شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دل پر درد ، جسم تشنه
دل پر درد ، جسم تشنه ، بی آرام
به بخت تیره صد نفرین فرستادم
به گردون ناسزا دادم
گذشت از پرده های عرش فریادم
بنا های امیدم ریخت ، ویران شد
به اقیانوس جانم سخت طوفان شد
و حتی شاخه ای دست مرا نگرفت
و حتی گلبنی روی مرا ننواخت
دست من کوتاه
چشم حاسد در کمین من
زمان دست مرا نگرفت
تا از بعد دوری ها
زِ گلزار ...
و باز امشب ، چو شبهای دگر
از من تو هستی دور
و من در حسرتت بی تاب
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خلایق گر نمی دانند
خلایق گر نمی دانند ، می دانی که انسانم
چه بود از خلقت من حاصلت یا رب نمی دانم
من آن مهرم که از بی مهری ایام دلتنگم هزاران جلوه دارم لیک ، زیر ابر پنهانم
دلم گلدان شادی بود و خُرد از ضربت غم شد
گلم در غنچه پرپر گشت تا بشکست گلدانم
چو عکس ماه در آینه امواج لرزانم
چو چشم ابر بر حال گل و گلزار گریانم
زِ شادی ها گریزانم ، زِ بس خو کرده ام با غم
زِ بس خو کرده ام با غم ، زِ شادی ها گریزانم
به یاد دوره شادی به یاد عهد آزادی
سرشک غم زِ مژگان می چکد هر شب به دامانم
زِ لطف و طبع گل در پیش پایم خاک می بوسد
که از روز ازل دَستانسرای هر گلستانم
هزاران نغمه پر شور دارم در گلو ، لیکن
برای هر خس و خاری ، نمی خوانم ، نمی خوانم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دیروز
دیروز
دیروز می رفتیم و خاکی بودیم،
امروز ماندیم و خاکستری شدیم
راستان رفتند تا راستی نرود
چپ ها هم راست نرفتند.
از سیم های خاردار گذشتیم
اما از زر و سیم های روزگار هرگز
دیروز تیپ و لشکر می زدیم
امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم
دیروز روز فدا شدن بود
امروز روز فدایت شوم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرا خاموش می مانی؟
دَم ِ مرگم ، ترا پیغام خواهم داد
و ز ِ رفتنم ترا آگاه خواهم کرد
و می دانم که پر اندوه می آیی به بالینم
و با اشک پشیمانی ، همی کوشی به تسکینم
سکوتم را که چندین سال نگشودم
در آنجا باز خواهم کرد
در آنجا جمله یاران را
ز ِ گرد بستر خود دور خواهم ساخت
و تنها با تو در ساعات آخر راز خواهم گفت
رازی تلخ و پر اندوه
از عمری که از کف رفت
و دیگر بار آن را می نخواهم خواست
و دیگر بار آن را می نخواهم دید
برایت باز می گویم ، که با جانم چه ها کردی
و عمری در دلم آتش به پا کردی
برایت باز می گویم ، که سیمرغ غرورم را
به خاک ره کشانیدی
که تنهایم رها کردی
برایت باز می گویم
عذاب آن شب تلخی
که تو در جامه پاک عروسی
حجله گاهی را صفا دادی
و من تا صبحدم خون گریه می کردم
برایت باز می گویم
که هر باری که می دیدم ترا
از خویش می رفتم
برایت باز می گویم
که تنهائی چه آتش ها به جان می زد
چه نیشتر ها به مغز استخوان می زد
برایت باز می گویم غم شب های یلدا را
سکوت بستر بی مونس آغوش تنها را
سپس دست تو را در دست می گیرم
و بر دامان سردت ، دانه ها ی اشک می ریزم
و شعر واپسینم را ، برایت باز می خوانم
و دفتر های شعرم را
به رسم یادگاری ، بر تو می بخشم
و در باران اشکت دیده می بندم
و با مهر تو با خاک سیه همدوش می گردم
پس از من شعر هایم را
چو جان محفوظ خواهی داشت
و با هر شعر من آتش به جانت شعله خواهد زد
و غوغای پشیمانی تو را دیوانه خواهد ساخت
بگو تا زنده هستم
از چه حالم را نمی پرسی؟
چرا از آشنایانم سراغم را نمی گیری؟
چرا یک گام از این سو بر نمی داری؟
چرا یک بار،
از مهری که می دانم به من داری نمی گوئی؟
چرا خاموش می مانی؟
چرا خاموش می مانی؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ذرات وجودم
من به جز این قلم و دفتر و روی تو نخواهم
که قلم خون دل و روی تو چون آب حیاتم
چو بخواهم که بجوشم تو شوی جام شرابم
چو بخواهم که بخوانم تو شوی ساز وجودم
چو بخواهم که بپوشم ز تو راز دل نوشم
تو بیایی و بخوانی همه ذرات وجودم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من همان ايراني پاک از نژاد آريايم
من همان ايراني پاک از نژاد آريايم
تير آرش در کمانم ... نام ايران بر زبان ...
