بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 04-16-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض آخرين جرعه جام

آخرين جرعه جام



نه چندان آرزومندم كه وصفش در بيان آيد
وگر صد نامه بنويسم، حكايت بيش از آن آيد
مرا تو جان شيريني بتلخي رفته از اعضا
الا! اي جان بتن بازآ و گرنه تن بجان آيد
ملامتها كه بر من رفت و سختيها كه پيش آمد
گر از هر نوبتي فصلي بگويم، داستان آيد
چو پرواي سخن گفتن بود مشتاق خدمت را؟!
حديث آنگه كند بلبل كه گل با بوستان آيد
چه سود آب فرات آنگه كه جان تشنه بيرون شد؟
چو مجنون بر كنار افتاد، ليلي با ميان آيد؟
من از گل، دوست ميدارم ترا كز بوي مشكينت
چنان مستم كه گوئي بوي يار مهربان آيد
نسيم صبح را گفتم: تو با او جانبي داري
كزان جانب كه او باشد صبا عنبر فشان آيد
گناه ‏تست، اگر وقتي بنالد ناشكيبائي
ندانستي كه چون آتش دراندازي، دخان آيد
خطا گفتم بناداني كه جوري ميكند عذرا
نمي‏بايد كه وامق را شكايت بر زبان آيد
قلم خاصيتي دارد كه سر تا سينه بشكافي
دگر بارش بفرمائي، بفرق سر دوان آيد
زمين باغ و بستان را بعشق باد نوروزي
ببايد ساخت با جوري كه از باد خزان ايد
گرت خونابه گردد دل زدست دوستان، سعدي
نه شرط دوستي باشد كه از دل بردهان آيد




------------


از زبان شيخ اجل سعدی شيرين سخن
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 04-16-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

رند عالم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه کار

کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

با چنین زلف و رُخَش بادا نظربازی حرام

هر که روی یاسمین و جعد سنبل بایدش

نازها زان نرگس مستانه‌اش باید کشید

این دل شوریده تا آن جعد و کاکل بایدش

ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

کیست حافظ تا ننوشد باده بی آواز رود

عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 04-16-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



اي مرغك اسير


اي مرغك اسير!
به بالهاي ناتوان و پروازهاي در قفس مرغ اسيرِ ديگري چشم مدوز!
به نرانه هايي كه در قفس مي خواند گوش مده!
قفست را به قفس آهنين او نزديك مساز!
خود را در دو زندان گرفتار مكن!
اي تو كه جوشان حياتي و سرشار زندگي،
از اين كوير خشك و تافته بشتاب بگذر!
خود را به چشمه آبي،
سايه درختي،
پناه سرد و استوار كوهي، آبادي برسان!
اي مرغك اسير!
كه در باغي دور دست مي خواني،
زمستان است.
تندبادهاي سرد و زوزه كش را نمي بيني
كه از دل يخچالهاي مهيب و بزرگ كوهستانها بر مي خيزند
و همچون لشكر وحشيان بي رحم و خونخوار
بر سرزمين ما مي تازند...
اي مرغك اسير!
كه در باغي دور دست مي خواني ،
زمستان است.
اين باغستان بزرگ را نمي بيني،
كه در زير شلاقهاي بي رحم اين جلاد،
از وحشت سكوت كرده است!
نمي بيني كه غارتگران وحشي چگونه بر اين باغها تاخته اند.
و فرشهاي مخملين سبزه ها را برچيده اند؟...
اي مرغك اسير!
كه در باغي دوردست مي خواني،
زمستان است...
گيسوانت را كنار زن و بناگوشت را
در آيينه چشمان من ببين!
ببين كه سيلي بي رحم سرما
چگونه آنرا برده است؟
سرخي آن،
سرخي آزردگي سيلي هاي پياپي و خشمگين زمستان است.
من آنرا نمي بينم.
من درست تر از تو مي بينم.
اي مرغك اسير!
كه در باغي دوردست مي خواني،
زمستان است.
مگر مرغواي جغدهاي شوم را
بر بام ريخته ي ويرانه ها نمي شنوي؟
مگر بانك زاغان سياه شوم به گوشت نمي خورد
كه چگونه شاد و آسوده فرياد مي كشند؟
و سردي زمستان و پژمردگي سبزه زاران
و مرگ صدها غنچه ي نشكفته اي كه در دامن مادر افتاده اند،
آنان را به نشاط آورده است
و بر در و دشت، حكومت بخشيده است.
اي مرغك اسير!
كه در باغي دوردست مي خواني،
زمستان است.
آواي محزون تو را در قفسي مي خواني،
از ميان هياهوي گوش خراش زاغان زشت و شاد
كه آسمان را سياه كرده اند، مي شنوم
و تو نيز نغمه هاي غمگين مرا
كه از دوردست مي آيد، مي شنوي
و مي داني كه در اين باغستان افسرده
كه در زير سم ستوران لشكر زمستاني پايمال گشته
و بر ويرانه اي يخ بسته و خاموشش
كافور مرگ ريخته اند،
و اندام بي روح هزاران غنچه ي ناكام را
در كفن سپيد پوشانده اند،
همچون تو مرغي هست كه در باغي دور دست مي خواند.
اي مرغك اسير!
كه در باغي دوردست مي خواني،
زمستان است.
تو سرت را از لاي ميله اي قفست بيرون ميار!
خاموش باش!
در كنج قفست آرام گير!
سرت را در زير بالت پنهان كن!
منقارت را در لاي پرهاي نرم و رنگينت فرو بر!
اي مرغك اسير!
كه در باغي دوردست مي خواني،
زمستان است.
اي پرستوي اسفندي!
بهار مرده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 04-16-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خانه دلتنگ غروب خفه بود

مثل امروز که تنگ است دلم.

