه كه به خواهرش خلوت مى كرد از نبودن جعفر سرورش ناتمام بود،
از اين رو روزى به جعفر گفت :
شادى من به منتها درجه نمى رسد مگر با تو و عباسه ،
من او را به تو تزويج مى كنم تا اجتماع شما جايز و مشروع گردد و ليكن مشروط براينكه فقط در حضور من باشد، با اين شرط عباسه را به عقد جعفر در آورد.
هارون هر دو
را در مجلس عيش و عشرت خود جمع مى كرد و به سبب ديدارشان سرورش كامل و عيشش تام و تمام مى شد.


علوى سيد مهدى ( داستانهاى علوى ص 77).
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #40  
قدیمی 01-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مادرى كه پسر خود را به كشتن داد

مادرى كه پسر خود را به كشتن داد


جعفر برمكى پس از ازدواج با عباسه طبق قراداد مى بايست در غير حضور هارون باعباسه اجتماع نكند لذا بدون او از خلوت كردن با عباسه خوددارى مى نمود.

چون جعفر جوانى زيبا و خوش صورت و دوست داشتنى بود در اندك زمانى عباسه شيفته او شده و طالب وصال وى گشت و خواست در خلوت با وى بنشيند و به آرزوى خودبرسد.
عباسه تصميم گرفت كه براى نيل به اهداف خويش علاج و چاره اى بينديشد و
از اين رو از طرق مختلف و راههاى گوناگون وارد شده و حيله هاى نيك و نقشه هاى لطيف به كار برد ولى از كوشش و جديت خود سودى نبرد و به كام دل نرسيد.

هنگاميكه بى طاقت شد نامه اى به جعفر نوشت و كلمات دل آفرين و سخنان عشق آميز درج كرد و عاجزانه درخواست ملاقات خصوصى نمود،
عباسه
نامه عاشقانه را بوسيله محرمى به جعفر فرستاد.
جعفر پس از اطلاع از محتواى نامه پيك عباسه را با خشونت و تندى رد كرد و مورد تهديدقرار داد،
عباسه نامه اى به او نوشت و بيش از پيش اظهار اشتياق كرد و محبت و دوستى
مفرط خود را در آن منعكس ساخت .
محبت نامه را توسط محرم به دست جعفر رساند، جعفر اين بار نيز از خود تندى نشان داده و قاصد عباسه را دشنام داد و با شديدترين لحن او را برگردانيد و چون عباسه از جعفرنااميد شد به عتابه مادر جعفر رو آورد و او هم ، بينا و دورانديش نبود.

عباسه با سخنان محبت آميز و ارسال اموال فراوان و فرستادن هداياى نفيس ‍ و جواهرات گران قيمت به عتابه ، محبت او را به خود جلب كرد و دلش را ربود تا آنجا كه او را در اطاعت و فرمانبردارى مانند كنيز، و درمهربانى و دلسوزى مانند مادر پنداشت .
در اين هنگام گوشه اى از آرمانها و مقاصدش ‍ را
به او گفت و آگاه ساخت كه داماد شدن اميرالمؤ منين سبب افتخار و باعث مباهات پسر تو است و هر گاه رابطه قوى و نيرومند گردد واتصال دست تو و جعفر از زوال نعمت و سقوط مرتبه و مقام ايمن خواهيد شد.

اكنون شايسته است كه در مواصلت ما كوشش نمايى وسهل انگارى بر خود راه ندهى .
مادر جعفر به درخواست عباسه جواب مثبت داد و او را خاطر
جمع ساخت از هر راهى كه ممكن باشد هر دو را در يك جا جمع كند.
پس ‍ از آن عتابه مادر
جعفر روزى به او گفت :

كنيزى در يكى از قصرها به من تعريف و توصيف شده از ادب و
دانايى و هوش و حلاوت و شيرينى ، با جمال و دلپسند و شگفت انگيز، قامت موزون وهيكل جالب به حدى رسيده كه نظيرش ديده نشده است و در خاندان بزرگ تربيت يافته تصميم گرفته ام او را براى خدمت به تو بخرم و معامله ميان من و مالك او نزديك شده وبزودى پايان خواهد يافت .

جعفر گفتار مادر را پسنديد و به كنيزى كه مادرش او را مى ستوددل بست و بى صبرى را آغاز نمود ولى مادر جعفر از آوردن او مضايقه مى نمود و پيوسته او را امروز و فردا مى كرد و به حدى مسامحه نمود تا اينكه اشتياق قلبى جعفر نيرومندشد و رغبت و تمايلش نسبت به ملاقات او شدت يافت و مى گفت:

خريدن اينچنين كنيزى
ضرورت دارد و هر چه زودتر بايد آنرا خريد. هنگاميكه مادرش دانست كه جعفر ازشكيبايى ناتوان شده و پيمانه صبرش لبريز شده به پسرش گفت :
من آن كنيز را در
فلان شب براى ملاقات تو حاضر و آماده خواهم كرد آنگاه عباسه را از موضوع باخبرساخت و چون شب وعده فرا رسيد عباسه خود را به هفت قلم آرايش كرد و به منزل عتابه آمد و براى ملاقات با جعفر آماده شد. جعفر در آن شب از نزد هارون نوشيده بود زائل نشده بود از مادرش پرسيد كنيز كجاست ؟
گفت هم اكنون مى آيد.
آنوقت عباسه
را كه انتظار مى كشيد با زينت هر چه تمامتر بر جوان مست وارد كردند كه نه بر رخسارو چهره عباسه آشنايى داشت و نه از خلقتش واقف بود .
جعفر مست و اسير شهوت او را نشناخت
و با او هم بستر شد و امرى كه مقتضاى طبيعت بشريت است ميان آنان بوقوع پيوست هنگامى كه جعفر به كام دل رسيد عباسه به او گفت :
نيرنگ دختران پادشاهان را چگونه
ديدى ؟ جعفر گفت :
كدام دختران شهر ياران را قصد و آهنگ كرده اى و جعفر گمان مى كرد او
بعضى از دختران پادشاهان روم باشد.
عباسه گفت : من عباسه دختر مهدى هستم
.
جعفر وقتى كه اين سخن را شنيد تكان خورد و حالت مستى از اونائل شد و نزد مادرش رفت و به او گفت :
براستى كه مرا به بهاء ناچيزى فروختى و
بر مركب تند و سركش سوار نمودى بنگر حال من در آينده چگونه خواهد شد و سرانجام اين امر شديد خواهد رسيد.
عباسه از جعفر باردار شد و پس از پايان مدت
حمل پسرى زيبا زائيد و خادمى با دايه براى او قرار داد و آن كودك را به آنان سپرد وچون ترسيد كه هارون از جريان باخبر شود آن فرزند را با خدمتكار و دايه به مكه فرستاد تا در حرم به تربيت او قيام نماين.

داستانهاى علوى ج 1 ص 79. (اما هارون ازماجرا مطلع گرديد و دستور به قتل عباسه و جعفر صادر نمود.)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:01 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها