شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

04-26-2012
|
 |
کاربر عادی
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2012
نوشته ها: 64
سپاسها: : 113
279 سپاس در 90 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بدون چشم تو آری همیشه ویرانم
به شاخه های شکسته، به سایه می مانم
تو آن سخاوت سبزی که انتظارت را
همیشه پنجره در پنجره پریشانم
به چشم مومن مردم ،گناه من این است
که باتمام وجودم تو را مسلمانم
چگونه بی تو دل من بگیرد آرامش
منی که بی نفس تو غریق توفانم
شبی برای سکوتم ترانه میخوانی
و من به یمن صدای تو سبز می مانم
فریب آینه ها را نمی خورم هرگز
بیا برای رسیدن، تو باش پایانم
|
کاربران زیر از soltane eshg به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

05-08-2012
|
 |
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان 
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من زنم...
وقتی خسته ام .............
وقتی کلافه ام .................
وقتی دلتنگم..............
بشقاب ها را نمی شکنم ...
شیشه ها را نمی شکنم .........
غرورم را نمی شکنم...........
دلت را نمی شکنم .........
در این دلتنگی ها
زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
4 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

05-08-2012
|
 |
کاربر خوب
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266
481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
میتوانم کسی باشم که آسمانش پرستاره است ، رنگ عشق را ندیده ولی عاشق است.
میتوانم شمعی باشم که عاشق هزار پروانه است ، سوختن پروانه را باور ندارد و مثل خورشید گرم گرم است.
میتوانم سرابی باشم برای دلها ، زخمی باشم برای دردها ، سنگی باشم برای شکستنها.
میتوانم بشکنم دلها را، به بازی بگیرم قلبها را ، و بسوزانم نامه ها را.
میتوانم دو رنگ باشم یک قلب رنگارنگ داشته باشم ، میتوانم در آغوشها بخوابم و آرام باشم.
در مرامم نیست اینگونه باشم ، دلی سیاه و قلبی پر ازدحام داشته باشم .
آسمانی بی ستاره دارم ، قلبی آواره دارم ، نه شمع هستم و نه خورشید ، من یک دل مهتابی دارم.
من که دلم پر از درد است پس چگونه مرحمی برای دردهایم باشم؟
من که خود یک دلشکسته ام ، در غم عشق نشسته ام پس چگونه باید آرام باشم.
نمیتوانم بنویسم قصه رفتنها ، غرق شدن در سراب دلها را .
مینویسم که اسیر دلهای بی وفا بودم ، هنوز قصه تمام نشده ، من نیز قربانی یک عشق دروغین بودم
|
کاربران زیر از گمشده.. به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

05-09-2012
|
 |
تازه کار
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 10
سپاسها: : 43
47 سپاس در 13 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هیچ کس اینجا نمی فهمد مرا ، عشق هم حتی نمی فهمد مرا
جایگاه من فراز ابر ها ست ،مرغم و صحرا نمی فهمد مرا
طور هستم در تجلی گاه دوست ، سینه ی سینا نمی فهمد مرا
شعله های عشق می سوزاندم ، عشق بی پروا نمی فهمد مرا
سوختم عمری و میسوزم هنوز، سوز جانفرسا نمی فهمد مرا
سرو را با سایه اش همبستگی ست،سرو من دردا نمی فهمد مرا
چشم او دلبسته ی خاموشی است ، آینه آیا نمی فهمد مرا؟
از نگاهم پی به راز دل نبرد ، یار هم گویا نمی فهمد مرا
|
کاربران زیر از safoora s به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

05-14-2012
|
 |
مدیر بخش ورزش
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242
6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لبخند تو معجزه س معجزه کن دوباره
بذار دوباره مهتاب رو خاک شب بباره
بذار که خاک تشنه نگاهتو بنوشه
شب با طلوع چشمات رخت سحر بپوشه معجزه کن دوباره وقتی که بی قرارم
وقتی که بی حضورت آرامشی ندارم
تو لحظه های تردید اسم منو صدا کن
از این سکوت دلگیر قلب منو رها کن با من بمون که فردا سهم من و تو باشه
اندوه لحظه هامون با بودنت فنا شه
لبخند تو صدامو می بره تا ستاره
دوباره شعله ور شو معجزه کن دوباره تا انتهای قصه همراه باش و هم پا
ای هم صدای دیروز با من بیا به فردا
یک لحظه یک ترانه با من بمون و سر کن
این لحظه های تلخو با خنده بی اثر کن با من بمون که فردا سهم من و تو باشه
اندوه لحظه هامون با بودنت فنا شه
لبخند تو صدامو می بره تا ستاره
دوباره شعله ور شو معجزه کن دوباره
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
کاربران زیر از mohammad.90 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|

06-07-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Apr 2012
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 209
سپاسها: : 1,112
795 سپاس در 201 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد..
__________________
|
6 کاربر زیر از Islander سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

06-08-2012
|
 |
کاربر خوب
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266
481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلم برای كسی تنگ است
كه همچو كودك معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی خود را
- نثار من می كرد
|
7 کاربر زیر از گمشده.. سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

06-14-2012
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
از مـن رمقی، به سعی سـاقی، مانده است
وز صحبــــت خلـــق، بیوفایی مانده است
از بـاده دوشــــین، قــــدحی بـیش نــمـاند
از عمـــر نـــــدانم که چه باقی مانده است
خیام
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
6 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

06-14-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید،
من نه عاشق بودم نه آلوده به افکار پلید،
من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم میفهمید!
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
5 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

06-14-2012
|
 |
کاربر خوب
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: کرمانشاه_ تهران
نوشته ها: 457
سپاسها: : 266
481 سپاس در 138 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نمي دانم چه مي خواهم خدايا
به دنبال چه مي گردم شب و روز
چه مي جويد نگاه خسته من
چرا افسرده است اين قلب پرسوز
ز جمع آشنايان مي گريزم
به كنجي مي خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تيرگي ها
به بيمار دل خود مي دهم گوش
گريزانم از اين مردم كه با من
بظاهر همدم و يكرنگ هستند
ولي در باطن از فرط حقارت
به دامانم دوصد پيرايه بستند
از اين مردم، كه تا شعرم شنيدند
برويم چون گلي خوشبو شكفتند
ولي آن دم كه در خلوت نشستند
مرا ديوانه اي بدنام گفتند
دل من، اي دل ديوانه من
كه مي سوزي ازين بيگانگي ها
مكن ديگر ز دست غير فرياد
خدارا، بس كن اين ديوانگي ها
|
4 کاربر زیر از گمشده.. سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
ابزارهای موضوع |
|
نحوه نمایش |
حالت ترکیبی
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:42 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|