قله ها در زير پايم ... کهکشانها آشيانم ...
سرکشم چون کوه آتش آتشم ...آتشفشانم ...
چون سياوش پاک پاکم ... همچو رستم پهلوانم ...
کاوه ام آزاده مردم ... تارو پود کاويانم ...
من زماد و از هخايم ... از ارشک ساسانيانم ...
مازيارم...بابکم ... من رهبر آزادگانم ...
جشن يلدا ... جشن نوروز... هم سده هم مهرگانم ...
نور خورشيد نور چشمم ... آسمان بي کرانم ...
زاده پاک اهورا ... من همان ايراني پاک ...
از نژاد آريايم ...
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تو کیستی؟
تو کیستی
تـــو کـیـسـتـی کـه مـن اینگـونـه بیتو بـیتـابـم
شــب از هــجــوم خیــالــت نـمــیبــرد خــوابــم
تـــو کــیـسـتـی کـه مـن از مـوج هـر تبسـم تــو
بـــســان قــایــق ســرگــشــتــه روی گـــردابــم
مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـــدم نـــاگــاه
چـــه کـــرد بــا مــن آن نـــگـــاه شــیــــریـــن آه
تــو دوردســت امیــدی و پــای مـن خسته است
چـراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تـــو آرزوی بـــلـــنـــدی و دســـت مـــن کــــوتــاه
مــدام پــیـش نـگـــاهــی مـــدام پــیــش نــگــاه
چــــه آرزوی مــحــالـیاسـت زیــســتــن بــا تــو
مـــرا هـمـیــن بـگـذارنـــد یــک ســخـــن بــا تــو
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هنوزم در پي اونم
هنوزم در پي اونم که ميشه عاشقش باشم
مثل درياي من باشه منم، چون قايقش باشم
هنوزم در پي اونم که عمري مرهمم باشه
شريک خنده و شادي رفيق ماتمم باشه
هنوزم در پي اونم که عشقش سادگيم باشه
نگاهاي پر از مهرش پناه خستگيم باشه
ميگن جوينده يابنده اس ولي پاهاي من خسته اس
من حتي با همين پاها ميرم تا حدي که جا هست
هنوزم در پي اونم که اشکامو روي گونم
با اون دستاي پر مهرش کنه پاک و بگه جونم
نکن گريه منم، اينجام بذار دستاتو تو دستام تو
احساس منو ميخواي منم اي گل تو رو ميخوام
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من مي روم
من مي روم شبيه نسيمي که مي رود
مانند يک رفيق قديمي که مي رود
من مي روم گرفته تر از چهره ي غروب
سوزان تر از هواي تب آلوده ي جنوب
من مي روم شبيه آن جوان کُرد
وقتي غزال را پسر خان به حجله برد
من مي روم شکسته تر از کوزه ي غزال
هنگام آن خبر ، لب آن چشمه ي زلال
يک شب که مانده بود به آغاز اين سفر
گفتم که مي روم ، همه گفتند : زودتر
گفتم که مي روم ، همه گفتند : زرگريست
اين قصه ي حسين کُردِ شَبِستَريست
گفتم که مي روم ، همه گفتند : کافي است
يک لحظه هم وجود تو اينجا زيادي است
باشد ، به روي چشمانم زود مي روم
فردا بدون بوسه وبدرود مي روم
من مي روم اگر چه شما غم نمي خوريد
و آش پشت پاي مرا هم نمي خوريد
من مي روم اگر چه کسي اعتنا نکرد
من را براي لحظه ي آخر صدا نکرد
من مي روم و آنچه در اين کوله با رمن است
يک جعبه ي سياه پر از خاک ميهن است
يک کوزه ي سفيد پر از اشک مادرم
يک حلقه از همان که نامش نمي برم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|

02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کی مرا با خود از اینجا می بری
کی مرا با خود از اینجا می بری
عشق را تن پوش جانم می کنی
چتری از گل سایه بانم می کنی
ای صدای عشق در جان و تنم
آن سکوت ساکت و تنها منم
من پر از اندوه چشمان توام
آشنایی دل پریشان توام
آتش عشق تو در جان من است
عاشقی معنای ایمان من است
کی به آرامی صدایم می کنی
از غم دوری رهایم می کنی
ای که در عشق و صداقت نوبری
کی مرا با خود از اینجا می بری
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت ترکیبی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 07:09 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|