پدرم گفت چراغ

و شب از شب پر شد

من به خود گفتم یک روز گذشت

مادرم آه کشید

زود برخواهد گشت.

ابری آهسته به چشمم لغزید

و سپس خوابم برد.

که گمان داشت که هست این همه درد

در کمین دل آن کودک خرد؟

آری آن روز چو می رفت کسی

داشتم آمدنش را باور

من نمی دانستم معنی هرگز را

تو چرا بازنگشتی دیگر؟

آه ای واژه ی شوم

خو نکرده ست دلم با تو هنوز

من پس از این همه سال

چشم در راهم

که بیایند عزیزانم آه!
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 04-17-2010
T I N A آواتار ها
T I N A T I N A آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,337
سپاسها: : 0

66 سپاس در 58 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اگر نمی توانی واقعی باشی
خاطره باش
گرم باش
و بدرخش در قلبم
در ميان برگهای خاطراتی
که هرگز نداشته ايم!
برای باور کردنت
حتی ميان اين هزاران چشم
که ناباورانه به من و تو می نگرند
برای برداشتن گامی به جلو
حتی به روی سنگفرشی
که هنوز ساخته نشده است
...
بدون تو برایم
همين ها کافيست

__________________
زندگي با صدا شروع ميشه بي صدا تموم ميشه، عشق با ترس شروع ميشه با شك تموم ميشه، دوستي هر جايي ميتونه شروع بشه اما هيچ جا تموم ميشه.
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 04-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

غزلی در نتوانستن
از دستان گرم تو
کودکانه تو امان آغوش خویش
سخن ها میتوانم گفت
غم نان اگر بگذار.

نغمه در نغمه در افکنده

ای مسیح مادر، ای خورشید!
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها میتوانم کرد
غم نان اگر بگذارد.

رنگ ها در رنگ ها دویده،

از رنگین کمان بهاری تو
که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته است
نقش ها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد.

چشمه ساری در دل و

آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن؛
از انسانی که تویی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 04-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

پرنده مردنی است.

- دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان میروم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب میکشم

- چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
- کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست./.


شاعر: فروغ فرخزاد.

کتاب: ایمان بیاوریم به...

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 04-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



کویر خشک



شاعر: مهدی سهیلی


من کویر خشک بودم
عشق تو باران من شد
دست دسته از کویر خشک من نسرین برآمد

آسمان تیره بودم
خوشه خوشه از دل این آسمان پروین برآمد

تشنه بودم
چشمه های عشق از چشم تو سر زد
در نگاه پرشرابت،
شور دیدم،
شعر دیدم،
عشق دیدم،
ناز دیدم.
در نگاه پرشراب عطر خیز پیکر تو
باغ دیدم،
باغ های پر گل شیراز دیدم

چون به ناز از ره رسیدی، بوی گل در خانه ام پیچید از عطر سلامت
تا سخن آغاز کردی
من جان بود و بوی عشق در عطر کلامت

ای ستاره
بی تو شب بودم
شبی تاریک و غمگین
نور لبخندت به جسم و جان من تابندگی داد
بی تو چوبی خشک بودم
بوسه هایت پر گلم کرد
ای مسیحــــا معجزت دل مرده ای را زندگی داد.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 04-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



فراقــی

چه بی تابانه میخواهمت ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بی تابانه تو را طلب میکنم!
بر پشت سمندی
گوئی
نوزین
که قرارش نیست.

و فاصله
تجربه ئی بی هوده است.

بو پیراهن ات،
این جا.. و اکنون،_
کوه ها در فاصله سردند.

دست در کوچه و بستر
حضور مانوس دست تو را میجوید،
و به راه اندیشیدن
یآس را رج میزند.

بی نجوای انگشتانت
فقط._
و جهان از هر سلامی خالی است.

-------------------
از کتاب: "دشنه در دیس"
شاعر: "احمد شاملو"
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 04-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



شبانه
/ احمد شاملو



زیباترین تماشاست
وقتی
شبانه
بادها
از شش جهت به سوی تو می آیند،
و از شکوه مندی یاس انگیزش
پرواز شام گاهی ی درناها را
پنداری
یک سر به سوی ماه است.

زنگار خورده باشد و بی حاصل

هر چند
از دیر باز
آن چنگ تیز پاسخ احساس
در قعر جان تو،_

پرواز شام گاهی ی درناها

و بازگشت بادها
در گور خاطر تو
غباری
از سنگی میروبد؛
چیز نهفته یی می آموزد:


شاعر: احمد شاملو
از کتاب: دشنه در دیس

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 
ابزارهای موضوع
نحوه نمایش

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 11:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها